۱۳۹۹ اسفند ۲۷, چهارشنبه

ماهنامه سیاسی و مدنی قدرت حق 10

 ماهنامه سیاسی و مدنی

قدرت حق

نشریه مستقل هواداران حقوق بشر

 



ما هواداران مستقل حقوق بشر، خواهان احترام به حقوق ذاتی (حقوقی که در زمان زایش همراه ماست چون نفس کشیدن، دیدن، شنیدن، رشد، احساسات و ... ) و شهروندی (وظیفه جامعه برای امکان رشد حقوق ذاتی چون امنیت زندگی، رفاه، بهداشت، آموزش، پرورش و...) انسان ها هستیم.

 

برای آگاهی در زیر چند ماده از اعلامیه جهانی حقوق بشر را اعلام می کنیم


ماده 28: حق دنیای زیبا و آزاد برای همه

هر کس حق دارد برقراری نظمی را بخواهد که از لحاظ اجتماع و بین المللی ، حقوق و آزادی هایی را که در این اعلامیه ذکر گردیده ، تامین کند و آنها را به مورد عمل بگذارد.

ماده 29: حق مسئولیت نسبت به جامعه

الف) هرکس در مقابل آن جامعه ای وظیفه دارد که رشد آزاد کامل شخصیت او را میسر سازد .
ب) هر کس در اجرای حقوق و استفاده از آزادی های خود ، فقط تابع محدودیت هایی است که به وسیله قانون، منحصرا به منظور تامین شناسایی و مراعات حقوق و آزادی های دیگران و برای مقتضیات صحیح اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی، در شرایط یک جامعه دموکراتیک وضع گردیده است.

پ) این حقوق و آزادی ها ، در هیچ موردی نمی تواند بر خلاف مقاصد و اصول ملل متحد اجرا گردد.

ماده 30: عدم تفسیر مواد به نفع دولتها

هیچ یک از مقررات اعلامیه حاضر نباید طوری تفسیر شود که متضمن حقی برای دولتی یا جمعیتی یا فردی باشد که به موجب آن بتواند هر یک از حقوق و آزادی های مندرج در اعلامیه را ازبین ببرد و یا در آن راه، فعالیتی بنماید.

کنوانسیون حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی جهان

مصطفی حاجی قادر مرحومی

شکل‌گیری کنوانسیون حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی جهان

در سال ١٩٥٩، دولت مصر بر آن شد تا سد مرتفع اسوان را بنا کند، رخدادی که سبب می‌شد دره‌ای به زیر آب فرو رود که گنجینه‌هائی از تمدن‌های کهن، از جمله معابد ابوسمبل را در خود داشت. در آن زمان، یونسکو سلسله فعالیّت‌های بین‌المللی حفاظتی را به رغم درخواست‌های دولت‌های مصر و سودان آغاز کرد. معبد ابوسمبل و فیلا (Philae) واچینی شدند و به مکان مرتفع‌تری انتقال یافتند، و بار دیگر، قطعه قطعه در کنار هم دوباره‌چینی و بازسازی شدند. هزینه‌ی این پروژه بالغ بر ٨٠ میلیون دلار بود، که حدود ٤٠ میلیون دلار آن از ٥٠ کشور جمع‌آوری شد.

این عملیات توفیقی چشم‌گیر به همراه داشت و به انجام عملیات محافظتی مشابهی منتهی شد: از جمله عملیات حفظ شهر ونیز و تالاب آن در ایتالیا، ویرانه‌های موهن‌جودارو در پاکستان و معبد بروبودور در اندونزی.

سپس یونسکو با همراهی شورای بین‌المللی بناها و محوطه‌ها پیش‌نویس پیمان‌نامه‌ای را با هدف میراث فرهنگی مشترک بشری تنظیم کرد. ایالات متحده برای نخستین بار اندیشه‌ی ادغام حفاظت از میراث فرهنگی و میراث طبیعی را طرح کرد و در سال ١٩٦٥ برای تشکیل تولیت (تراست) میراث جهانی دعوت به عمل آورد، که هدف آن «حفظ مناطق طبیعی و چشم‌اندازها و نیز محوطه‌های تاریخی شکوهمند برای حال و آینده‌ی مردم جهان» بود. اتحادیه‌ی بین‌المللی حفاظت از طبیعت و منابع طبیعی (IUCN) نیز در سال ١٩٦٨ پیشنهادی مشابهی ارائه داد، که تمامی آن‌ها در سال ١٩٧٢به کنفرانس جهانی محیط زیست انسانی سازمان ملل در استکهلم سوئد تسلیم شد.

در نهایت بر اثر حوادث و رویدادهای پیش آمده در سطح بین‌الملل، گروهی از نمایندگان دول عضو در سازمان تربیتی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) تصمیم به برقراری راهکارهای بین‌المللی جهت حفاظت از میراث منحصر به فرد جهانی گرفتند. برای نیل به این مقصود کنفرانس عمومی پس از این ‌که طی اجلاس شانزدهم تصمیم گرفت که این امر موضوع یک کنوانسیون بین‌المللی واقع شود، در تاریخ ١٦ نوامبر ١٩٧٢کنوانسیون حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی جهان را مشتمل بر یک مقدمه و ٣٨ ماده مورد تصویب قرار داد. اهداف و دلایل چنین اقدامی به صورت زیر در مقدمه‌ی کنوانسیون آورده شده است:

«... با در نظر گرفتن این که میراث فرهنگی و طبیعی، نه تنها بر اثر عوامل عادی تخریب بلکه به علّت تحول زندگی اجتماعی و اقتصادی که با پدیده‌های زیان‌بار و مخرب وخامت آن تشدید می‌گردد، بیش از پیش در معرض تهدید قرار می‌گیرند،

[با توجه به این که] ویرانی یا انهدام هر قسمت از میراث فرهنگی و طبیعی موجب فقر شدید میراث همه ملل جهان می‌گردد؛

[با توجه به این که] حمایت از میراث در سطح ملی غالباً به خاطر کثرت وسایل مورد نیاز و کمبود منابع اقتصادی، علمی و فنی کشوری که اموال مورد حمایت در قلمرو آن واقع است، کافی نیست؛

[با یادآوری این که] در اساسنامه‌ی سازمان (سازمان ملل متحد) پیش‌بینی شده، که این سازمان با مراقبت در حفظ و حمایت میراث جهانی و توصیه‌ی کنوانسیون‌های بین‌المللی لازم به ملل ذی‌نفع، به پاسداری، پیشبرد و اشاعه دانش کمک خواهد کرد؛

[با توجه به این که] کنوانسیون‌ها، توصیه‌نامه‌ها و قطعنامه‌های بین‌المللی موجود درباره اموال فرهنگی و طبیعی نمایانگر اهمیتی است که حفظ این اموال منحصر به فرد و جایگزین‌ناپذیر (به هر ملّتی که متعلق باشد)، برای تمامی ملل جهان در بر دارد؛

[با توجه به این که] برخی از میراث فرهنگی و طبیعی دارای مزایای استثنایی هستند که باید به عنوان میراث جهانی بشریت حفظ گردند؛

[با توجه به این که] در مقابل وسعت و وخامت خطرات جدیدی که این اموال را تهدید می‌کند، لازم است که جامعه بین‌المللی با بذل کمک جمعی، که جای اقدامات دولت مربوط را نمی‌گیرد، لیکن کمک مؤثری برای آن به شمار می‌رود، در امر حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی دارای ارزش جهانی استثنایی، شرکت جوید،...».متن و مواد کنوانسیون حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی جهان با سر فصل‌های زیر تنظیم گردیده‌اند:

اطلاعات عمومی کنوانسیون

تاریخ انعقاد: ٢٣ نوامبر ١٩٧٢

تاریخ لازم‌الاجرا شدن:  ١٧دسامبر ١٩٧٥

تاریخ عضویت ایران: ٢٦ فوریه ١٩٧٥

محل انعقاد: شهر پاریس، کشور فرانسه

محل دبیرخانه: پاریس

مرجع نگهدارنده اسناد: یونسکو

زبان‌های رسمی کنوانسیون: انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی، روسی، عربی

ساختار کنوانسیون

این کنوانسیون شامل سه رکن اصلی است که عبارت‌اند از:

١. کمیته‌ی بین‌الدول (کمیته میراث جهانی)

جهت حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی جهان که دارای ارزش استثنایی جهانی هستند و به استناد ماده‌ی ٨ کنوانسیون، یک کمیته بین‌الدول به نام «کمیته‌ی میراث جهانی» در یونسکو تأسیس گردید که شرح وظایف و نحوه عملکرد آن طی ماده ٨ الی ١٤ کنوانسیون مشخص شده است.

٢. صندوق حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی جهانبه موجب بند ١ ماده ١٥ کنوانسیون ١٩٧٢ یونسکو، برای حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی جهان «صندوق میراث جهانی» تأسیس شده است که این صندوق بر طبق مقررات آیین‌نامه مالی از وجوه سپرده تشکیل می‌گردد.

٣. دبیرخانه دبیرخانه کنوانسیون میراث جهانی را به استناد بند ١ ماده‌ی ١٤ کنوانسیون مذکور مدیر کل یونسکو تعیین نموده است، که علاوه بر هماهنگی‌های لازم برگزاری اجلاس‌ عمومی در جایگاهی دیگر به سبب آن که تمامی اختیارات کنوانسیون فوق‌الذکر از جمله ثبت فهرست میراث جهانی و مدیریت منابع صندوق حمایت از میراث‌های جهانی و... به عهده‌ی کمیته‌ی بین‌الدول گذاشته شده، در نقش دبیرخانه کمیته نیز ظاهر می‌گردد.

وظایف کلیدی کمیته‌ی میراث جهانی

وظایف کمیته‌ی بین‌الدول (میراث جهانی) در چهار زمینه زیر خلاصه می‌شود:

١. شناسایی میراث فرهنگی و طبیعی دارای ارزش استثنایی جهانی بر اساس پیشنهاد کشورهای عضو کنوانسیون و بررسی و تطبیق شرایط مقرر در کنوانسیون با اثر پیشنهادی و ثبت و یا رد ثبت آن در فهرست میراث جهانی.

٢. بررسی وضعیت حفاظتی آثار که در فهرست میراث جهانی ثبت شده‌اند.

٣. اتخاذ تصمیم برای ثبت برخی از آثار جهانی در فهرست «میراث جهانی در خطر».

٤. تعیین روش‌ها و شرایط کمک از محل منابع صندوق حمایت از میراث جهانی، برای حفاظت از آثار واجد ارزش‌های جهانی فرهنگی ـ تاریخي و طبیعی.

مرکز میراث جهانی

این مرکز که در سال ١٩٩٢تأسیس شد، کانون و هماهنگ کننده میان یونسکو و همه‌ی موارد مرتبط با میراث جهانی است. تضمین مدیریت روزآمد کنوانسیون، برنامه‌ریزی و اداره‌ی نشست‌های سالانه کمیته‌‌ی میراث جهانی، ارائه توصیه‌هائی به دول عضو برای اقدام به نامزدی محوطه‌ها، برنامه‌ریزی کمک‌های بین‌المللی صندوق میراث جهانی مورد درخواست، هماهنگ کردن گزارش‌های وضعیت محوطه‌ها و هم‌چنین اقدامات اضطراری‌ای که متعهد است در زمان به خطر افتادن محوطه‌ها به انجام رساند.

این مرکز هم‌چنین سمینارهای فنی و کارگاه‌های آموزشی را برنامه‌ریزی کرده و فهرست میراث جهانی و اطلاعات پایه را به روز می‌نماید. از دیگر کارهای این مرکز فراهم نمودن اسباب توسعه‌ی آموزش برای ارتقای آگاهی جوانان در زمینه‌ی لزوم حفاظت از میراث و ارائه آگاهی‌های دائمی برای عموم در خصوص پیامدهای میراث جهانی است.

جلسات کمیته میراث جهانی

کمیته‌ی میراث جهانی سالانه جلسات متعددی را تشکیل می‌دهد تا درباره‌ی اقدامات لازم برای اداره‌ی محوطه‌های فعلی میراث جهانی گفت‌وگو کند، و نیز درخواست عضویت کشورهای علاقه‌مند را بپذیرد. یکی از جلسات، که به جلسه‌ی کمیته‌ی میراث جهانی موسوم است، یک بار در سال پس از معرفی از سوی IUCN و یا ICOMOS و بحث و تبادل نظر بین کشورهای عضو، تشکیل می‌شود. جلسه‌ی سالانه در شهرهای گوناگون در سراسر جهان تشکیل می‌شود. تنها کشورهائی که در کمیته‌ی میراث جهانی عضویت دارند، از حق میزبانی جلسات آینده، البته به استثنای جلساتی که در پاریس (مقر دفاتر مرکزی یونسکو) برگزار می‌شوند، برخوردارند؛ که در عین حال میزبانی آنان باید از سوی کمیته مورد تأیید قرار گیرد. شرط دیگر میزبانی آن است که دوره‌ی عضویت کشور مورد نظر تا پیش از تشکیل جلسه به پایان نرسد.

