ژیلا بنییعقوب: باید برای جلبتوجه افکار عمومی به شکنجه انفرادی تلاش کرد
یازدهم اسفند ۱۳۹۹، جمعی از روزنامهنگاران و فعالان سیاسی و مدنی با حضور در یکی از دفاتر خدمات الکترونیک قضایی در غرب تهران، علیه آمران، عاملان و مامورانی که آنها را در سلول انفرادی حبس کرده بودند، دادخواستی ثبت کردند.
در بخشی از بیانیه آنها ضمن ثبت این دادخواست آمده است که نگهداری متهمان در سلول انفرادی باعث «اخذ اعتراف و اقرار تحت شکنجه روحی» میشود و بسیاری از زندانیان پس از سپری کردن دوران انفرادی، به بیماریهای جسمی و روحی دچار شدهاند. آنها که خود را جمعی از «قربانیان سلول انفرادی» خواندهاند، خواهان توقف این شکنجه غیرانسانی و برچیده شدن سلولهای انفرادی شدهاند که طبق مقررات داخلی و بینالمللی، از مصادیق بارز شکنجه محسوب میشود و مستوجب پیگرد قانونی است. اما چرا سلول انفرادی؟
«ایرانوایر» با «ژیلا بنی یعقوب»، روزنامهنگاری که در جمع شاکیان حضور دارد، درباره چرایی ثبت این دادخواست گفتوگو کرده است.
***
معمولا با زندانی شدن کنشگران یا روزنامهنگاران به عنوان متهم سیاسی یا عقیدتی، افکار عمومی نگران شکنجههایی میشود که زندانبانها بر بدن زندانیان وارد میکنند. عبور از دهه پرخشونت ۶۰، روایتهایی از کابل زدنها و قپانی بستن دستهای زندانیان و ساعتها آویزان کردن آنها چنان خشونت عریانی را به تصویر میکشند که تکرار چنان برخوردهایی را غیرباور میکنند.
در دهههای بعد نیز زندانیان سیاسی و عقیدتی بسیاری مورد شکنجههای فیزیکی قرار گرفته و جان باختهاند. آنچه در «کهریزک» طی اعتراضات خیابانی سال ۱۳۸۸ به نتیجه انتخابات ریاستجمهوری علنی شد، نمونهای از همین موارد بود. برای همین شاید کمتر کسی به تبعات نگهداری انسانها در سلولهای انفرادی بیاندیشد و حتی برخی آن را مصداق بارز شکنجه ندانند. اگرچه در متون حقوقی همواره بر اصل غیرانسانی بودن این رفتار تاکید شده است.
اما اگر از زندانیان سیاسی و عقیدتی بسیاری بپرسیم که سختترین دوران حبس و بازجویی آنها چه بوده و کدام شکنجهها آنها را بیشتر عذاب دادهاند، به دوران حبس انفرادی اشاره میکنند. روایتهای بسیاری در این رابطه وجود دارد که بیشتر هم شرایط مشابهی را تصویر میکنند؛ اتاقهایی تنگ و کوچک، چراغهایی همیشه روشن و در بسیاری موارد، مکانی آلوده، بدبو و بدون امکانات اولیه بهداشتی.
در روایتهای بسیاری از آنها که تجربه حبس در انفرادی را دارند، ساعتهایی که کش میآمدند، تصوراتی که بر ذهنشان دامن میگسترانید و شب و روزهایی که در پی هم گم میشدند، به عذابی مضاعف میمانند. معمولا انفرادی در مرحله تحقیقات یک پرونده به زندانی اعمال میشود که بازجوییها هم در جریان است. بازجو زندانیان را به حبس در انفرادی تهدید میکند، آنها را به سلول میاندازد و گاه برای روزهای متمادی، حتی به سراغشان هم نمیرود. گاه بازجو میشود تنها روزنه زندانی به دنیای بیرون از آن اتاقک نمور و وحشتزا و حرفها، تلقینات و تهدیدهای بازجو تنها صدایی است که او میشنود.