ادامه دارد

آبان ۹۸؛ زندانی ها و زندانبان ها

حلیمه حسن سوری

یک سال پس از اعتراضات مردمی آبان ۹۸، فضای سیاسی-اجتماعی ایران همچنان متأثر از این اعتراضات و رفتار حکومت در سرکوب و کشتار بی‌سابقه معترضان است. هزاران نفر کشته و بازداشت شدند. بازجویان رژیم خامنه ای با بازداشت شدگان جوان بخصوص دختران کم سن و سال رفتاری تجاوزکارانه داشتند. اما نرگس محمدی فعال حقوق بشر در ایران در مصاحبه با رادیو فردا می‌گوید که جامعه به جایی رسیده که این سرکوب ها دیگر جواب نخواهد داد و باعث عقب نشستن مردم نخواهد شد.

خانم محمدی توضیح می‌دهد: اتفاقاتی که در آبان ماه ۹۸ افتاد خیلی تکان‌دهنده است نه اینکه سال ۶۷ تکان‌دهنده نبود، نه اینکه دهه ۶۰ تکان‌دهنده نبود، نه اینکه قتل‌های زنجیره‌ای که ما الان در آستانه دشنه‌آجین شدن آقای فروهر و پروانه فروهر، آقای مختاری، آقای پوینده و آقای شریف هستیم، ولی به نظر من آبان ۹۸ در تاریخ مبارزات ملت ایران برگ واقعاً سیاهی شد. با این تعداد کشته‌های مردم بی‌پناه و مردم مظلومی که خیلی‌ها گفتند اینها پابرهنه‌ها هستند، خیلی‌ها گفتند اینها گرسنه‌ها بودند و خیلی‌ها گفتند اینها جان‌به‌لب‌رسیده‌ها بودند و این وجدان عمومی جامعه ما را به درد آورد. این وقایع باعث شد که یک مرزبندی جدی شکل بگیرد و پررنگ‌تر شود. این مرزبندی قابل کتمان هم نیست و مرزبندی مردم و حکومت روشن‌تر و واضح‌تر شد. نرگس محمدی در بخشی از این گفت‌وگو از رفتار بسیار خشونت‌آمیز با زنان و دختران بازداشت‌شده در جریان اعتراضات آبان ۹۸ می‌گوید: رفتار بسیار خشونت‌آمیزی در بازجویی‌ها با دختران جوان شده بود و اینکه یک بازجو تا این حد جسارت داشته باشد که در اتاق‌های بازجویی با یک دختر کم سن و سال تنها این میزان از خشونت را به کار بگیرد -البته من تا قبل از آن هم در آن بند شاهد بودم که افرادی از بندهای امنیتی می‌آمدند و چیزهایی را می‌گفتند که متأسفانه می‌شد حدس زد که هیچ‌گونه نظارتی در بندهای امنیتی وجود ندارد و این اتفاقات می‌افتد- ولی اینکه با یک فرد غیر سیاسی یک دختر خیلی جوان که برحسب اتفاق وقتی از آن خیابان رد می‌شد چند دقیقه‌ای مکث کرده بود و بعد منجر به بازداشتش شده بود چنین برخوردی را کرده بودند، و آن روحیه بسیار آسیب‌دیده و لرزانی که این دختر داشت و مدام در آغوش ما بود اینقدر که این بچه ترسیده بود. اینها چیزهایی بود که به خصوص بعد از اعتراضات ۹۸ ما آنجا شاهد بودیم. البته زندان خیلی سعی می‌کرد که ما در معرض این آدم‌ها قرار نگیریم اما اینقدر شتاب‌زده عمل می کردند و اینقدر بی نظمی حاکم بود که گاهی این اتفاقات می افتاد و ما به طور ملموس و رودررو با این آدم‌ها مواجه می‌شدیم و می‌فهمیدیم که میزان خشونت به کار رفته تا چه حدی است. نرگس محمدی آذر ماه ۹۸ در نامه‌ای از زندان اوین به تشریح وضعیت دختری ۲۰ ساله که از وزرا به اوین منتقل شده بود پرداخته و نوشته بود که حین بازجویی یا بهتر بگویم اعتراف‌گیری، مرد بازجو از موهایش گرفته و کشیده بود و فحش‌های رکیکی داده بود که رویش نمی‌شد تکرار کند. کمربند دور کمرش را باز کرده و به میز و صندلی کوبیده بود تا دختر جوان ترسیده و هر چه می‌خواهد را به دوربین بگوید، نه یک بار بلکه چند بار. او که چون بسیاری از هم‌نسلانش موفق به تحصیل در دانشگاه نشده و به کار مشغول بود، به زندان قرچک و میان متهمان قتل و مواد مخدر و منتقل شد. خانم محمدی همچنین در این نامه به تشریح وضعیت جوانی کم سن و سال از اسلامشهر تهران پرداخته بود که «تیر خورده» و «خونریزی، عفونت و تورم غیر قابل تصور پا» او را از پای درآورده است. خانم محمدی که این فرد را در بهداری زندان اوین دیده بود نوشته بود که این جوان که از سلول انفرادی به بهداری آورده بودند به او گفته است: «از روزی که بازداشت شده‌ام حتی بتادین هم روی زخمم نریخته‌اند.روزی که مردم ایران شعار سرنگونی خامنه‌ای را سر دادندسازمان عفو بین‌الملل با انتشار گزارشی خبر از راه‌اندازی یک وب‌سایت ویژه در ارتباط با سرکوب خونین اعتراضات مردم ایران در نوامبر سال گذشته (آبان ۹۸) داده است. این وب‌سایت شامل ویدیوهای تایید شده، تصاویر بخشی از قربانیان سرکوب اعتراضات، نام شماری از قربانیان، وضعیت اینترنت و قطع آن در روزهای حساس سرکوب است. به گزارش دویچه وله آلمان، سازمان عفو بین‌الملل خواستار اعزام یک گروه بین‌المللی حقیقت‌یاب در مورد سرکوب این اعتراضات و امتناع حکومت ایران از قطع اینترنت در مواقع بروز رویدادهای مشابه شده است.این نهاد حقوق بشری در عین حال توصیه‌هایی به شورای حقوق بشر برای اعمال فشار به حکومت ایران کرده است.

سرکوبی که نتیجه نداده است

از ۳۰۰ تا ۱۵۰۰ کشته در عرض شش روز؛ این کارنامه جمهوری اسلامی در آبان ۹۸ است. ولی آیا این کشتار بی‌سابقه که به ظاهر اعتراضات را سرکوب کرد، توانسته خشم نهفته معترضان را نیز پایان دهد؟ از ۲۴ تا ۲۹ آبان ۱۳۹۸ بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک ایران صحنه اعتراضات مردم بود؛ اعتراضاتی که با سه برابر شدن یک‌شبه قیمت بنزین آغاز شد اما به سرعت ارکان نظام جمهوری اسلامی را هدف گرفت.شعارها از اعتراض به وضعیت اقتصادی به سمت اعتراضات سیاسی کشیده شد و مردم شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را سر دادند و عکس‌های آیت‌الله خمینی و خامنه‌ای را پاره کردند.خبرگزاری رویترز روز دوم دی ماه آن سال، سه روز پس از سرکوب و در نتیجه فروکش کردن اعتراضات، گزارش ویژه‌ای در این باره منتشر کرد. رویترز در این گزارش به اطلاعات سه منبع نزدیک به بیت رهبری جمهوری اسلامی استناد کرده بود. این سه منبع تایید کرده بودند که دستور کشتار مستقیما از سوی خامنه‌ای صادر شده است. رویترز نوشت: «علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی با چهره‌ای نگران و نابردبار خود را در انظار نشان داد. او کارکنان ارشد امور امنیتی و دولت را گرد خود جمع کرد و فرمانی با این مضمون صادر کرد: هر کاری می‌توانید انجام دهید تا جلوی آنها را بگیریدخامنه‌ای در این جلسه که روز یکشنبه ۲۶ آبان ۹۸ برگزار شده اظهار کرده است که «جمهوری اسلامی در خطر است. هر کاری می‌توانید انجام دهید تا به این غائله پایان داده شود. شماها این اختیار را از سوی من داریدکشتار و سرکوب معترضان در جمهوری اسلامی بی‌سابقه نیست. اما آنچه کشتار آبان ۹۸ را از سایر سرکوب‌ها جدا می‌کند، ابعاد کمی و کیفی آن است. در آبان ۹۸ اما تا بدانجا پیش رفتند که با هلی‌کوپتر به مردم شلیک کردند و معترضانی را که از ترس تانک‌های نظامی در نیزار پنهان شده بودند به گلوله بستند. آیا نظام با این کشتار به هدفش رسیده است؟

یک فعال سیاسی خارج کشور می گوید: تاریخ نشان داده که اینگونه سرکوب‌ها باعث انباشت خشم و نفرت می‌شوند. جامعه ایران هم به لحاظ رفتارشناسی سیاسی در طول تاریخ همیشه به گونه‌ای بوده که آرام به نظر می‌رسیده اما در زیر این آرامش نوعی تراکم خشم و نارضایتی وجود داشته، مثل فنری که جمع می‌شود و ناگهان می پرد.رضا علیجانی می‌گوید جامعه ایران یک جامعه هیجانی است که در حالاتی مایوس و سرد می‌شود و خشمش را جمع می‌کند ولی ناگهان هیجان می‌گیرد و فاصله سردی و گرمیش امری جهشی و ناگهانی است. بنابراین درست است که در کوتاه مدت این اعتراضات را خاموش کردند اما بر خشم و نفرت متراکم و بر فشردگی فنر در حال انفجار افزوده‌اند. پاسداران خامنه‌ای این جوان ایرانی را هم کشتند. جان باختن نادر مختاری یکی از بازداشت شدگان اعتراضات آبانماه ۹۸پس از ماهها درد و شکنجه در کهریزک. وی به‌ علت ضربات باتوم و وخامت اوضاع جسمی چند ماه در کما بوده است.به گزارش سایت کلمه، او در روز ۲۹ شهریور جان باخته است. جمهوری اسلامی تاکنون به صورت رسمی گزارش دقیقی از تعداد کشته‌ها و افراد بازداشت‌شده در جریان اعتراض‌ها اعلام نکرده است. نادر مختاری ۳۵ ساله و از معترضان آبان ۱۳۹۸ در شهر کرج بود. او پس از اعتراضات آبان به مدت یک ماه مفقود شده بود، خانواده او پس از یک ماه وی را در حالی که در کما بوده است در بیمارستان شهدای شهر ری شناسایی و پیدا می‌کنند.وی بلافاصله قبل از نوروز ۱۳۹۹ و پس از بهوش آمدن ظالمانه به زندان منتقل می شود. او برخلاف نظر پزشکان متخصص و مخالفت شدید خانواده توسط ماموران امنیتی به بازداشتگاه کهریزک (سروش ۱۱۱۱ کنونی) منتقل شد. و در بهداری این زندان، با وضعیتی وخیم بستری و زندانی می‌شود.