حالا جمعی از کنشگران و روزنامهنگاران قدمی فراتر گذاشتهاند و با کولهباری از تجربه تلخ حبس در انفرادی که چهبسا تبعات آن را همچنان در شبانهروز خود بر دوش میکشند، به اقدامی قضایی روی آوردهاند. سلول انفرادی یکی از ارکان بازجویی است و همواره از سوی نهادهای امنیتی، زندانبانها، بازجوها و همدستان مقامات قوه قضاییه به غیر از زندانیان سیاسی و عقیدتی، حتی برای زندانیان جرایم دیگر هم اعمال میشود. این کنشگران از امکان قانونی در شکایت علیه آمران، عاملان و مامورانی که چنین شکنجهای را بر تن و روح آنها اعمال کرده، استفاده کردهاند و میخواهند تلاشی نو در براندازی حبس انفرادی آغاز کنند.
ژیلا بنییعقوب روزنامهنگاری است که در جمع شاکیان حضور دارد. او برنده «جایزه شجاعت در روزنامهنگاری» از سوی «بنیاد بینالمللی رسانههای زنان» و «جایزه آزادی بیان» «سازمان گزارشگران بدون مرز» است و سالها تجربه فعالیت رسانهای در حوزههای اجتماعی و حقوق زنان دارد. بنییعقوب در سال ۱۳۸۸ انفرادی را از سر گذارند در حکمی قضایی، برای ۳۰ سال ممنوعالکار شد.
او در گفتوگو با «ایرانوایر»، از چرایی اقدام اخیر خود و جمعی از کنشگران میگوید و تجربههایی را از حبس در سلول انفرادی که خود و همسرش، «بهمن احمدیامویی» روزنامهنگار حوزه اقتصادی از سر گذراندند، روایت میکند.
میگوید بارها پس از آزادی، با سوالهای اطرافیان مواجه شده بوده که آیا مورد شکنجه قرار گرفته و وقتی از روزهای حبس در انفرادی گفته، واکنشهایی دریافت کرده که انگار شکنجه تنها کتک و شلاق خوردن است. در حالیکه به باور این روزنامهنگار، در سلول انفرادی، زندانی از نظر روحی متلاشی میشود: «وقتی زندانی را کتک میزنند، ممکن است تبعات آن آسانتر درمان شود. حتی میتواند باعث مقاومت بیشتر در زندانی شود. اما در انفرادی، انسان به تدریج از حواس خود محروم میشود؛ نمیتواند بشنود، ببیند، لمس کند. بنا به مطالعات روانشناسی، وقتی انسانی برای طولانیمدت از حواس خود محروم شود، به راحتی میتواند اولین دیدهها و شنیدههایش را باور کند.»
اشاره او به ملاقات بازجو با زندانی پس از مدتی حبس در انفرادی است: «در انفرادی و دوران حبس با موارد بسیاری مواجه شدم و پس از آزادی هم روایتهای مشابهی شنیدم که زندانی التماس میکرد بیایید ما را به بازجویی ببرید! بعد از انفرادیهای طولانیمدت، اگر بازجو به زندانی بگوید در صورت اعتراف به جاسوسی برای اسرائیل، مشمول عفو میشود، زندانی هم باور میکند؛ مثل آنچه برای "روحالله زم" اتفاق افتاد.»
روحالله زم، روزنامهنگار و پناهنده سیاسی در فرانسه بود که پس از ربوده شدن در فرودگاه عراق توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی، به ایران بازگردانده شد. او را بیش از یک سال در انفرادی نگه داشتند و با گرفتن اعترافات اجباری، اعدامش کردند: «زم را بیش از یک سال در انفرادی نگه داشتند. تمام ارتباطات او را با دنیای بیرون قطع کردند و باعث شد فریب پروژههای امنیتی را بخورد و باور کند قرار است او را در طرح مبادله اسرا قرار دهند. برای همین علیه خودش اعتراف کرد و اعدام شد. انفرادیهای طولانی، به ویژه چنان ضربههای روحی به انسان میزند و چنان محرومیتهای حسی و عاطفی ایجاد میکند که زندانی ممکن است تن به هر اعترافی علیه خود بدهد.»
البته در بسیاری از واکنشها از سوی افکار عمومی و حتی جامعه کنشگر میتوان قضاوت درباره اعتراف و شکستن زیر شکنجه را مشاهده کرد. بسیاری زندانیان را مورد قضاوت قرار میدهند که زیر شکنجه مقاومت نکردهاند و تن به قبول سناریوهای بازجویان داده یا علیه خود اعتراف کردهاند. اما آیا واقعا این مساله صرفا به ضعف یا قدرت زندانیان در باورهایشان برمیگردد؟
ژیلا بنییعقوب توضیح دیگری مقابل این قضاوتها دارد: «شاید افرادی قضاوت کنند زندانیانی که اعتراف کردهاند، ضعیف هستند. با این نوع قضاوتها، خصوصا در قبال روحالله زم مواجه شدهام. آیا این افراد خودشان بیش از یک سال در انفرادی بودهاند؟ بله، کسانی هم بودهاند که با حبس در انفرادیهای طولانیمدت مقاومت کردهاند اما روحیات و شرایط جسمی انسانها با هم متفاوت است. ممکن است من یا شما که از سلامت جسمی برخورداریم، راحتتر بتوانیم شرایط انفرادی را تحمل کنیم اما فردی که به اضطراب مبتلا است یا افرادی که فوبیای قرار گرفتن در محلهای بسته را دارند، تحملشان کمتر است. مقاومت ما در انفرادی به معنای شجاعت و مقاومت بیشتر ما نیست بلکه در آن شرایط خاص و رنجآور توانستیم طاقت بیاوریم. از سوی دیگر، تحمل کردن یک مساله به معنای رنجآور نبودن آن نیست.»
این روزنامهنگار به روایت حبس در سلول انفرادی میپردازد که همسرش، بهمن احمدیامویی آن را طاقت آورده بود. امویی که پنج سال و چهار ماه را در حبس گذراند، بیش از پنج ماه در سلولهای انفرادی نگهداری شد؛ هم در زندان «اوین» و هم در زندان «رجاییشهر». میان زندانیان، انفرادیهای زندان رجاییشهر به «سگدونی» مصطلح است؛ اتاقی بسیار کوچک که آلودگی و فقدان بهداشت در آن هم میتواند شکنجهای مضاعف توصیف شود.
ژیلا بنییعقوب میگوید وقتی بعد از یک ماه که همسرش در انفرادی بود توانست با او ملاقات کند، تغییرات چهره و کاهش وزن امویی برای او غیرقابل باور بوده است: «تاثیر یک ماه انفرادی در آن "سگ دونی" چنان بر بهمن واضح بود که از اعتصاب غذا هم بدتر مینمود. در انفرادیهایی که بهمن برای خوابیدن هم جا نداشت و باید خودش را به سختی جا میداد، تهویه هوا هم نیست. بوی بد و آلودگی وحشتناک است. البته زندانیان جرایم عادی را هم در همین شرایط نگهداری میکنند. زندانبان و افسر نگهبان انفرادیها ساعت شش و نیم عصر زندان را ترک میکنند تا فردای آن روز. زندانیان امکان مراجعه به توالت در این ساعتها را ندارند. برای همین کم آب مینوشند و حداقل میزان غذا را مصرف میکنند. بهمن میگفت بوی ادرار و خون در هم آمیخته بود. بعضی از زندانیان را شلاق زده بودند و خونشان در انفرادی ریخته بود. آنها در ادرار و مدفوع خود غلتیده بودند. شما فکر کنید یک انسان چند روز میتواند در این شرایط طاقت بیاورد؟ آنهم وقتی شرایط استحمام و هواخوری هم ندارد.»
در زندان اوین، انفرادیهای ۲۴۰ به مراتب از انفرادیهای ۲۰۹ شرایط سختتری دارند اما همه انفرادی هستند. چنین شرایطی را میتوان برای زندانهای شهرستانها و شهرهای مرزی متصور بود که نه صدایی از زندانیان به گوش میرسد و نه انفرادیهایشان توصیف میشود؛ انسانهایی که جمهوری اسلامی آنها را «زندانیان امنیتی» میخواند و چهبسا به راحتی در انفرادی فراموش میشوند.
ژیلا بنییعقوب در روایتهایش از زندانیانی نام میبرد که سالها است بدون حتی یک روز مرخصی، از زندانی به زندانی دیگر منتقل میشوند، تجربه انفرادی از سر گذراندهاند و حتی نامشان هم دیگر مورد توجه رسانهها قرار نمیگیرد؛ مثل «مریم اکبریمنفرد» و «زینب جلالیان».