ماموران امنیتی با وجود وخامت حال این زندانی اصرار بر نگهداری وی در بازداشتگاه کهریزک (سروش ۱۱۱ کنونی) داشتند. این امر منجر به وخیم‌تر شدن حال وی شده و در نهایت روز شنبه ۲۹ شهریور وی مظلومانه به شهادت رسید . تاکنون جنازه نادر به خانواده اش تحویل داده نشده ‌است و آنها بشدت تهدید شده‌ و تحت فشار قرار دارند.              ادامه دارد

معضل تجاوز جنسی در سیستم قضاء ایران

مریم فومنی

هر بار که کسی تجربه‌اش از آزار جنسی و تجاوز را روایت می‌کند، یکی پیدا می‌شود که آن وسط‌ها از او بپرسد: «خب چرا شکایت نکرده‌ای؟ مگه مملکت قانون نداره؟»

سمانه، ۲۲ ساله، یکی از آنانی است که شکایت کرد: «سال ۱۳۸۵ من در شهر خودمان که یک شهر کوچک و سنتی است، دانشجو بودم. یک روز حدود ساعت شش عصر در راه برگشت به خانه، سوار پرایدی شدم که مسافرکشی می‌کرد. من تنها مسافرش بودم. ۴۰۰-۵۰۰ متر جلوتر، دو نفر دیگر را هم سوار کرد. یکی جلو نشست یکی هم عقب کنار من. دانشگاه ما خارج از شهر بود و تاکسی باید یک جاده‌ی کمربندی را رد می‌کرد که اطرافش مسکونی نبود. در همان مسیر، مسافری که عقب کنار من نشسته بود، شیشه‌ها را داد بالا و به راننده گفت کولر را روشن کند. بعد یک دفعه در را قفل کرد و سر من را برد زیر صندلی. من آن لحظه را تا آخر عمرم به یاد خواهم داشت. انگار چند هزار سال نوری از آسمان به پایین پرت می‌شوم و آن لحظه آن‌قدر برایم کشدار می‌شود که انگار نامحدود است. فقط فهمیدم که کمی جلوتر یک نفر دیگر را هم سوار کردند و بعد، ماشین را نگه‌ داشتند و چهار نفری به من تجاوز کردند. آن‌قدر آن اتفاق برایم هولناک بود که بسیاری از جزئیاتش را خوشبختانه یادم نیست. چند ساعت بعد، من را در نزدیکی محله‌ی خودمان در یک کوچه پرت کردند پایین. چشم‌هایم را بسته بودند و من فقط یک لحظه با آن حالِ زاری که داشتم توانستم پارچه را بکشم پایین و یکی دو رقم از پلاک ماشین‌شان را بخوانم. در خانه نتوانستم به هیچ‌کس چیزی بگویم. از لحاظ جسمی انگار از یک تصادف خیلی سخت جان به در برده بودم و از لحاظ روحی که اصلاً نمی‌توانم شرح بدهم چه بر من گذشته بود. 

بالاخره بعد از چند روز خودم را جمع و جور کردم و تصمیم گرفتم که شکایت کنم. می‌دانستم آنجایی که من را سوار کردند محل وقوع جرم محسوب می‌شود و باید به کلانتری همان‌جا مراجعه کنم. رفتم پیش رئیس کلانتری و جریان را گفتم. حرف‌هایی که مثل سوهان روح بودند از همان لحظه شروع شد. به من گفت: "خب نمی‌شود که چند نفر الکی به سراغ یکی بروند. حتماً خودت یک کاری کردی."

رئیس کلانتری من را خیلی اذیت کرد و در نهایت پیش یکی از افسرها فرستاد. به آن افسر گفتم می‌شود کمک کنید که این پرونده محرمانه باشد؟ گفت: "نه دیگه نمی‌شه. رفتی عشق و حال‌ات رو کردی و لاس‌ات رو زدی و سکس‌ات رو کردی و حالا که پسره قال‌ات گذاشته، اومدی شکایت و می‌گی که محرمانه باشه؟"

گفتم پدر من یک آدم قدیمی متعصب است که اگر بداند چه اتفاقی افتاده، بدون اینکه چیزی بپرسد، من را می‌کشد، حتی اگر بداند من مقصر نبودم هم برایش فرقی نمی‌کند. او انگار آتو از من گرفته باشد تا یک چیزی می‌شد می‌گفت: «شماره‌ی بابات رو بالاخره گیر می‌آورم، باید در جریان باشد.» هر بار که این را می‌گفت انگار تمام دنیا روی سرم خراب می‌شد. من واقعاً همان قدر که از آن تجاوز، ترسیده بودم، همان قدر هم می‌ترسیدم که خانواده‌‌ام بفهمند. مطمئن بودم پدرم اگر ماجرا را بفهمد بلافاصله من را می‌کشد.

آن افسر به قدری اذیتم کرد و حرف‌های رکیک به من زد که فکر کردم دستم به جایی بند نیست و در نهایت پیگیری پرونده را رها کردم. هر بار می‌گفت برو هفته‌ی آینده بیا، یا مثلاً می‌گفت: "خب حالا دیگه با اونا چیز کردی به ما هم یک شیرینی بده دیگه." وقتی این حرف‌ها را می‌زد، من یک دختر تنها، با خانواده‌ای متعصب، که هیچ قانونی پشتم نبود و حمایت هیچ‌کس را نداشتم، واقعاً لال می‌شدم و نمی‌دانستم چه کنم.

من همان چند شماره از پلاک ماشین را به آنها دادم و گفتم که می‌توانم راننده را چهره‌نگاری کنم. آدرس جایی را هم که سوارم کردند، دادم و از پلیس خواستم که دوربین‌های آن محل را چک کنند و ماشین را پیدا کنند. وقتی این‌ها را می‌گفتم، به من می‌خندیدند و می‌گفتند فکر کردی توی آمریکا زندگی می‌کنی که از ما می‌خواهی برویم دوربین‌ها را چک کنیم، خب مسافر بودی و سوار شدی. می‌گفتم بله مسافر بودم، اما بعدش آنها به من تجاوز کردند. می‌گفتند اگر می‌توانی ثابت کن. این رفت‌ و آمدها به کلانتری تقریباً یکی دو ماه طول کشید. برای من حتی پرونده‌ تشکیل ندادند و من هم که دیدم دستم به جایی بند نیست و هیچ پیگیری نمی‌کنند، دیگر رها کردم.» کار سمانه اصلاً به دادگاه و قانون نرسید. ضابطان قضایی که باید شکایت او را ثبت، پیگیری و به دادگاه ارسال می‌کردند، آنقدر سنگ‌اندازی کردند که از ادامه‌ی این مسیر سخت دست کشید. کیمیا نوع‌پرست، وکیل دادگستری که یکی از موکلانش پرونده‌ای شبیه سمانه داشته، همراهی و حمایت خانواده‌ی فرد آزاردیده را یکی از عوامل موثر در پیشبرد پیگیری‌های حقوقی می‌داند. او از پرونده‌ی یکی از موکلانش مثال می‌زند که مثل سمانه دختر دانشجویی بود و از سوی راننده‌ی ماشین مسافربری و مسافر همدستش، مورد تجاوز قرار گرفته بود و از آنجا که با حمایت و همراهی کامل خانواده‌اش شکایت کرده بود، پلیس هم همکاری خوبی با او به عنوان وکیل پرونده داشت: «متجاوزان خیلی زود شناسایی و دستگیر شدند و برای مباشر اصلی تجاوز حکم اعدام صادر شد که در مرحله‌ی اعتراض و تجدیدنظر است.»

به گفته‌ی این وکیل دادگستری دسترسی به وکیل یا مشاوره‌ی حقوقی نیز از دیگر عواملی است که احتمال اینکه شکایت فرد آزاردیده جدی گرفته شود و به آن رسیدگی شود را افزایش می‌دهد. او می‌گوید: «حتی اگر کسی توانایی مالی گرفتن وکیل نداشته باشد، می‌تواند دست‌کم از یک وکیل برای یک ساعت مشاوره‌ی حقوقی بگیرد. مبلغ این مشاوره‌ها اصلاً بالا نیست و پس از آن می‌توان مراحل بعدی را بر اساس این مشاوره‌ی حقوقی پیش‌ برد.»

در صورت نبود این امکان، یک راه دیگر تماس با خانه‌های امن و استفاده از مشاوره‌های حقوقی آن‌ها است. گرچه تعداد خانه‌های امن محدود و امکانات آنها اندک هستند اما می‌توانند در مواقع لزوم وکیل معرفی کنند یا مشاوره‌ی حقوقی به زنان آزار‌دیده بدهند.

 قانون ناقص است و شاکی ممکن است مجازات شودیکی از نگرانی‌های زنان مورد تجاوز قرار گرفته نیز این است که نتوانند اجباری بودن رابطه‌ی جنسی را ثابت کنند و به داشتن رابطه‌ی نامشروع متهم شوند.

ثبت شکایت خوان اولی است که اگر فرد آزاردیده از آن به سلامت عبور کند، تازه سر و کارش با قانونی است که تجاوز را تحت عنوان «زنای به عنف» یعنی رابطه‌ی جنسی با اکراه آورده است. یک وکیل دادگستری که دفاع از بسیاری از زنان آزاردیده را در پرونده‌های تجاوز و آزار جنسی بر عهده داشته و با نام مستعار لاله احمدی از او یاد می‌کنم، می‌گوید: «قانون ناقص است. اثبات تجاوز و آزارهای جنسی بسیار سخت است و زنانی که شکایت می‌کنند ممکن است خودشان محکوم و مجازات شوند.»

 

معرفی کتاب شکنجه‌ی سفید

احمد حاجی قادر مرحومی

نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و از اعضای کانون مدافعین حقوق بشر در ایران در گفتگو با دوازده زن زندانی سیاسی. با مقدمه‌ی شیرین عبادی. سوئد: نشر باران.۲۰۲۰. ۱۹۱ ص.

 وقتی که نرگس محمدی داستانِ عمل جراحی دخترش کیانا را برایم می‌گفت، غروب یکی از روزهای آخر تیرماه ۱۳۸۹ بود. درست فردایِ شبِ آزادی‌اش از زندان اوین، سالی که دوقلوهایش سه سال و نیمه بودند. تقی رحمانی، نوشین احمدی و من کنار تختش در بیمارستان ایرانمهر ایستاده بودیم و نرگس با ‌کلماتی نامفهوم که به سختی شنیده می‌‌‌‌‌شد چیزهایی می‌گفت. ناگهان به نام صدایم کرد. به طرفش خم شدم و گوش‌هایم را نزدیک‌تر بردم تا صدای ضعیف و لرزانش را بهتر بشنوم و شنیدم که گفت: «... وقتی کیانا را زاییدم سزارین شده بودم و شکم‌ام پر از بخیه بود اما وقتی بغلش می‌کردم انگار تنِ گرمش مرهم بخیه‌هایم بود ... شبی که دستگیر شدم کیانا را تازه از بیمارستان به خانه آورده بودیم. شکمش پر از بخیه بود ولی منِ‌‌‌‌‌‌ بی‌مرام مرهم بخیه‌هاش نبودم. منِ بی‌مرام بعد از عمل تنهایش گذاشتم و رفتم زندان...». پیش از آن که دوباره از هوش برود چند بار به سختی و با زبانی سنگین یک جمله را تکرار کرد: «من بی‌مرام بودم ... من بی‌مرام بودم». اشک‌هایم را ندید چون صورتم را نیم‌رخ نزدیک دهانش برده بودم تا صدایش را بشنوم. حرفش که تمام شد، ‌می‌خواستم بگویم «نرگس جان، تو بی‌مرام نبودی، بی‌مرام...» اما چیز دیگری گفتم و با قربان‌صدقه‌های از ته دل سعی کردم در تحمل بارِ سنگین اندوه و عذابش شریک شوم. بی‌تابی‌اش پایان نداشت و قربان‌صدقه‌های من هم تنها اشک‌های خودم را بیشتر می‌کرد و بس! دوباره از هوش رفت و پرستار آمد و ما هم رفتیم!

حالا پس از گذشت ده سال، داستانِ ناتمامِ نرگس را در آن غروب غمگین، به تمام و به کلام خودش در کتاب شکنجه‌ی سفید می‌خوانیم: «کیانا عمل جراحی کرده بود. برای معاینه‌ی زخم‌هایش که در دو طرف شکمش بود به بیمارستان رفته بودیم. حدود ساعت ده شب به خانه برگشتیم ‌{...} زنگ در به صدا درآمد. مأمورین در حیاط خانه ایستاده بودند. چند نفر هم بالا آمدند و شروع کردند به تجسس خانه. وقتِ خواب بچه‌ها بود و گریه می‌کردند. علی عادت داشت روی پایم بخوابد. او را روی پایم گذاشتم و خوابش برد. کیانا را بغل کردم. تب داشت. بی‌قرار بود. نگران و بی‌تاب، مردها را که خانه را شخم می‌زدند نگاه می‌کرد. زمان رفتن من فرا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسید. جدا شدن از کیانا یکی از سخت‌ترین و جانکاه‌ترین وقایع زندگی من بود. کیانا در آغوش تقی گریه می‌کرد و می‌گفت مامان نرو. مأمورها بالای پله‌ها ایستاده بودند و دستور می‌دادند زودباش و حرکت کن. پله‌ها را تا نصفه پایین آمده بودم که کیانا با صدایی بیمار و با گریه گفت مامان بیا منو بوس کن. نگاهی به مأمور کردم. گفت برو. پله‌ها را به سمت بالا دویدم. محکم بوسیدمش. تب داشت و من از درد جدایی آتش گرفته بودم...» (ص. ۲۱) کتاب شکنجه‌ی سفید اخیراً توسط نشر باران و با مقدمه‌‌ی شیرین عبادی منتشر شده است. نرگس در این کتاب شرح دستگیری‌ها و ایام سلول انفرادی‌اش را از دوران اصلاحات در سال ۱۳۷۹ تا سال‌های اخیر مکتوب کرده است. افزون بر این، با دوازده زن از هم‌بندانش در بند عمومی زنان اوین مصاحبه کرده و روایات آنان از دستگیری و سلول انفرادی در زندان‌های اوین، قرچک، ‌مشهد و کرمان را در این کتاب آورده است. محل انجام مصاحبه‌ها بند عمومی زنان زندان اوین است. مصاحبه‌کننده و مصاحبه ‌شوندگان همگی زندانی هستند. تدوین کتاب نیز در زندان انجام شده است. این ویژگیِ‌های تکان‌دهنده، کتابِ شکنجه‌ی سفید را از نمونه‌های مشابه متمایز می‌کند. هر چند بر اساس بررسی صد سال خاطرات زندان که در دفتر «روایت‌هایی از زندان» منتشر شد، می‌توان گفت که تعدادی از خاطرات از جمله کتاب بهمن احمدی امویی و بخش‌هایی از کتاب حسن یوسفی اشکوری نیز در داخل زندان نوشته شده اما تفاوت شکنجه‌ی سفید با این دو مورد، در سامان‌دهیِ کاری گروهی و نوعی «باهم نوشتن» در مکانی است که از قضا ممنوعیت‌ها و ناهنجاری‌های آن، سوژه‌ی اصلی تدوین این مجموعه است. نوشتن از ممنوعیت‌ها در مکانی ممنوع!نام و مشخصات مصاحبه‌شوندگان پیش از انتشار این کتاب در رسانه‌ها منتشر شده است. زنانی از میان زندانیان سیاسی-عقیدتی و نیز زندانیان دوتابعیتی که اسامی آنها به ترتیب زیر در کتاب آمده است: نیگارا افشارزاده، شهروند ترکمنستان با اتهام جاسوسی؛ آتنا دائمی، فعال مدنی با اتهام توهین به رهبری و توهین به مقدسات و...؛ زهرا زهتابچی، پژوهشگر علوم اجتماعی با اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق؛ نازنین زاغری، شهروند ایرانی-بریتانیایی با اتهام جاسوسی و...؛ مهوش شهریاری، شهروند بهائی؛ هنگامه شهیدی، روزنامه‌نگار با اتهام اقدام علیه امنیت کشور و ...؛ ریحانه طباطبائی، روزنامه‌نگار با اتهام تبلیغ علیه نظام؛ سیما کیانی، شهروند بهائی با اتهام تبلیغ علیه نظام؛ فاطمه محمدی، فعال مدنی با اتهام عضویت در گروه‌های تبشیری و فعالیت مسیحیت؛ صدیقه مرادی، زندانی سیاسی دهه‌ی شصت و دهه‌ی نود با اتهام محاربه و ارتباط با گروه‌های معاند نظام؛ نازیلا نوری، پزشک و از دراویش گنابادی با اتهام اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور؛ شکوفه یداللهی، روان‌شناس و از دراویش گنابادی با اتهام اجتماع و تبانی. این کتاب که حاصل مصاحبه‌های نرگس محمدی با هم‌بندانش به قصد بیان تجارب آنان از سلول انفرادی است، بی‌تردید منبعی است دست اول برای پژوهش درباره‌ی سلول انفرادی همچون مصداقی از شکنجه‌ی سفید! «سلول انفرادی مثل یک قوطی دربسته است. هیچ اراده‌ای برای بازکردن درِ آن نداری...هر بار ناگهان و بدون آمادگی قبلی با صدای بلندِ برخوردِ قفل به در، درِ آن را باز میکنند. هروقت که کسی اراده کند میتواند این کار را انجام دهد،‌ هرکسی غیر از خودت.» (آتنا دائمی، ص 69) «در حمام قرچک، یک سردوش درست بالای سنگ و چاه توالت بود. با وضعیتی که توالت‌های سنتی زندان داشتند و فاضلاب‌ها بالازده بود، ایستادن روی چاه توالت غیر ممکن بود. توالت آنقدر کثیف و آلوده بود که بوی تعفن شبانه‌روز اذیت‌مان می‌کرد.» وقتی زندانی در اتاقی عاری از زندگی به سرمی‌برد، گاه با شکل دادن به خمیر نان و گاه با ساختن شکل‌های انسانی از ظرف‌های پلاستیک تلاش می‌کند تا برای خود هم‌دم و هم‌بند خلق کند اما سعادتِ حضور موجودی زنده حتی مورچه‌هایی که دنبال خرده‌نان‌های مانده از غذایت می‌آیند یا مگسی که باز شدن در را غنیمت می‌شمارد و وارد سلولت می‌شود چیز دیگری است. حرکت است و صدا ... حالا آن دمِ خوشی را مجسم کن که «پروانه»ها به سراغت بیایند: «یک روز، یک پروانه روی موکت نشست. شروع کردم به صحبت کردن با او. قربانش رفتم. عزیزش خواندم و ... نگهبان آمد و شروع کرد به فحش دادن که شما همه‌تان دیوانه هستید اما من که بهترین حس را از پروانه گرفته بودم، هیچ نگفتم و به حضور پروانه در سلولم هیچ اشاره‌ای نکردم.» (صدیقه مرادی، ص. ۱۷۳)

«زنگ بند شبیه صدای زنگ قدیمی درِ خانه‌های مسکونی بود. نمی‌توانید تصور کنید که بلند شدن صدای این زنگ چگونه بند دلم را پاره می‌کرد. صدای پای زن زندان‌بان شروع می‌شد: تق تق تق، اگر جلوی درِ سلولم متوقف می‌شد دلم می‌ریخت که بازجویی دارم. اگر سلولم را رد می‌کرد و می‌رفت، نگران می‌شدم که چرا در سلول رها شدم و تا کی خواهم ماند...» (نرگس محمدی، ص. ۲۵)زندگی در سلول انفرادی از سوی زندان‌بانان طوری طراحی می‌شود که ابتدایی‌ترین نیازهای انسانی حذف می‌شود. چنین موقعیتی در استمرار و تداوم خود اغلب امور ذهنی را در بلندمدت تحت‌الشعاع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ قرار می‌دهد. دغدغه‌های ذهنیِ زندانی پیرامون مسائلی همچون بازجویی شدن یا نشدن، شکنجه شدن یا نشدن، ‌فراموش شدن یا نشدن، و عملی شدن یا نشدن تهدیدهای بازجو چرخ می‌زند. این وضعیت در تک‌تک این مصاحبه‌ها و در پاسخ‌های این زنان به پرسش‌های نرگس مشهود است. به این ترتیب، شکنجه‌ی سفید با پرداختن به دو موضوع عمده، یعنی نادیده گرفتن نیازهای ابتدایی و نیز دغدغه‌های ذهنیِ زندانی انفرادی، شکل گرفته است. مشاهدات این زنان از وضعیت فجیع بهداشت، بدرفتاری بازجویان و مخوف بودن امر درمان آن‌چنان به وضوح و با جزئیات طرح می‌شود که خود نشانگر میزان رنجی است که وجود زنانه‌ی آنها را سخت آزرده است. «در حمام قرچک، یک سردوش درست بالای سنگ و چاه توالت بود. با وضعیتی که توالت‌های سنتی زندان داشتند و فاضلابها بالازده بود، ایستادن روی چاه توالت غیر ممکن بود. توالت آنقدر کثیف و آلوده بود که بوی تعفن شبانهروز اذیت‌مان می‌کرد.» (شکوفه یداللهی، ص ۱۸۵).

فاطمه محمدی اما درباره‌ی رفتار بازجویان پرسشی را طرح می‌کند که پاسخ آن را تنها می‌توان در ذات شکنجه‌گر و جنسیت‌زده‌ی بازجویان یافت: «برای من جای سؤال بود که چرا وقتی در مورد مسیحیت بازجویی می‌شدم با چشم‌بند و رو به دیوار بودم اما وقتی می‌خواستند با من در مورد مسائل شخصی‌ام به عنوان یک زن صحبت کنند بدون چشم‌بند بودم و ایشان را می‌دیدم.» (فاطمه محمدی، ص. ۱۶۶)

اما بیان عواطف مادری و اضطرابهای مادرانه در سلولهای انفرادی، یکی از دغدغههای اصلی نرگس در تهیه‌ی این مجموعه است. دلتنگی‌هایی که ابراز آن از سوی زنان حتی در دهههای گذشته گاه موجب قضاوتهای بی‌رحمانه و جنسیتزدهای می‌شد که یک سویه‌ی آن با هدف تمسخر عواطف مادرانه در میدان مبارزه بود و سویه‌ی دیگرش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ حذف مادران از میدان مبارزه را نشانه گرفته بود! جسارت ارائه‌ی تصویر مادر شورمند و مبارز، جسارتی است یگانه که از دل جنبش‌های اجتماعی دهه‌های اخیر، و به طور مشخص، جنبش زنان ایران سر برآورده است. این جسارت در بیان دلتنگی‌های مادرانه از لابه‌لای سطور نامه‌هایی که نرگس پس از دستگیری مجددش در سال ۲۰۱۵ برای دوقلوهایش می‌نوشت کاملاً محسوس است.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌«از فکر کردن به علی و کیانا می‌گریختم. دلم بی‌تاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و بی‌قرار بود. وقتی ناخودآگاه اسمشان به ذهنم خطور می‌کرد بلند می‌شدم و دور سلول می‌دویدم. احساس می‌کردم اگر بنشینم از شدت غم فرو می‌پاشم. مطمئن بودم که بچه‌ها روزهای سختی دارند. از خدا می‌خواستم من را از ذهن و دل بچه‌ها بگیرد... .» (نرگس محمدی، ص. ۳۸)دلتنگی و پریشان‌حالی‌ای که نرگس را در حصار تنگ چهاردیوار سلول به چرخشی دیوانه‌وار می‌کشاند در ذهن نازنین زاغری به شکلی دیگر نمود پیدا می‌کند: «همیشه درگیر این سؤال بودم که چرا بچه‌ام را از من گرفتند. من که تا دو هفته پیش شیرش می‌دادم. صبح‌ها که چشم باز می‌کردم دنبال گیسو بودم. تصویری از او داشتم که موهای لختش را در خواب از صورتش کنار می‌زد. فکر می‌کردم در رؤیا هستم. باورم نمی‌شد از گیسو جدا شده‌ام. من و گیسو هیچ وقت از هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دور نبودیم. حالا بچه‌ام را از بغلم گرفته بودند. فکر می‌کردم الان گیسو تب دارد. فکر می‌کردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بدون من چگونه غذا می‌خورد و می‌خوابد؟» (نازنین زاغری، ص. ۹۲)هوش شهریاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تجربه‌ی شش ماه انفرادی و ده سال زندان را همیشه با سخاوت و ملاحت طبع تحلیل می‌کند اما وقتی از او درباره‌ی سخت‌ترین تهدید آن دوران می‌پرسند، مشخصاً از تهدیدی می‌گوید که فرزندش را نشانه گرفته بود: «سخت‌ترین تهدید وقتی بود که بازجو به من گفت پسرت هفته‌ای دوبار می‌آید مشهد و این خطرناک است و ممکن است در راه سانحه‌ای پیش بیاید.» (ص. ۱۱۴). یخ می‌زنم وقتی خود را جای مادری می‌گذارم که تهدید جانیِ فرزندش از تک‌تک کلمات یک بازجو به جانم می‌ریزد...شکنجه‌ی سفید با پرداختن به دو موضوع عمده، یعنی نادیده گرفتن نیازهای ابتدایی و نیز دغدغه‌های ذهنیِ زندانی انفرادی، شکل گرفته است.اما صدیقه مرادی از عذاب وجدانی می‌گوید که در پدیداریِ آن هم بازجو مقصر است و هم نگاه سنتی جامعه: «در سلول به این فکر می‌کردم که من نتوانستم آن طور که باید به دخترم برسم یا اینکه کمتر رسیدگی کرده‌ام. و قاعدتاً دلم می‌شکست. از خداوند فرصتی برای جبران می‌خواستم.» (صدیقه مرادی، ص. ۱۸۱)

دستاویز قراردادن فرزندان برای آزار دادن مادران زندانی فقط زندانیان سیاسی را دربرنمی‌گیرد بلکه برای اذیت کردن زندانی‌های دوتابعیتی نیز به کار می‌رود: «بازجو گفت اینجا ته خط است. یعنی فکر کن اینجا قبر است. فکر کن مُردی و ما دو نفر نکیر و منکر هستیم ... راستش من وضع روانی خوبی نداشتم چون خیلی نگران دختر و پسرم بودم. به من گفتند بچه‌هات وسط خیابان مانده بودند و در نتیجه ناچار شدند آنها را به پرورشگاه تحویل بدهند. یک روز بازجو صدایم کرد و گفت آلدار (پسر ۶ ساله‌ام) به شدت بیمار است. کلیه لازم دارد و دارد می‌میرد ... بعد از هشت ماه که توانستم با مادرم تلفنی تماس داشته باشم من باور کرده بودم بچه‌هایم پرورشگاه هستند و همسرم گذاشته و رفته ... بعد فهمیدم که همه‌‌‌‌‌‌‌ی این‌ها دروغ بوده است.» (نیگارا افشارزاده، ص. ۵۴-۵۵). اما حرف‌های نازیلا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نوری یادآور این نکته است که اگر در دهه‌ی شصت و پیش از آن مادران پشت درِ زندان‌های مخوف ایران بی‌تاب شنیدن خبری از فرزندان خود بودند با شکل‌گیریِ جنبش‌های اجتماعی جدید، مادران و فرزندان در کنار هم پای به میدان مبارزه گذاشته و هزینه داده‌اند:«پسر من به همراه من بازداشت شد. من مدت‌ها‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از او بی‌خبر بودم. بزرگ‌ترین نگرانی من وضعیت پسرم بود ... وقتی من و فرزندم بازداشت شدیم او تیرخورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و مجروح بود ... در تماس‌های تلفنی به همسرم می‌گفتم سراغ او را بگیرند مبادا مثل ستار بهشتی زیر شکنجه و در سلول انفرادی کشته شود ... مدتِ بی‌خبری من از "کیارش" تلخ‌ترین و بدترین دوران زندگی من بود.» (نازیلا نوری، ص. ۱۹۱)و باز نرگس است و حکایت رنج‌های مادرانه‌اش که به نوعی دیگر رنج‌های آنا آخماتوا، شاعر ضد بولشویک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ روس، را در دوری از پسرش به یاد می‌آورد، رنج‌هایی که از لحظه لحظه‌ی آن شعر باریده است:

آنها سپیده دمانت می‌بردند،

من در پی‌ات آمدم،

گویی از پس تابوت تو گام می‌زنم،

در اتاق‌های تاریک کودکان زاری می‌کردند،

شمع بر شمایل تابان دود می‌پراکند.

سرد، واپسین بوسه بر شمایل

سرد، عرق دانه‌های روی پیشانی

چون زنان استرلیتسی

پای دروازه‌ی کرملین زاری خواهم کرد.

آن‌سوتر یک نفر چشمانش را پاک می‌کند

بغ‌بغوی کبوتر زندان آب می‌شود

 «یک روز صبح تعدادی لباس شخصی دم درِ منزل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ پدر و مادرم در زنجان آمدند و بدون هیچ حکم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بازداشتی و فقط برای پرسیدن چند سؤال ... گفتم راستش را بگویید اگر بازداشتم می‌کنید بگویید بدانم. خانمِ همراهشان گفت: نه به هیچ‌‌وجه. قسم خورد که فقط چند سؤال دارند (...) علی و کیانا رفتار عجیبی داشتند. علی با سرعت دوید و تفنگ زرد رنگش را زیربغلش زد و آمد گوشه‌ی مانتوام را گرفت. کیانا هم که دامن خوشگلی پوشیده بود با سرعت خودش را به من چسباند که مامان ما را تنها نگذار، ما هم با تو می‌آییم. جدا شدن از بچه‌ها به مراتب سخت‌تر از دفعه‌ی قبل بود ... وقتی ماشین وارد اوین شد و تحویل ۲۰۹ داده شدم، خانمِ همراه که دم درِ منزل پدرم قول داده بود فقط چند سؤال است و باز خواهم گشت، ‌برای صرف شام وارد بند ۲۰۹ شد. به او گفتم تو خودت بچه داری (چون داخل ماشین از طریق موبایل با فرزند کوچکش صحبت می‌کرد و به او اطمینان می‌داد که مامان شب برمی‌گردد) بچه‌های من را دیدی؟ چرا دروغ گفتی؟ هر چند که اگر راستش را هم می‌گفتی من کاری نمی‌توانستم بکنم ولی لااقل بچه‌هایم را بغل می‌کردم و می‌بوسیدم و قول نمی‌دادم که زود برمی‌گردم ...» (ص. ۳۶-۳۷)

این رنج‌های مشترک و دردهای پنهانیِ مادران زندانی پنج سال پیش از زبان نرگس در نامه‌هایی که شرح رنج دوریِ او از فرزندانش بود، از طریق رسانه‌ها با افکار عمومی در میان گذاشته شد وهم‌زمان، جدلی گسترده بر سر «حق» اکتیوی ست بودن مادران برانگیخت. قضاوت‌های نا عادلانه درباره‌ی عواطف مادرانه‌ی نرگس و نادیده گرفتن اهمیت نقش اکتیویستی مادران، زمینه ‌ساز بحث بر سر تعریف نسبت مادری با اکتیویسم شد. و زمینه‌ی راه اندازی «کمپین حمایت از مادران زندانی»‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ را فراهم ساخت. این کمپین به همت گروه کوچکی از زنان کنشگر در داخل ایران تشکیل شد و به سرعت مورد حمایت افراد و نهادهای گوناگون قرارگرفت.

نسرین ستوده که در آن زمان خارج از زندان بود، در حمایت از این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کمپین پیام داد و مطلب نوشت.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانون مدافعان حقوق بشر، سازمان زنان برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل، ‌کارزار لغو گام به گام اعدام (لگام)، سازمان گزارشگران بدون مرز، مادران پارک لاله، افراد صاحب‌نام و درد‌آشنا یک‌صدا به حمایت از این کمپین برخاستند. ما، گروه کوچکی از زنان کنشگر، نیز در حمایت از نرگس و کمپین حمایت از مادران زندانی در مقابل کاخ صلح دادگاه بینالمللی لاهه تجمعی برگزار کردیم. در این تجمع شیرین عبادی دو خواسته‌ی اصلی این کمپین یعنی آزادی مادران زندانیِ سیاسی-عقیدتی و به رسمیت شناختن حق مشارکت سیاسی و اجتماعیِ مادران اکتیویست از سوی جامعه و دولت را بیان کرد.

کتاب شکنجه‌ی سفید بار دیگر دغدغه‌های مادرانه‌ی زنان اکتیویست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ را به ما یادآوری می‌کند.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ روایت‌های این کتاب افکار عمومی را نسبت به بخشی از رنج‌های زندانیان سلول‌های انفرادی جلب می‌کند. بازگویی رنج راویان این اخبار، شاید مرهمی بر زخمهای کهنه‌ی مادران و زنان زندانی این سالها شود ‌اما بیان رنج‌ها و نگرانی‌های مشترک مادران زندانی، یاد آن شورمندیِ فراموششده‌ی سالهای همبستگی زنان اکتیویست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ در داخل و خارج از زندان و ایران را نیز زنده می‌کند. 

 

ولایت فقیه یا منافع ملّی ؟

مصطفی حاجی قادر مرحومی

به‌درستی می‌توان گفت که با ورشکستگی کامل نظری و عملی حاکمیت ولایت فقیه، وضعیت جامعه و همچنین کل دستگاه دیکتاتوری حاکم وارد مرحله‌ای حسّاس شده است. با گذشت هر روز، پیامدهای برآمده از تضاد آشتی‌ناپذیر میان حاکمیت مطلق ولایت فقیه با منافع ملّی و خواست‌های اکثر مردم به شکل‌های گوناگون گریبان‌گیر حکومت می‌شود. یکی از مشخصه‌های این وضعیت حسّاس، روند ریزش پُردامنه و بی‌وقفهٔ پایگاه اجتماعی‌ حکومت است. تکرار ترفندهای گذشته، از قبیل اجازهٔ ظهور پدیده‌هایی مانند “دولت مهرورزی” یا “دولت تدبیر و امید”، و سخنرانی‌های رادیکال‌نما و قول و وعده‌های دروغِ سیاستمداران در کارزارهای انتخاباتِ مهندسی شده، دیگر آن‌چنان تأثیرگذار نخواهد بود. در زیر پوستِ جامعه، تحوّل‌هایی مهم در روندِ درک عمومی از واقعیت‌های اجتماعی-سیاسی و شناختِ هویت مُسببان وضعیتِ بسیار دشوار کنونی کشور در حال شکل‌گیری است.

گفته‌های علی خامنه‌ای- به قول خودشان، در حکم نمایندهٔ خدا بر زمین- در سطح جامعه با بی‌اعتنایی، تنفر، یا تمسخر روبرو می‌شود.

افرادی از جنس احمدی‌نژاد یا حسن روحانی در مقام رئیس‌جمهور، کارگزاران ارشد و تحلیلگران و رسانه‌هایی از جنس اصولگرایان تا مُدعیان اصلاح‌پذیری دیکتاتوری ولایی، و به عبارت دیگر کل “نظام”، نزد افکار عمومی بی‌اعتبار شده‌اند.

در این ارتباط، با شدّت یافتن بحران‌های چندجانبهٔ حاکمیت اسلامی کنونی، سران “نظام” و در رأس آنان علی خامنه‌ای، به‌رغم داشتن توان سرکوب خونین، می‌دانند که ادامهٔ وضعیت کنونی قابل دوام نیست و حکومت در درون کشور با تهدیدهای رو به افزایشی روبرو است. از این رو، سازمان‌دهی “تغییرهای حساب‌شده” به منظور تداوم قدرت دیکتاتوری و حفظ منافع کلانِ لایه‌های فوقانی بورژوازی، تنها راهِ ناگزیر در برابر رژیم ولایت فقیه است.

بهره‌برداری مستقیم و غیرمستقیم از شخصیت‌ها و جریان‌های سیاسی، از جمله روش‌ها و گزینه‌های مورد توجه بالاترین رده‌های دستگاه ولایت فقیه، سیاست‌گذاران، و کارگزاران امنیتی-تبلیغاتی حکومت برای دفع کردن خطرِ فاصله‌گیریِ مردم از حاکمیت، و قرار گرفتن در برابر آن، بوده است.

در مدیریت کردن اوضاع به‌شدّت بحرانی و خطرناک سال ۱۳۹۲، یعنی در شرایطی که دستگاه دیکتاتوری ولایی در برابر مردم در وضعیتی بسیار نامتعادل قرار گرفته بود و پژواک اعتراض‌های جنبش سبز و کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ هنوز طنین‌انداز بود، اصلاح‌طلبان برای هموار شدن راهِ ظهور پدیدهٔ حسن روحانی و “دولت تدبیر و امید” نقشی بسیار اساسی ایفا کردند، نقشی که در چارچوب سیاستِ “اعتمادسازی با حاکمیت” با هدفِ بیرون نگه داشتن مردم از صحنه و جلوگیری از تأثیر گذاری‌شان بر تحولات، تا کنون چندین بار تکرار شده است. اما اکنون این اصلاح‌طلبانِ مطیع رهبری، به همراهِ فلسفه‌بافان و نظریه‌پردازان و هواداران دوآتشه‌شان که در داخل و خارجِ کشور مدّعی امکان آزادی‌خواهی در زیر سایهٔ حاکمیت ولایت فقیه بوده‌اند، در بن‌بستی نظری و عملی قرار گرفته‌اند. بدین سان، آنان نیز برای بقای خود و برون‌رفت از وضعیت اسفناک کنونی‌شان، به عبارت دیگر برای تمدید تاریخ مصرفشان در مسیر “حفظ نظام”، مجبورند که تغییرهای حساب‌شده‌ای را- به‌ویژه در حیطهٔ روابط “خودی و غیرخودی”- به اجرا گذارند. از این روست که شاهد انتشار دور جدیدی از تئوری‌بافی‌های ناب کسانی مانند سعید حجاریان در زمینهٔ “اصلاح‌پذیری دیکتاتوری ولایی” هستیم که هدف اصلی آنها سازمان‌دهی طیفی از نیروها و فعالان سیاسی در خارجِ کشور است.

حجاریان می‌گوید: “بخش‌هایی از خارج‌نشین‌ها فارغ از عقاید سیاسی‌شان، روی مفهوم وطن و حراست از آن توافق دارند.” در ادامه، او خیلی روشن بیان می‌کند که: “این افراد اوّلاً باید قادر باشند به ایران تردد کنند و سپس تبدیل به سخنگویان اصلاحات در غرب شوند.” بدین ترتیب، می‌بینیم که برای بازسازی و ارائهٔ شکل جدیدی از گفتمان و سازمان‌دهی نیرو بَر گِرد “اصلاح‌پذیری دیکتاتوری ولایی” حرکت‌های مشخصی آغاز شده است.

هدف از این حرکت‌ها، بهره‌برداری از نیروهایی است که یک دهه پس از تلاشِ بسیار ناموفق حول محورِ‌ ایجادِ اتحاد بین اصلاح‌طلبان و  “جمهوری‌خواهان” اکنون به‌شدّت دچار سردرگمی، تشتّت نظری، و بحران هویت شده‌اند.

به این ترتیب، از چند ماهِ گذشته، و به‌ویژه در پرتو پیامدهای بسیار جدّیِ خیزش‌های مردمی آبان ۹۸، گفتگوهایی در داخل و در ارتباط با برخی از جریان‌ها و چهره‌های خارج از کشور راه‌اندازی شده است. این گونه بحث‌ها و گفتگوهای از قبل تمرین شده، بر اساس موضوع‌هایی مصنوعی و بی‌خطر برای رژیم، با ارجاع دادنِ مخاطبان به برهه‌های زمانی گذشته، مدّعی ایجاد “همدلی” و ارتباط میان طیفی از فعالان و جریان‌های سیاسی در داخل و خارج کشور است. مسلّم است که دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی نسبت به هرگونه سازمان‌دهی و ایجاد ارتباط علنی و غیرعلنی بین فعالان و جریان‌های سیاسی داخل و خارج کشور به‌شدّت حسّاس است.  بنابراین، راه‌اندازی چنین پروژه‌هایی، برای مثال مناظره و مباحثه‌های اخیر که “انصاف نیوز” سازمان داده است، و گزینش شرکت‌کنندگان در آن، بدون اجازه و نظارت مستقیم “سربازان گمنام امام زمان” حکومت اسلامی بسیار بعید است.

برای آشنایی با خطوط نظری و به‌خصوص سمت‌گیری‌های اجتماعی-اقتصادی “انصاف نیوز” که خود را “رسانه‌ای خصوصی برای پوشش اخبار و تحلیل” معرفی می‌کند، می‌توان به یادداشت اخیر امیرحسین ناظری کنزق، عضو تحریریهٔ این رسانه با عنوان “چپ‌ها باعث اوضاع بدِ اقتصادی ایران هستند” مراجعه کرد که نشانگر دیدگاهی ضد چپ و مدافع نولیبرالیسم اقتصادی است. ناظری کنزق در این یادداشت، که هفتهٔ گذشته (دوّم شهریور) منتشر شد، به انباشت سرمایه‌های عظیم خصوصی و شبه‌خصوصی و عملکرد اقتصاد سیاسی به‌غایت نا عادلانه‌ای که زیر سایهٔ دیکتاتوری ولایی به نفع لایه‌های فوقانی سرمایه ‌داری و ثروت‌اندوزی‌های کلان در حکومت جمهوری اسلامی شکل گرفته است هیچ اشاره‌ای نمی‌کند. در مقابل، او نیز وضعیت فاجعه‌بار کنونی اقتصاد ملّی را به سیاست‌های سال‌های اوّل پس از انقلاب، و ریشهٔ بروز بحران اقتصادی کنونی را به برنامه‌های ترقی‌خواهانهٔ نیروهای چپ نسبت می‌دهد و می‌گوید:

“نقش گروه‌های چپ در انقلاب بر کسی پوشیده نیست. شعارها و آرمان‌های چپ‌گرایانه از همان ابتدای انقلاب تبدیل به بخشی از شعارهای انقلاب اسلامی شد تحصیل رایگان، امکانات رفاهی رایگان برای همه، فراملی‌گرایی و تنها بخش کوچکی از این اصول‌اند که هنوز هم در سیاست‌های نظام نقش پُررنگی دارند.

” آیا واقعاً در کشور ما، چهار دهه پس از انقلاب، “تحصیل رایگان، امکانات رفاهی رایگان برای همه” وجود دارد یا اکنون در جامعه‌ای زرسالار زندگی می‌کنیم که ثروت‌اندوزی خصوصی ستون اصلی آن است؟ درآمیخته شدن پایه‌های نظری واپس‌گرایانهٔ “اسلام سیاسی” با اجرای سه دهه تعدیل‌های ساختاری نولیبرالی خشن، در مجموع وضعیتی عمیقاً بحرانی را در میهن ما پدید آورده است. همین واقعیتِ عریان موضوعی است که تداوم رژیم حاکم و اقتصاد سیاسی آن را با خطری مُهلک می‌تواند روبرو سازد.

از جمله وظایف گردانندگان رسانه‌هایی مانند انصاف نیوز و شرکت‌کنندگان در برنامه‌های آن لاپوشانی کردن این چنین واقعیت‌هایی با ارجاع دادن به گذشته، تاریخ‌نویسی مجعول، و حمله به تاریخ نیروهای چپ است. در حالی که مردم کشور ما با بحران‌های اجتماعی-اقتصادی عمیقی روبرو هستند که زندگی روزمرّهٔ آنها را تهدید می‌کند، و اعتراض‌های مردمی به مُسببانِ وضعیتِ کنونی هر چه گسترده‌تر و شدیدتر می‌شود، از یک طرف پروژه‌های سازمان‌یافتهٔ امنیتی مانند ابتکارهای انصاف نیوز به اجرا گذاشته می‌شود، و از طرف دیگر، بخشی از جریان‌های سیاسی اپوزیسیون به راه‌اندازی مصاحبه‌هایی در مورد تاریخ چپ یا انتشار دفترچۀ خاطراتشان سرگرم شده‌اند. انتشار زندگی‌نامه‌های تکراری و دقیقاً تنظیم شده بر مبنای حساب و کتاب‌های شخصی خاص و ملال‌آور فعالان سیاسی سابق چپ، و راه‌اندازی بحث‌های دایره‌وار، بی‌انتها، و بی‌حاصل در مورد اینکه چرا در این یا آن سازمان انشعاب رخ داد و اگر به فرض انشعاب رخ نمی‌داد چه می‌شد، یا انتشار داستان‌های شخصی و وقایع‌نگاری غیرمستند رخدادهای نزدیک به نیم قرن پیش از دیدگاه‌های شخصی، آن هم بدون یافتن کوچک‌ ترین نتیجه‌گیری مفید برای شرایط مرحله کنونی مبارزه و منطبق با نیازهای این مبارزه، به نحوی دانسته و گاه ندانسته، ضرورت مبرم و اهمیت بحث و همکاری جدّی در مورد برپایی اتحاد بر ضد دیکتاتوری ولایی را به مُحاق می‌برد. تردیدی نیست که از سیر تحوّل‌های تاریخی و از موفقیت‌ها و شکست‌های مبارزه باید آموخت، امّا ایرانِ کنونی در سال ۱۳۹۹، از نظر بافت طبقاتی جامعه، ساختار حکومتی، اقتصاد سیاسی، و نوع کنش و واکنش‌ها بین نیروهای سیاسی و مدنی، کاملاً با ایرانِ دههٔ ۵۰ خورشیدی و سال‌های اوّل بعد از انقلاب تفاوت دارد، و جهان امروزی نیز جهان نیم قرن پیش نیست. تلاش برای تکرار مصنوعیِ تاریخ- بدون توجه به شرایط مشخص روز- تلاشی عبث و مخرّب است. مرتبط ساختن موضوع مرحلهٔ کنونی مبارزه به رخدادهای کهنه شده و غیرقابل‌انطباق به شرایط مشخص کنونی، یا رجوع به دفترچۀ خاطرات شخصی و گفته‌های غیرمستند افراد و شخصیت‌هایی که دیگر تأثیری جدّی و مثبت بر وضعیت کنونی ندارند، شیوه‌ای است مُخرّب که دستگاه امنیتی-تبلیغاتی حکومت ولایی ترویج می‌کند.

به‌رغم ضعف‌های معیّنِ موجود در میزان سازمان‌یافتگی جنبش کارگری و دیگر قشرهای زحمتکشان، واقعیت مهم این است که بر اثر گسترش بی‌عدالتیِ عریان و بحران‌های اجتماعی-اقتصادی غیرقابل‌مهار، روند گسترده شدن اعتراض‌های پی‌درپی مردم رنج‌دیدهٔ ایران وسیع‌تر خواهد شد. این روند طبیعی تحوّل اجتماعی، به شناخت دقیق‌تر مردم از جایگاهشان در اقتصاد سیاسی کشور و ارتباط آن با سیاستِ سرکوب و مشتِ آهنین حکومت و سیاست‌گذاران و کارگزاران “نظام” و  ضرورت سازمان‌یافتگی اعتراض‌ها و تلفیق مبارزهٔ سیاسی، صنفی، و مدنی می‌انجامد. هرچند که این فرایند تا رسیدن به سطحی بالاتر و برای تبدیل شدن به نیروی مادّیِ سازمان‌یافته به زمان بیشتری نیاز دارد، امّا از هم‌اکنون عمده‌ترین تهدید علیه بقا و دوام حاکمیت مطلق ولایت فقیه محسوب می‌شود، زیرا که نیروی محرّک آن برآمده از خواستِ افراد جامعه برای زندگی بهتر و شایسته، و گذار از دیکتاتوری حاکم کنونی و به انجام رساندن دگرگونی‌های دموکراتیک در سطح ملّی است.

به‌جای واقعه‌نگاری‌ها و بحث‌های بیهوده و بی‌نتیجه در مورد رویدادهای نیم قرن پیش، و به‌عوض رقابت‌های سیاسی بی‌سرانجام و حاشیه ‌سازی و افشاندن بذر شک و تردید در مورد گذشته نیروهای چپ، مفیدتر آن است که با مراجعه به تحلیل‌ها و برنامهٔ کنونی حزب‌ها و با رویکردِ نقد و تأثیرگذاری سازنده نسبت به یکدیگر، به مسائل کنونی پرداخت. بهتر آن است که در راه زدودن پیش‌داوری‌ها و سوءِتعبیرها و دفع ترفندهای امنیتی-تبلیغاتی دیکتاتوری ولایی قدم برداشته شود. از این راه می‌توان با تغییر دادنِ توازن نیروها در روندِ حذف حاکمیت مطلق ولایت فقیه، فرایند گذار میهن از دیکتاتوری کنونی و تحقق یافتن تحوّل‌های دموکراتیک و پایدار در سطح ملّی را امکان‌پذیر کرد.

 

اعتراض به قوانین مردسالارانه  بخش 2

سحر حاجی قادری مرحومی

در این قوانین نا برابر مرد حاکم بر زن می باشد و زنان با تلاششان میتوانند به برابری زن و مرد دست یابند.تغییر برای برابری : کمپین یک میلیون امضا، خواهان تغییر تمامی قوانینی است که به خاطر جنسیت زنان آنان را مورد تبعیض قرار داده اند. مهمترین قوانینی که فعالان این کمپین به آن اعتراض دارند عبارت اند از قوانین مربوط به ازدواج، طلاق، سرپرستی فرزندان، سن مسئولیت کیفری، ارث، دیه، تابعیت ،شهادت و قوانین حامی قتلهای ناموسی.

2- زوجه یا زوجه ها در صورت فوت شوهر بدون اولاد.

ماده 907 قانون مدنی: اگر متوفی ابوین نداشته و یک یا چند نفر اولاد داشته باشد ترکه به طیق ذیل تقسیم می شود:... اگر اولاد متعدد باشد و بعضی از آنها دختر و بعضی از آنها پسر، پسر دو برابر دختر می برد.

ماده 906قانون مدنی: اگر پدر و مادر میت هر دو زنده باشند مادر یک ثلث و پدر دو ثلث می برد.

ماده 949قانون مدنی: در صورت نبودن هیچ وارث دیگر بغیر از زوج یا زوجه، شوهر تمام ترکه زن متوفات خود را می برد لیکن زن فقط نصیب خود را و بقیه ترکه شوهر در حکم مال اشخاص بلاوارث و تابع ماده 866 خواهد بود. ماده 946: زوج (شوهر) از تمام زوجه ارث می برد لیکن زوجه (زن) از اموال ذیل:

1-از اموال منقول از هر قبیل که باشد.

2-از ابنیه و اشجار

ماده 947قانون مدنی:زوجه از قیمت ابنیه و اشجار ارث می برد و نه از عین آنها و طریقه تقویم آن است که ابنیه و اشجاربا فرض استحقاق بقا در زمین بدون اجرت تقویم می گردد.

9. قوانینی که از قتل های ناموسی حمایت می کند

ماده 220 قانون مجازات: پدر يا جد پدري كه فرزند را بكشد قصاص نشده و به پرداخت ديه قتل به ورثه و تعزير محكوم خواهد شد.

ماده 630 قانون مجازات اسلامی: هرگاه مردی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد می تواند در همان حال آنان را به قتل برساند و در صورتی که زن مکره باشد ( به تن به عمل جنسی داده باشد) فقط مرد را می تواند به قتل برساند. حکم ضرب و جرح نیز در این موارد مانند قتل است.

9 . .شهادت (گواهی دادن)ماده 495 قانون مجازات اسلامی: دیه مربوط به بینایی در صورت اختلاف بین متخلف و کسی که تخلفی بر او روا شده است، با گواه دو کارشناس مرد یا یک کارشناس زن به این که بینایی از بین رفته و دیگر بر نمی گردد.... ثابت می شود.

ماده 230 قانون آیین دادرسی دادگاه عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 1370، در دعاوی مدنی ( حقوقی) تعداد و جنسیت گواه، همچنین ترکیب شاهدان با سوگند به ترتیب ذیل است:

الف) اصل طلاق و اقسام آن و رجوع در طلاق و نیز دعاوی غیر مالی از قبیل مسلمان بودن، بلوغ، جرح تعدیل، عفو از قصاص، وکالت، وصیت یا گواهی: با حضور دو مرد قابل اثبات است. در واقع زنان در این امور نمی توانند شهادت دهند.

ب) دعاوی مالی یا آنچه که مقصود از آن مال است از قبیل دین، ثمن مبیع( خرید و فروش)، معاملات وقف، اجاره، وصیت به نفع مدعی، عصب، جنایات خطایی و شبه عمد که موجب دیه است با گواهی: دو مرد، یا یک مرد و دو زن قابل اثبات است.ج) دعاوی که اطلاع از آن ها معمولا در اختیار زنان است از قبیل ولادت، رضاع، بکارت و عیوب درونی زنان با گواهی: چهار زن، یا دو مرد، یا یک مرد و دو زن قابل اثبات است.

د) اصل ازدواج با گواهی: دو مرد و یا یک مرد و دو زن قابل اثبات است.

ماده 74 قانون مجازات اسلامی: زنا چه موجب حد جلد باشد و چه موجب حد رجم با شهادت 4مرد عادل يا سه مرد عادل و2 زن عادل ثابت ميشود.ماده 76قانون مجازات اسلامی : شهادت زنان به تنهايي يا به انضمام شهادت يك مرد عادل زنا را ثابت نمي كند بلكه در مورد شهود مذكور حد قذف طبق احكام قذف جاري مي شود (حد قذف يعني 80 ضربه شلاق در مرد زناني كه به تنهايي يا به جاي سه مرد تنها با يك مرد به دادگاه بيايند و در مورد زنا شهادت بدهند صادر مي شود) .

ماده قانون مجازات اسلامی119:شهادت زنان به تنهايي يا به ضميمه مرد لواط را ثابت نمي كند .ماده 128:راه هاي ثبوت مساحقه (همجنس گرایی زنان) در دادگاه همان راه هاي ثبوت لواط است (يعني با شهادت 4 مرد)

ماده 137قانون مجازات اسلامی:قوادي با شهادت دو مرد عادل ثابت مي شود.

10 - دیگر قوانین تبعیض آمیز

سنگسار:ماده83 قانون مدنی: حد زنا در موارد زیر رجم(سنگسار) است.

  زنای مرد محصن( متاهل) و زنای زن محصنه( متاهل) با مرد بالغ.

پوشش اجباری:تبصره 638 قانون مجازات اسلامی:زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه و یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.

شرط رییس جمهور بودن در ایران:

اصل 115 قانون اساسی: رییس جمهور از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط باشند انتخاب گردد.....

 

زنان در اعتراضات آبان ۹۸

حلیمه حسن سوری

اعتراضات زنان در آبانماه ۹۸ ، حضور پررنگ آنان را  با شجاعت و دلیری نشان داد، تا جایی که مقامات ایران بررهبری و هدایت اعتراضها از سوی زنان تأکید کرده و از آن چنین یاد کردند " لیدر اغتشاشات زنان بودند" . اما در واقع از نقطه نظر جمهوری اسلامی که زن جایگاهی فرودست دارد ، این  دیدگاه با  تحقیرگفته میشود. آنها اصرار بر این دارند تا این نوع نگاه را در جامعه رواج دهند و اینگونه القا کنند که ، به  دلیل اینکه زنان ، احساساتی و منفعل هستند و بیشتر و آسانتر گول میخورند، پس  زنان و رهبران این قیام هم بنا به همان نقص عقلانی  جنسیتی، فریب خوردگانی بیش نیستند که از سوی دشمنان تشویق و ارتزاق میشوند. از طرفی هم جمهوری اسلامی ایران ، تأثیر گذاری زنان را در اعتراضات آبان ۹۸، به این خاطر پررنگ کرده و آنها را با دشمنان داخلی و خارجی معاند مربوط ساخته، تا بتواند در آینده توجیهی داشته باشد برای سرکوب هرچه بیشتر  زنان و تنگتر کردن فضا برای آنان و یا حتی حکمهای سنگینی که برای زنان بازداشتی قرار است  در نظر بگیرد. سالهای ستم و تبعیض ثابت کرد که تصویر زنان در این اعتراضات تصویری واقعی از زنان ما بود و یادآور شجاعت و رهبری آنها در اوایل انقلاب  در روز ۸ مارچ ( روز زن )، برای حجاب اجباری میباشد که  از گسترده ترین و علنی ترین نوع اعتراضات است، در زمانی که کمتر کسی جرأت مخالفت آشکار با خمینی را داشت. از آن زمان تاکنون در اوج اختناق و سرکوب، زنان همواره پیشقدم بودند چرا که  بطور مضاعف ( در هر زمینه ای و بواسطه زن بودنشان ) سرکوب میشوند، اما هیچگاه از پای  ننشسته اند و اگرچه همواره محصور گشته اند اما  اعتراض هم کرده اند برای نمونه  میتوان گفت ترسناکترین و شکست ناپذیرترین تابوها، غالبأ حول محور زنان بوده است، مواردی همچون  حجاب اجباری، روابط زن و مرد، عرصه های کار ، اقتصاد و سیاست ، رفتن به ورزشگاه، دوچرخه سواری و  ...

در واقع اوج سرکوب و محرومیتی که زنان در جمهوری اسلامی تحمل میکنند ، ناگزیر آنها را به صف نخست مقاومت کشانده است، چرا که هر چقدر میزان فشار و ظلم بر یک گروه اجتماعی بیشتر میشود ، میزان مقاومت، جسارت ، تجربه اعتراض، و پتانسیل مبارزه هم در او بیشتر میگردد. زنان نیز در ایران  اینگونه پرچمدار قیام و اعتراضات گوناگون  شده اند. حضور زنان در  قیام آبان ۹۸ آنچنان برجسته  بود که مسؤلان  بناچار اعتراف کردند. رحمانی فضلی وزیر کشور حکومت که از رهبری زنان در این  قیام  وحشتزده بود ، گفت: « دو سه ساعت بعد از اجرای طرح سهمیه‌بندی بنزین با بعضی از نیروهایی در صحنه‌ اعتراضات مواجه شدیم که در هسته‌های ۵ و ۴ نفره بودند؛ یک خانم معمولا با آنها بود و دعوت به اعتراض و تهییج مردم می‌کردند.» حکومت ولایت فقیه هرگز نمی‌تواند در باور خود بگنجاند، نیروی بالنده زنان که دهه هاست تحت بدترین و شدیدترین سرکوبها چه در خانه و چه در جامعه بوده است، اصلی ترین نیرو برای تغییر باشد. این حکومت  همواره تلاش می‌کند حرکت زنان در قیام آبان ماه را در بستر فکری خود که کاملا بر زن‌ستیزی استوار و نهادینه شده است تبیین کند،‌ اما واقعیت صحنه چیزی است که همه با آن روبرو بوده اند، کف خیابانها توسط زنان و دختران ایران زمین هدایت و رهبری میشد. اگرچه این زنان شجاع، در رسانه‌های جمهوری اسلامی ایران «آشوبگران حرفه‌ای» خوانده شدند: «آشوبگران حرفه‌ای؛ این شاید بهترین لفظی باشد که بخواهیم روی اغتشاشگران این چند روز اخیر در کشورمان بگذاریم؛ در این میان زنان نقشی محوری در لیدری این آشوب‌ها برعهده دارند.»  این اعتراف، یادآور حکومتی است که  تبعیض ها و سرکوبهای سیستماتیک بر روی زنان را  در تمامی قوانین مدنی و مجازات اسلامی  آن، میتوان مشاهده کرد و ایدیولوژی خود را نیز بر این مبنا گذاشته است که زنان زیر مجموعه مردان اند، آنان را موجوداتی ناتوان از تصمیم گیری و شکننده به حساب می آورد که تنها  با وجود مردان میتوانند اجازه وجود داشته باشند و هرگونه استقلال را برای زنان ، تمرد و سرکشی میداند. این حکومت سالوس و ریا،  از ارزش و کرامت زنان در اصل بیست و یکم قانون اساسی داد سخن میگوید و دولت را موظف میکند که : « زمینه‏‌های مساعد برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او ایجاد کند.» اما این اصل ، در تضاد کامل با  عملکرد غیر انسانی جمهوری اسلامی  دررابطه با بی ارزش دانستن  زنان و همچنین  قوانین  مدنی و کیفری ضد زن است. مسلما چنین حکومتی برای فرار ازاینهمه تناقض گویی،  ناگزیر از بکارگیری زور و اجبار است، اما  فلسفه مبارزه میگوید که هیچ اهمیتی ندارد قدرتمداران جمهوری اسلامی چه میگویند ، هر زنی که بر علیه استبداد دینی مبارزه میکند یک پیشرو و رهبر است و در این قیام خونین ۹۸، تمام زنانی که معترض بودند، بازداشت و زندانی و تحت وحشیانه ترین شیوه ها شکنجه شدند و یا در خیابانها جان باختند، از سپیده قلیان گرفته تا نیکتا اسفندانی وآمنه شهبازی فرد، گلناز صمصامی و یا مینا شیخی، آزاده ضربی و شبنم دیانی و بیشمار زنان و دخترانی که قربانی جنایات این حکومت دیکتاتور شدند، رهبران این جنبش پویا میباشند.  همه آنها پیشروان راه این مبارزه بی امان هستند تا محو کامل استبداد دینی و دشمنان قسم خورده مردم ایران زمین.

قتل‌های سیاسی مجددا شروع شده

اکبر قبادی چقاکبودی

گزارش جامعه‌ی دفاع از حقوق بشر در ایران بیستمین سالگرد قتل زنده‌یادان پروانه و داریوش فروهر، محمد جعفر پوینده و محمد مختاری (دو عضو کانون نویسندگان) در سال ۱۳۷۷ به دست ماموران وزارت اطلاعات به زودی فرا می‌رسد.

آیا قتل‌های سیاسی معروف به زنجیره‌ای مخالفان و منتقدان دوباره در دستور کار قرار گرفته است؟

آیا این نوع قتل‌های فراقضایی در نزدیک به چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی هرگز متوقف شده است؟ یا در دوره اخیر فقط فعالان «غیرسرشناس» به قتل می‌رسیدند و خبر قتل آنها کمتر پخش می‌شد؟ دست‌کم ۲۰ فعال محیط زیست در چند ماه گذشته در شرایط به‌شدت مشکوک جان باخته‌اند.

قتل فرشید هکی، حقوق دان و فعال محیط زیست، روز چهارشنبه ۲۵ مهر۱۳۹۷ (۱۷ اکتبر ۲۰۱۸) در زمانی رخ داده است که شماری از فعالان بازداشت شده محیط زیست به فساد فی الارض متهم شده‌اند.

پیش‌تر، دکتر سید کاووس سیدامامی، فعال محیط زیست،

در بهمن ماه در ۱۳۹۶ زندان «خودکشی کرد». سپس در اواخر بهمن، هواپیمای گروهی از فعالان محیط زیست به کوه دنا «برخورد» کرد و همه سرنشینان کشته شدند:

احمد نظری، دکترای تخصصی و دارای علایق پژوهشی در زمینه‌هایی مانند کنترل آلودگی محیط زیست؛

غلامعلی احمدی، دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت و مدرس دانشگاه آزاد بهبهان، نویسنده مقاله برنامه‌ریزی برای تغییر رفتار در جهت حفظ محیط زیست؛

سلمان شریف آذری، محقق حوزه محیط زیست؛ مهدی جاویدپور، روزنامه‌نگار فعال محیط زیست؛ حامد امیری مهندس کشاورزی، محقق علوم و تکنولوژی محیط زیست؛

سیدبهزاد سیادتی، کارشناس ارشد زمین‌شناس؛ اردشیر راد، مهندس کشاورزی و منابع طبیعی؛ مصطفی رضایی، کارشناس کشاورزی و منابع طبیعی؛

علی زارع، محقق حوزه کشاورزی و منابع طبیعی؛ محمد فهیمی؛

علی فرزانه؛ سیدرضا فاطمی‌طلب؛ احمد چرمیان؛ خلیل آهنگران؛ مژگان نظری؛ بهنام برزگر. دو برادر فعال محیط زیست به نام‌های محمد صادق و محمدباقر یوسفی نیز در اوایل اسفند ۱۳۹۶ در شهر جم استان بوشهر در ««تصادف رانندگی» جان باختند.علاوه بر فعالان محیط زیست،

باید یادی از فعال مدنی مریم فرجی کرد که در تیر ماه ۱۳۹۷ به قتل رسید. خبر زیر در ۲۳ تیر ۱۳۹۷ برابر با ۱۴ ژوئیه برابر با ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۸ منتشر شده بود: پلیس آگاهی کرج از کشف جسد سوخته مریم فرجی، فعال مدنی ساکن این شهر، خبر داد و پزشک قانونی نیز با گرفتن دی اِن ای از پدر وی هویت جسد را تایید کرد. پلیس آگاهی از پیدا شدن جسد رهاشده مریم در داخل خودرو اش خبر داده است

. مریم فرجی ،٣٣ ساله دانشجوی ارشد مدیریت بین الملل و مدیر مالی شرکتی در شهریار ، روز ١٢ دیماه همزمان با ناآرامی های دیماه بازداشت و مدت ١٠ روز در بند ٢٠٩ وزارت اطلاعات در زندان اوین تحت بازجویی بود.

دادگاه بدوی وی در تاریخ ١٩ فروردین ٩٧ در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست احمدزاده برگزار شد و این دادگاه حکم ٣ سال حبس تعزیری و ٢ سال ممنوعیت خروج از کشور را برای او صادر کرد

. روز پنج شنبه (١٤ تیر ۱۳۹۷/ ٥ ژوئیه ٢٠١٨)، نیروهای امنیتی در کرج مریم فرجی را بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل کرده بودند. حال، ناپدید شدن هاشم خواستار، رئیس پیشین کانون صنفی معلمان مشهد،

 در روز اول آبان ۱۳۹۷ (۲۳ اکتبر ۲۰۱۸) به نگرانی‌ها دامن زده است.

آقای خواستار در سال‌های گذشته بارها بازداشت شده و نیز دو سال در زندان به سر برده بود.

گزارش زیر را نیز درباره فرشید هکی از ایران وایر بخوانید:https://iranwire.com/fa/features/28126 جزییات بیشتر از پرونده قتل فرشید هکی از چهارشنبه شب هفته گذشته که عبدالرضا داوری، فعال سیاسی و رسانه‌ای ساکن تهران در حساب توئیتری خود از «قتل فجیع دکتر فرشید هکی» حقوق دان و فعال محیط زیست خبر داد تا امروز، گمانه زنی ها و اخبار در مورد شیوه و علت مرگ او چندین بار رنگ عوض کرده است.جسد آقای «هکی»، ساعت شش بعد از ظهر روز چهارشنبه بیست و پنجم مهرماه در یک دستگاه خودرو پژو در حال سوختن کشف شد. فرشید هکی، دانش آموخته رشته «حقوق بشر» و عضو کمپین محیط زیستی «صدای پای آب» بود که انتقادهای تندی از وضعیت حاکم بر کشور داشت. همین انتقادها در کنار شیوه اطلاع رسانی مبهم دستگاه های مسئول از جمله پلیس و قوه قضائیه در باره علت مرگ ("خودكشى" يا "قتل ")، زمینه شایعات فراوانی را در میان افکار عمومی فراهم کرد. اوج ابهام ها در این مورد دیروز ایجاد شد که خبرگزاری پلیس، ارگان خبری رسمی نیروی انتظامی «با توجه به گزارش رسمی پزشکی قانونی، هر گونه وقوع جنایت در پرونده فوت متوفی» را رد و اعلام کرد آقای «هکی» بر اثر «خودسوزی» جان داده است. این اظهار نظر نیروی انتظامی از همان ساعات اولیه مورد تردیدهای جدی قرار گرفت.رسانه نیروی انتظامی در این خبر، برای اثبات ادعای خود به گفته های «خانواده و نزدیکان» این حقوق دان و فعال سیاسی استناد کردند که « وی بارها با خانواده خود در مورد مشکلات مالی صحبت کرده و از قصد خود برای پایان دادن به زندگی خبر داده بود.»همین ادعاها را هم زمان، سردار رحیمی «فرمانده انتظامی تهران بزرگ»، در گفتگو با خبرگزاری دولتی «ایسنا» و «تسنیم» وابسته به سپاه پاسداران با استناد به «گزارش رسمی سازمان پزشکی قانونی» اعلام کرد. با این حال، خبرگزاری «میزان» وابسته به قوه قضائیه دیروز به نقل از سازمان «پزشکی قانونی» هر گونه اظهار نظر در این رابطه را رد و ضمن اعلام ادامه تحقیقات نوشت که سازمان پزشکی قانونی «هرنوع نتیجه و علت فوت» را به قاضی پرونده اعلام می کند. بعد از صدور این تکذیبیه از سوی سازمان پزشکی قانونی، خبرگزاری رسمی نیروی انتظامی هم خبر «خودسوزی» اقای هکی را از سایت خود حذف کرد. انتشار اخبار خودسوزی آقای «هکی» با استناد به گفته های او در میان اعضای خانواده بدون اشاره به نام آنها و مهم تر از آن، استناد دروغین به گزارش رسمی سازمان پزشکی قانونی در حالی که هنوز تحقیقات تمام نشده بود، بخشی از افکار عمومی را به سمت «ترور سیاسی» خواندن این مرگ پیش برد.

عده ای حتی این ماجرا را به دلیل فعالیت های محیط زیستی آقای «هکی»، به دستگیری چند فعال محیط زیستی مرتبط دانستند و احتمال این را مطرح کردند که این حقوق دان به دلیل این فعالیت ها که احتمالا با منافع برخی باندهای قدرت در تضاد بوده، ترور شده است.تلاش آقای هکی برای تأسیس یک حزب سیاسی و مخالفت چندین باره حکومت با این اقدام و ابراز نگرانی های او از «فقر» و «فروپاشی اجتماعی» در روزهای تبلیغات انتخابات شوراهای شهر و روستا که ویدئوهای آن در این چند روز در شکبه های اجتماعی دست به دست می شد، این گمانه زنی ها را بیشتر از قبل تقویت کرد.

در این میان البته کسانی هم بودند که «اختلاف شخصی» این حقوق دان را زمینه «قتل» او دانستند. محمد مقیمی، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر که شاگرد فرشید هکی در زمان حیاتش بوده و وکالت او را هم بر عهده داشته، در مورد نتیجه تحقیقات پلیس جنایی می گوید: « چهارشنبه ساعت هفت شب پلیس منطقه باغ فیض با خانواده آقای هکی تماس گرفته و برای شناسایی جسدی که در ماشین به آتش کشیده شده، دعوت‌شان می کند. آقای هکی ساعت یازده صبح همان روز از منزل خارج شده بود. به گفته مقامات پلیس این اتفاق در ساعت شش بعد از ظهر همان روز روی داده است. تا امروز مراحل تشخیص هویت انجام نشده و از دختر آقای هکی برای این کار، آزمایش دی اِن ای گرفتند. به گفته پلیس، ابتدا چند ضربه چاقو به ناحیه شکم اقای هکی وارد شده و بعد از مرگ، ماشین او به آتش کشیده شده است.»به گفته آقای مقیمی، «یک کارمند یک شعبه بانک صادرات در خیابان سیمون بولیوار، یک پژو پرشیای سفید را مشاهده کرده و شماره پلاک آن را یادداشت و به پلیس داده است. فعلا سرنشینان این ماشین مشکوک هستند.» محمد مقیمی وکیل دادگستری در مورد احتمال وقوع قتل با انگیزه های سیاسی، معتقد است: « تحقیقات قضایی در مراحل ابتدایی است و حتی هنوز به صورت رسمی جسد او شناسایی نشده است. آقای هکی به عنوان یک حقوقدان، در پروژه های مختلفی به عنوان کارشناس یا مشاور فعالیت داشت. یک ماه پیش شکایتی از او انجام شد که در دادگاه، قرار منع تعقیب برای آقای هکی صادر شد. همه احتمالات را می توان وارد دانست و حتی ممکن است اختلاف شخصی منجر به این جنایت شده باشد. برای تشخیص علت اصلی قتل، ما از مقامات قضایی خواستیم اکانت های او در شبکه‌های اجتماعی را بررسی کنند.» این فعال حقوق بشر درباره اطلاعیه نیروی انتظامی و تأکید این نهاد بر «خودسوزی» آقای هکی، معتقد است: « احتمالا برای خواباندن جو شایعات، اطلاعیه های کذب صادر شده، خواهش من از رسانه ها و فعالان سیاسی این است که تا پایان تحقیقات، صبر کنند و گمانه زنی نکنند.» او با تاکید بر اینکه صدور اطلاعیه ها و اظهارنظرهای غیر واقعی از سوی برخی مسئولان که با هدف پایان دادن به شایعات انجام شده بود، عملا نتیجه عکس داده، می‌گوید: « بخشی از افکار عمومی با استناد به همین اظهارات متناقض نتیجه گرفت که احتمالا رخدادی مشکوک اتفاق افتاده و مسئولان برای جلوگیری از لو رفتن قضیه این حرکات شتاب زده را انجام می دهند.»

اتحاد

زنده یاد علی رضا جباری (آذرنگ)

چه رفته بر این مردم راست بین
که دلها غمین است و جانها حزین؟
فرو خسته از جنگ، رزم آوران،
فرو مانده زَندیشه، دانشگران.
شبان همچو روز است و روزان چو شب،
به روزان همه خواب و شب درد و تب.
ددان تیز چنگ و غزالان رَمان
فرو مانده مرغان ز پروازشان.
فرا دست هر روز خرسند تر
فرو دست هر دم غم آکند تر
گشوده زلب قفل، دیوانگان
فروبسته لبهای فرزانگان
اگر فاش گویی زحقّت سخن،
به پاسخ تورا تیرآید به تن.
تو را حق بجزآنچه بدهند نیست؛
بجز تیر و قلاده و بند نیست.
تو را چون شود کار، ای دل پریش؛
که ماندی ز اندیشه، دل ریش ریش؟

شبان در گذر باشد ای دل فگار،
نشاید که باشی مگر خویشکار.
به همت اگر دست بالا زنی،
با یاران اگر دست بر هم دهی،
توانی که شب را به روز آوری،
کج اندیشی و کینه را بر دَری.
جز این ره نباشد فرا روی تو،
که یاران بمانند همسوی تو.
بِنِه خودسری، مردمی پیشه کن!
به فردای بهتر تو اندیشه کن.
جز این رمز در یاد و کارَت مباد!
که تنها ره است: اتحاد، اتحاد!

27/1/ 1399 (2020 / 5/8)

 

موسسین و هیئت تحریریه: 

احمد حاجی قادر مرحومی

سحر حاجی قادر مرحومی

حلیمه حسن سوری

مصطفی حاجی قادر مرحومی

مدیر مسئول:

                احمد حاجی قادر مرحومی

سردبیر:

سحر حاجی قادر مرحومی

ویرایش، چاپ و انتشار

حلیمه حسن سوری

مصطفی حاجی قادر مرحومی

ارتباط و تماس با ما:

مدیر مسئول و سردبیر

Email:

Sanahajighaderi@gmail.com

ahmadhajighadermarhomi@gmail.com

  

Tel.:

0۰۴۹17624430633

0049152185557551

آدرس پستی:

Alte Rathausstraße 40a

Twist 49767

Deutschland

 

ارزش هر شماره یک یورو

یادآوری:

- نشر هرگونه اثر، سخنرانی و اطلاعیه به معنی تائید نبوده و فقط بدلیل اعتقاد و ایمان راسخ به آزادی بیان و انتقال اندیشه می باشد.

- این نشریه با اعتقاد کامل به انتقال و گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه را بدون هیچ محدودیتی  آزاد می داند. 

قدرت حق

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بمب گذاری در مسیر جابجایی خامنه‌ای مزدور

  ۱ ۰ بمب گذاری در مسیر جابجایی خامنه ای ‫۰ کلیک    بالابلاگ اخبار رسیده از درون سپاه ولی امر که نیروی ویژه محافظ خامنه ای است حاکی از آن اس...