مریم اکبریمنفرد قدیمیترین زن زندانی سیاسی در تهران است که خانوادهاش عضو «سازمان مجاهدین خلق» بوده و حالا او به اتهام عضویت در چنین خانوادهای، بیش از ۱۱ سال است بدون حتی یک ساعت مرخصی در زندان به سر میبرد. مریم پس از بازداشت، مدتی ناپدید بود. بعد برای ۳۴ روز به انفرادی منتقل شد و بدون آنکه وکیل داشته باشد، بازجویی شد.
زینب جلالیان هم قدیمیترین زن زندانی سیاسی ایران است که مدتها در انفرادی بوده و حتی یک ساعت هم مرخصی نداشته است. زینب در طول سالها حبس، انفرادی و بازجویی و شکنجه، بینایی خود را دارد از دست میدهد.
«فاطمه مثنی» یکی دیگر از زنان زندانی است که ژیلا بنییعقوب به او اشاره میکند؛ زنی که مدتها هم خودش، هم همسرش و هم فرزند نوجوانش در انفرادی حبس بودند. فرزند آنها برای یک ماه آزاد شد و بعد هر کدام با حکم سنگین ۱۵ سال حبس در زندان هستند.
بنا به قوانین دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، زندانیان سیاسی و عقیدتی در مرحله تحقیقات از حق داشتن وکیل مستقل محروم هستند. آنها صرفا میتوانند از وکلایی استفاده کنند که «ماده ۴۸» خوانده میشوند و مورد تایید دستگاه قضایی هستند. در پروندههای بسیاری اما به روایت زندانیان، اینگونه وکلا علیه موکلان خود با بازجو همدست شده و به اعترافات موکلانشان زیر شکنجه و در طول حبس در انفرادی استناد کردهاند. همین اعترافات زیر شکنجه، یکی از دلایلی است که مجموعه کنشگران را به اقدامی قضایی برای ثبت دادخواست علیه آمران، عاملان و مامورانی واداشته که آنها را در انفرادی نگه داشتهاند.
اما آیا امیدی به رسیدگی قضایی در سیستم جمهوری اسلامی هست؟
ژیلا بنییعقوب در پاسخ به این سوال میگوید: «باید بگویم که امیدی نداریم سیستم قضایی به این شکایتها و اعتراضها رسیدگی کند. ممکن است برخی بپرسند پس فایده این اقدام چیست؟ در کنار این مساله که ما از این حق قانونی خود استفاده کردهایم، حداقل میتوانیم توجه افکار عمومی را به این موضوع جلب کنیم تا آگاه شوند چه فشار وحشتناکی به زندانیان سیاسی و عقیدتی وارد میشود. انفرادی شکنجه است و در بسیاری از موارد از شکنجه فیزیکی هم بدتر است. مردم باید بدانند که اعتراف به خودی خود اتفاق نمیافتد. مردم باید بدانند که روحالله زم و زندانیان دیگری مثل "احمدرضا جلالی" که علیه خود اعتراف کردهاند، یکی اعدام شده و دیگری زیر حکم اعدام است، دقیقا در چه شرایطی به سر برده و میبرند. درست است که سلول انفرادی ابزار خوبی برای فشار وارد کردن به زندانی است و بعید به نظر میرسد که زندانبان و بازجو از آن دست بکشند اما ما هم نمیتوانیم و نباید سکوت کنیم. ما به افکار عمومی و اعتراضاتی گسترده امیدواریم.»
حبس در سلول انفرادی به روایت آنهایی که چنین تجربهای را دارند، از سختترین مراحل زندان است و میتواند آسیبهای روحی و جسمانی بسیاری به همراه داشته باشد و تمام حیات زندانی را پس از آزادی هم تحت تاثیر خود قرار دهد؛ چه بیماریهای جسمی حاصل از انفرادی و چه آسیبهای روحی که گاه جبرانناپذیر به نظر میآیند. حالا بسیاری به پا خاستهاند تا با اقداماتی حقوقی، رسانهای و مدنی، به مقابله با این شکنجه بپردازند و تلاش کنند این شکنجه را از ساختار زندان و حبس حذف کنند. آنچه برای آنها در این کنش سیاسی و مدنی مهم است، حفظ سلامت و جان انسانها است؛ همانچیزی که باید در یک سیستم قضایی عادلانه، اولویت باشد.
مطالب مرتبط
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر