۱۴۰۰ فروردین ۲۸, شنبه

ماهنامه سیاسی و مدنی قدرت حق شماره 11

 

ماهنامه سیاسی و مدنی

قدرت حق

نشریه مستقل هواداران حقوق بشر

 


ما هواداران مستقل حقوق بشر، خواهان احترام به حقوق ذاتی (حقوقی که در زمان زایش همراه ماست چون نفس کشیدن، دیدن، شنیدن، رشد، احساسات و ... ) و شهروندی (وظیفه جامعه برای امکان رشد حقوق ذاتی چون امنیت زندگی، رفاه، بهداشت، آموزش، پرورش و...) انسان ها هستیم.

 

برای آگاهی در زیر اهداف 17 گانه سند 2030 یونسکو را اعلام می کنیم

سند ۲۰۳۰ یونسکو  (ژانویه 2016)

سند مقدمه ای دارد مبنی بر این که رهبران و مردم جهان بر آن هستند که تا سال ۲۰۳۰، به فقر،گرسنگی ،خشونت، فساد، قاچاق و … پایان دهند و به سوی کرامت انسانی، صلح، عدالت، رعایت برابری، رفاه، مدیریت پایدار منابع طبیعی، گسترش بهداشت، تامین آب آشامیدنی برای همه، توانمندسازی زنان و دختران، محترم شمردن تنوع فرهنگی، حمایت از اقشار آسیب پذیر، مردمسالاری، بهبود محیط زیست، توسعه مناطق روستایی، توسعه آموزش های عمومی و فنی و حرفه ای، ترویج تفاهم، اشتغالزایی، و نظایر این ها حرکت کنند.

سپس بر لزوم تلاش همه دولت ها برای رسیدن به اهداف توسعه ای ۲۰۳۰ تأکید شده است.

۱۷ هدف اصلی سند ۲۰۳۰، بیان شده اند که عبارتند از:

۱- پایان دادن به فقر در تمامی اشکال آن در همه جا  (کلیپ برای هدف اول )

۲- پایان دادن به گرسنگی، دستیابی به امنیت غذایی و بهبود تغذیه و ترویج کشاورزی پایدار

۳- تضمین زندگی سالم و ترویج رفاه برای همه در تمام سنین

۴- تضمین کیفیت آموزش فراگیر و عادلانه و ایجاد فرصت های یادگیری مادام العمر برای همه

۵- دستیابی به تساوی جنسیتی و توانمند سازی تمام زنان و دختران

۶- تضمین در دسترس بودن و مدیریت پایدار آب و فاضلاب برای همه

 

کنوانسیون حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی جهان (بخش 2)

مصطفی حاجی قادر مرحومی

تعریف میراث فرهنگی و طبیعی جهان بر اساس کنوانسیون

- بر اساس ماده‌ی ١ کنوانسیون مذکور آن‌چه به عنوان «میراث فرهنگی» تلقی می‌گردد، مشتمل است بر:

آثار: آثار معماری، مجسمه‌سازی یا نقاشی در بناها، عوامل و بناهائی که جنبه‌ی باستانی دارند، کتیبه‌ها، غارها و مجموع عواملی که از نظر تاریخی، هنری و علمی دارای ارزش جهانی استثنایی هستند.

مجموعه‌ها: مجموعه بناهای مجزا یا مجتمع که از نظر معماری، منحصر به فرد باشند، یا بستگی و موقعیت آن‌ها در یک منظره‌ی طبیعی، به لحاظ تاریخی، هنری و علمی دارای ارزش جهانی استثنایی هستند.

محوطه‌ها: دست ساخته‌های انسان یا آثاری که توأماً به وسیله‌ی انسان و طبیعت ایجاد شده است و نیز مناطق شامل محوطه‌های باستانی که به لحاظ تاریخی، زیبایی‌شناسی، بوم‌شناسی دارای ارزش منحصر به فرد جهانی هستند.

- بر اساس ماده‌ی ٢ کنوانسیون مذکور آن‌چه «میراث طبیعی» تلقی می‌گردد، مشتمل است بر:• آثار طبیعی متشکل از ترکیبات فیزیکی و زیست‌شناسی یا مجموعه‌ای از این نوع ترکیبات که از نظر زیبایی‌شناسی یا علمی حائز ارزش جهانی استثنایی هستند.

ترکیبات زمین‌شناسی و جغرافیایی طبیعی و مناطق کاملاً مشخص که زیستگاه حیوانات و منطقه رشد گیاهانی است که در معرض انقراض بوده و از نظر علمی حفاظت از آن‌ها، واجد ارزش جهانی استثنایی هستند.

محوطه‌های طبیعی یا مناطقی که حدود آن‌ها به دقت مشخص شده است و به لحاظ علمی، ضرورت حفاظت و یا زیبایی طبیعی آن‌ها دارای ارزش جهانی استثنایی هستند.

معیارهای گزینش

برای تعیین یک تعبیر واحد از عبارت «ارزش جهانی استثنایی» در تعاریف میراث فرهنگی و طبیعی کنوانسیون، کمیته‌ی میراث جهانی در سال ١٩٩٦ ده معیار را در دستورالعمل اجرایی خود به قرار زیر ارائه نمود. دستورالعمل اجرایی در کنار متن کنوانسیون، اصلی‌ترین ابزار عملی مربوط به میراث جهانی است. این معیارها مرتباً از سوی کمیته‌ مورد نظر بازنگری قرار می‌گیرند تا تغییر و تحولات مفهوم میراث جهانی را بازگو نمایند.

تا پایان سال ٢٠٠٤ معیارهای ارزشی گزینش میراث فرهنگی و طبیعی به صورت جداگانه شماره‌گذاری شده بودند (٦ معیار فرهنگی و ٤ معیار طبیعی).

پس از آن با تصویب دستورالعمل بازنگری شده برای اجرای کنوانسیون میراث جهانی، در حال حاضر تنها یک مجموعه معیار وجود دارد و نحوه‌ی شماره‌گذاری آن برای هر دو گروه میراث فرهنگی و طبیعی به صورت پیوسته است.

بنابراین طبق دستورالعمل اجرایی سال ٢٠٠٢ معیارهای فرهنگی شمارگان (i)، (ii)، (iii)، (iv)، (v)، (vi) و معیارهای طبیعی نیز دارای شمارگان (i)، (ii)، (iii)، (iv) بوده‌اند و پس از تصحیح این دستور‌العمل در سال ٢٠٠٤ معیارهای میراث فرهنگی شمارگان (i)، (ii)، (iii)، (iv)، (v)، (vi) را حفظ کرده و معیارهای میراث طبیعی بلافاصله پس از آن دارای شمارگان (viii)، (ivi)، (xi)، (x) گردیدند.

i . نمایانگر دستاورد بی‌نظیری از نبوغ هنری بشر باشد.

. تبادل فرهنگی و ارزش‌های مهم بشری را در محدوده‌ی زمانی خاصی در داخل یک حیطه فرهنگی جهانی نشان دهد. مثلاً نمونه‌ی برجسته‌ای از پیشرفت در معماری، فن‌آوری، هنرهای یادمانی، برنامه‌ریزی شهری یا طراحی یک محوطه فرهنگی ـ تاریخی باشد که منعکس‌کننده ارزش‌های فرهنگی مهم بشری در یک حیطه‌ی فرهنگی جهانی است.

. نمونه‌ی منحصر به فرد یا حداقل استثنایی از یک سنت فرهنگی و تمدن زنده یا از میان رفته است.

iv . نمونه‌ی برجسته‌ای از بنا، مجموعه‌ی معماری یا محوطه‌های تاریخی باشد که نشان‌دهنده‌ی مرحله یا مراحل مهمی از حیات بشر در طول تاریخ محسوب شود.

v . نمونه‌ی برجسته‌ای از یک مکان مسکونی بشری باشد که معرف کامل یک یا چند فرهنگ است، خصوصاً اگر چنین اماکنی تحت تأثیر عوامل مؤثر و برگشت‌ناپذیر در معرض آسیب جدی قرار گرفته‌اند.

vi . به نحوی مستقیم و ملموس با رویدادها، آداب و سنن، افکار و عقاید، معتقدات، آثار هنری، یا ادبی واجد اهمیت جهانی مرتبط باشد. در موارد بسیار استثنایی، کمیته‌ی بین‌الدول استناد به این امر را به عنوان دلیل ثبت اثر در فهرست میراث جهانی قبول می‌کند.

ivi . شامل پديده‌هاي ممتاز طبيعي يا مناطق برخوردار از زيبايي طبيعي استثنايي بوده و به لحاظ هنري واجد اهميت استثنايي است.

viii . نمونه‌ی برجسته‌ای که نمایانگر مراحل عمده‌ای از تاریخ زمین، شامل سوابق حیات بر روی آن، فرآیندهای زمین‌شناسی که مستمراً در تکامل اشکال آن مؤثر است یا نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌های عمده جغرافیای طبیعی و شکل ظاهر زمین است.

xi . نمونه‌ی برجسته‌ای که نمایانگر تحولات مهم و مستمر بوم‌شناسی زیستی یا تحول و تکامل آب‌ های زیرزمینی، آب‌های شیرین، اکو سیستم‌های ساحلی و دریایی و جامعه‌ی گیاهان و جانوران است.

x . شامل مهم‌ترین زیستگاه‌های طبیعی گونه‌های نادر است که به لحاظ علمی یا ضرورت حفاظت از آن‌ها، اهمیت جهانی دارد.

این قبیل اماکن به شرطی جزو میراث فرهنگی و یا طبیعی دارای ارزش جهانی قرار می‌گیرند که علاوه بر دارا بودن شرایط فوق‌الذکر دارای شرایطی از قبیل تمامیت (یکپارچگی) و یا اصالت (مبحث اصالت فقط در خصوص محوطه‌های فرهنگی صادق است) باشند و از یک سیستم حفاظت و مدیریت بایسته، جهت ضمانت حفاظتشان برخوردار باشند. هم‌چنین از سال ١٩٩٢ تعامل‌های چشمگیر بین انسآن‌ها و محیط طبیعی با عنوان چشم‌اندازهای فرهنگی (منظر فرهنگی) شناخته شده‌اند.

شرایط حذف آثار از فهرست میراث جهانی

هر چند در متن معاهده‌ی ١٩٧٢ حذف اثر فرهنگی- تاریخی و طبیعی که با اجماع شرایط لازم در فهرست میراث جهانی ثبت شده‌اند، پیش‌بینی نشده است، اما چون اجتماع شرایط خاص، مکان مشخصی را به اعتبار ویژگی‌های ذاتی آن، حائز شرایط ثبت در فهرست میراث جهانی می‌نماید، بدیهی است در صورتی که اثر مذکور به هر علّت ممکن، شرایط یا ویژگی‌های مذکور را از دست بدهد، حضور نام آن در فهرست میراث جهانی فاقد توجیه فرهنگی- حقوقی خواهد بود. به همین دلیل کمیته‌ی بین‌الدول با توجه به اختیارات ناشی از بند ٥ ماده ١١ کنوانسیون ١٩٧٢ شرایط خاصی را برای حذف اثر از فهرست میراث جهانی پیش‌بینی کرده است که عبارت‌اند از:

١. در صورتی که آسیب‌های وارده به اثر آن چنان شدید باشد که اثر ویژگی‌های لازم برای ثبت در فهرست میراث جهانی را از دست بدهد.

٢. در صورتی که یک اثر قابل ثبت در فهرست میراث جهانی، قبل از پیشنهاد آن به کمیته میراث جهانی مشروط به انجام اقدامات حفاظتی خاصی از سوی دولت دارنده اثر شده باشد در این صورت اگر دولت ذیربط از انجام اقدامات حفاظتی خودداری کند، حذف اثر از فهرست میراث جهانی در دستور کمیته‌ی بین‌الدول (کمیته‌ی میراث جهانی) قرار خواهد گرفت.

در تمامی موارد تصمیم به حذف یک اثر از فهرست میراث جهانی با مشورت کشور ذیربط و سازمان‌های تخصصی بین‌المللی انجام خواهد شد.

ادامه دارد

آبان ۹۸؛ زندانی ها و زندانبان ها

بخش 2 حلیمه حسن سوری

در اعتراضات آبان ۹۸ بیش از ۱۵۰۰ تن به شهادت رسیدند و به گزارش عفو بین الملل بیش از ۷هزار نفر بازداشت شدند. گزارش های متعددی از بازداشت و شکنجه افراد مجروح و مصدوم پیش از این در رسانه‌ها منعکس شده بود.عفو بین‌الملل از انواع شکنجه ها برای بازداشت شدگان آبان ۹۸ گزارش مفصلی منتشر کرده است. شهادت نادر مختاری یکی از این موارد است که با جلوگیری از ریل درمان این زندانی، وزارت اطلاعات و مامورین زندان باعث مرگ وی شده اند.

گزارش عفو بین‌الملل، فساد و بی‌رحمی رژیم ایران را نشان داد

وزیر خارجه آمریکا، تاکید کرد، گزارش تازه سازمان عفو بین‌الملل در خصوص احکام اعدام بعد از محاکمه‌های نمایشی و شکنجه زندانیان و بدرفتاری با نزدیکان آنها در ایران، بیانگر «فساد نظام و وحشیگری آن» است. مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا، گزارش سرکوب اعتراضات سراسری آبان ۹۸، را نشانه «فساد و بی‌رحمی» جمهوری اسلامی دانست.او افزود: «رژیم ایران مردم خود را خوار کرده و به خاطر مطالبه حقوق خود در آزادی بیان و حق تجمع مسالمت‌جویانه، این مردم را مجازات می‌کندپمپئو گفت: «مردم خوب ایران همان چیزی را می‌خواهند که هرکدام از ما می‌خواهیم: صلح،‌ آزادی و خوشبختی».

عفو بین‌الملل: ‌برای حمایت از قربانیان بپاخیزید

سازمان عفو بین‌الملل با انتشار کلیپی در اینترنت دربارهٔ شکنجه در زندان های جمهوری اسلامی و اعلام یک هشتگ جدید، از همگان خواست برای حمایت از قربانیان اعتراضات خونین آبان۹۸ بپاخیزند. عنوان آن #بپا خیزید، است.

عفو بین‌الملل هم‌چنین در یک یادداشت توئیتری نوشت: تحقیق جدید در رابطه با رژیم ایران نشان می‌دهد؛ نیروی انتظامی و اطلاعات و مقام‌های زندانها با تبانی قضات و دادستانها علیه دستیگرشدگان قیام آبان۹۸ مرتکب نقض های شوک‌آور حقوق‌بشر شده‌اند.

کیفرخواست خانواده کودکان جان باخته

سرکوب خیزش ‌آبان ۹۸، جنایت علیه بشریت بود!

نهاد کودکان مقدمند: انتشار گزارش۱۲۰ صفحه‌ای سازمان عفو بین‌الملل و نیز جاوید رحمان گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در باره سرکوب‌های سیستماتیک در جمهوری اسلامی ایران بخوبی نشان می‌دهد که جهان صدای اعتراض به خون کشیده شده مردم ایران علیه جنایات بی‌شمار حکومت اسلامی را دیده و شنیده است. این گزارش مفصل فقط گوشه‌ای از حقایق دردناک و پرونده قطور جنایات حاکمیت جمهوری اسلامی علیه مردم ایران و علیه کل انسانیت در بیش از چهار دهه است.در سرکوب خونین اعتراضات مردم ایران در آبان‌ماه ۱۳۹۸ در نزدیک به ۲۰۰ شهر و ۲۹ استان در ایران، ده‌‌ها کودک، نوجوان و دانش ‌آموز در خیابانها بیرحمانه به گلوله بسته شدند. اسامی ۲۳ دانش‌آموز پسر و یک دانش آموز دختر توسط خانواده‌‌های آنان علنی شده است که با نشانه گیری و شلیک مستقیم گلوله جنگی جان باختند. آندسته از دانش‌آموزانی که بشدت مجروح شده‌ بودند به جای آنکه به بیمارستانها و مراکز درمانی انتقال داده شوند به بازداشتگاه‌ها و زندانها منتقل گردیدند. ده‌ها مدرسه دخترانه و پسرانه را به بازداشتگاه تبدیل کردند. تعداد قابل توجهی از نوجوانان در یورش‌های شبانه دستگیر و تحت خشن‌ترین و بیرحمانه‌ترین بازجویی‌ها قرار گرفتند‌.

کماکان پس از گذشت نزدیک به یک سال از ‌آن تاریخ هنوز هیچ اطلاع رسمی و مشخصی از جان‌باختگان، مجروحین و دستگیرشدگان و مفقودین حتّی در اختیار خانواده‌‌‌های مضطرب و نگران آنها قرار نگرفته است. وضعیت روانی بسیاری از این خانواده‌های دستگیر شدگانی که بعداً با وثیقه‌های سنگین آزاد شدند بسیار وخیم است. از جمله شکنجه کردن دانش‌آموزان برای گرفتن اعتراف علیه خود و خانواده‌های‌شان متد شناخته شده‌ای که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران علیه متهمین و خانواده‌های آنان بکار می‌بندد و نیز انکار و پنهان نگهداشتن دستیگری دانش‌آموزان و تهدید مداوم خانواده‌‌ها همچنان ادامه دارد.

خانواده‌های داغدیده‌ در ازاء پرداخت مبالغ سنگین به دادستانی توانستند پیکر عزیزان خود را از پزشکی قانونی تحویل بگیرند، تهدید شدند که باید مخفیانه عزیزان خود دفن کنند، حتی نتوانستند مراسم سوگواری برپا کنند و با رسانه‌ای گفتگو کنند. کماکان ابعاد این جنایات هولناک نامعلوم است،

جمهوری اسلامی از پذیرفتن جنایات خود سر باز می‌زند و برای فریب افکار عمومی جهانی، با انکار حقایق سعی در مخفی کردن دامنه سرکوب و کشتار مردم در ایران دارد. و اکنون بخشی از مستندات این جنایات سازمان یافته توسط یک منبع معتبر بین‌المللی افشا و انتشار علنی یافته است. جمهوری اسلامی به دلیل جنایت مستمر علیه بشریت و نابودی انسانیت رسوای جهانیان شده است.اکنون وقت آن رسیده است که کلیه دولت‌ها و نهادهای بین‌المللی در مقابل این مستندات غیرقابل کتمان در پشتیبانی از مبارزات مردم ایران، برای همدردی با جامعه زخم دیده و معترض ایران، و همه دستگیر‌شدگان و خانواده‌های آسیب دیده‌ ‌‌آنان، دست به اقدامات عملی بزنند.

اولین اقدام باید اخراج جمهوری اسلامی از تمامی نهادها و مراجع بین‌المللی باشد. سازمان‌های مدافع حقوق کودکان و زندانیان سیاسی باید در رأس همه، آزادی کلیه زندانیان سیاسی و همه فعالینی که به جرم دفاع از حق کودکان بیرحمانه در حبس هستند، بیدرنگ آزاد گردند.

از همه نهادهای بین‌المللی می‌خواهیم که در اقدامی عاجل و فوری اخراج جمهوری اسلامی ایران از کلیه نهادهای بین‌المللی به جرم جنایت علیه بشریت را هرچه زودتر عملی کنند. وضعیت اضطراری کودکان و نوجوانان زندانی و فعالین سیاسی مدافع حقوق کودکان، معلمان زندانی در ایران را فوری در دستور خود قرار دهند و جمهوری اسلامی را تحت فشار بگذارند تا بیدرنگ کلیه زندانیان سیاسی را آزاد کند.اسامی دانش‌آموزان کشته شده در خیزش ‌ابانماه ۱۳۹۸

علی غزلاوی، ۱۲ ساله آرمین قادری ۱۳ ساله، امیررضا عبداللهی ۱۳ ساله، نیکیتا اسفندی ۱۴ ساله، محمد داستان‌خواه ۱۵ ساله، جواد بابایی ۱۵ ساله، رضا نیسی ۱۶ ساله، خالد غزلاوی ۱۶ ساله، مهدی ولی‌پور ۱۶ ساله، محسن محمد پور ۱۷ ساله، مجاهد جامعی، ۱۷ ساله، ساسان عیدی‌وند ۱۷ ساله، احمد جعاوله ۱۷ ساله، حسام بارانی راد، ١٧ سالە، محمد بریهی ۱۷ ساله، محمدرضا احمدی ۱۷ ساله، آرین رجبی ۱۷ ساله، پژمان قلی‌پور ملاطی ۱۷ ساله، حسن محمدپور ۱۷ ساله، امیرحسین دادوند ۱۷ ساله، محمدجواد عابدی ۱۷ ساله، احمد آلبوعلی ۱۷ ساله، پدرام جعفری ۱۸ ساله، رضا معظمی ۱۸ ساله و ابراهیم مرادی ۱۸ ساله، که همگی با شلیک گلوله جنگی به قتل رسیده‌اند و اسامی آنها توسط خانواده‌‌های ‌آنان علنی شده‌ است. (این لیست در حال تکمیل شدن است).

جاوید رحمان، گزارشگر ویژۀ سازمان ملل: سرکوب و خشونت بعد از ناآرامی‌های آبان ٩٨ ابعادی حیرت‌آور دارد

شلیک به سر و گردن معترضان در ایرانسپاه و بسیج به قصد کشت به معترضان آبانماه شلیک کرده‌اندگزارشگر ویژه سازمان ملل در امور ایران در تازه‌ترین گزارش خود از رفتار نیروهای مسلح جمهوری اسلامی با معترضان در آبان ۱۳۹۸ به شدت انتقاد کرده است.

او می‌گوید ویدئوهای موجود نشان‌گر شلیک پلیس، سپاه و بسیج به سوی مردم هستند؛ شلیک‌هایی به سر و گردن که به قصد کشتن معترضان صورت گرفته‌اند.جاوید رحمان افزوده که رژیم ایران هنوز و پس از ۱۰ ماه، تعداد واقعی کشتهشدگان را اعلام نکرده است.

در این گزارش آمده که بیشترین کشته‌ها مربوط به دو استان همجوار تهران است و خانواده‌های قربانیان تهدید شده‌اند که چیزی نگویند و ساکت بمانند. گزارش جاوید رحمان ۲۱ ژوئیه به دبیر کل سازمان ملل تسلیم شده است.

واکنش کشور اروپایی به یک گزارش تکاندهنده وزیر خارجه سوئد چهارشنبه شب در توئیتی از درخواست سازمان عفو بین الملل برای تحقیقات کامل پیرامون اتهامات مربوط به جمهوری اسلامی حمایت کرد و نوشت: گزارش امروز عفو بین‌الملل یک تصویر هولناک از نقض جدی حقوق‌بشر در ایران بعد از اعتراضات سال۲۰۱۹ ترسیم می‌کند. از فراخوان تحقیقات کامل پیرامون اتهامات حمایت می‌کنم. عفو بین‌الملل: بازداشت‌شدگان آبان ٩٨ به طور گسترده تحت شکنجه قرار گرفته‌اند. این سازمان چهارشنبه ۱۲ شهریور طی گزارشی با عنوان «ویرانگران انسانیت» جزییات بازداشت و محکومیت‌های پس از اعتراضات سراسری آبان‌ماه را منتشر کرد که حاکیست زندانیان برای «ارعاب و تحقیر» و همچنین تن دادن به «اعترافات اجباری» شکنجه جسمی و جنسی شده‌اند

.اطلاعات دریافتی عفو بین‌الملل نشان می‌دهد بازجویان و مسئولان زندان‌ها بازداشت‌شدگان مرد را مورد «خشونت جنسی»، قرار داده‌اند.سازمان عفو بین‌الملل در گزارش تازۀ خود، خشونت‌های رژیم جمهوری اسلامی را در واکنش به ناآرامی‌های آبان ٩٨ شرح می‌دهد. این گزارش تکان‌دهنده از استفادۀ مکرر از شلاق، شوک برقی، تظاهر به اعدام و تجاوز جنسی سخن می‌گوید و می‌نویسد که علاوه بر وزارت اطلاعات یا سپاه پاسداران، قضات و دادستان‌ها نیز در اعمال این خشونت‌ها سهیم بوده‌اند.این گزارش بازتاب بسیار گسترده ای در رسانه های جهانی داشته و مطالب تکان دهنده ای در آن آمده که نشان ستمگری و سرکوبی در ایران است که در کمتر کشوری در جهان نظیر دارد.

به گزارش رادیو فرانسه، سازمان عفو بین‌الملل بر رواج شکنجه جسمی و روحی در ایران تأکید دارد و می‌نویسد که شکنجه علاوه بر اعتراف گرفتن، به قصد تنبیه، ارعاب و تحقیر اعمال می‌شود. مشت و لگد و چوب زدن با چشمان بسته، کاربرد شلاق یا لوله لاستیکی یا باتون، گرسنه و تشنه نگاه داشتن زندانی، انزوای طولانی، ناخن کشیدن، شوک الکتریکی بر آلت جنسی، خفگی با آب (واتربوردینگ)، پاشیدن گاز فلفل سازمان عفوبین‌الملل علاوه بر این فهرست تکان‌دهنده، اظهارات برخی از شکنجه‌شدگان را نیز عیناً نقل کرده است. در این گزارش آمده است که وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران، هر دو در این اعمال سهیم‌اند.

به گفتۀ معاون عفو بین‌الملل در امور آفریقای شمالی و خاورمیانه، قضات و دادستان‌های جمهوری اسلامی به جای این که پرونده‌های مفقود شدن، شکنجه و سایر جنایات را بررسی کنند، با موج سرکوب و آزار همراه شدند و صدها نفر را به بهانۀ “امنیت ملی” محکوم کردند. این موج سرکوب و ارعاب با اعترافات اجباری تلویزیونی تکمیل شد.عفو بین الملل درباره تجاوز جنسی به زندانیان در ایران نوشته است: ممکن است برای شکنجه و تخریب روحی و روانی زندانیان، یا دلایل دیگر، صورت پذیرفته باشد.

با توجه به اینکه تجاوز جنسی، آثار بسیار مخربی بر روحیه افراد مورد تجاوز قرار گرفته دارد و همچنین باعث شرمساری این افراد می‌شود، از این رو، تعداد کمی از زنده ماندگان این موارد، حاضر شده‌اند که با رسانه‌ها مصاحبه کنند.

سازمان عفو بین‌الملل از کشورهای عضو شورای حقوق بشر سازمان ملل و از کمیساریای حقوق بشر این سازمان می‌خواهد که در برابر عدم پاسخگویی مقامات رژیم ایران واکنش نشان دهند و از جمله از آغاز تحقیقات توسط سازمان ملل حمایت کنند.

عفو بین‌الملل همچنین از همه کشورهای عضو سازمان ملل متحد می‌خواهد که آزادی فوری و بی قید و شرط بازداشت‌شدگان بیگناه را از جمهوری اسلامی مطالبه کنند.

 

فمینیسم

حلیمه حسن سوری

قسمت اول: .فمینیسم جنبشی سیاسی اجتماعی‌ست برای برقراری برابری جنسیتی. این تعریف ساده‌ی فمنیسمه! نه بیشتر و نهکمتر. فمینیسم عمده دلیل ایجاد نابرابریها رو نظام‌مردسالار میدونه ولی این به معنای مردستیزی نیست بلکه بهمعنای مردسالاری ستیزی‌ست. فمینیسم در صدد نابودی مرد سالاری و ایجاد زن‌سالاری نیست

بلکه نابودی مردسالاری و ایجاد انسان‌سالاری

و شایسته‌سالاری رو هدف قرار میده.

افرادی که خواهان این اهداف هستند فمینیست نامیده میشوند.

همونطور که زنها، مردها و اقلیتهای جنسی ممکنه افکار مردسالارانه داشته باشند، فمینیست ها هم میتونند از تمام هویتهای جنسی باشند.

تد تاک مایکل کیمل جامعه شناس امریکایی رو میدیدم در پاسخ به این سوال که چرا برابری جنسیتی خوباست. مایکل توضیح میده که بر اساس امار و از نظر علمی مشارکت زنان در مشاغل و فعالیتهای اجتماعی بهنفع کشورها و شرکتهاست، همینطور مشارکت مردان در امور خانه‌داری و فرزندان به نفع فرزندان و خانواده.میکل میگوید:

آقایون ما مگه نمیخواییم خوشحال باشیم و زندگی خوبی داشته باشیم؟

پس باید فرصتهای برابر برای زنها ایجاد بشه چون این در نهایت باعث میشه ما(مردان) زندگی دلخواهمون رو داشته باشیم، شادترباشیم، کمتر بیمار بشیم و بیشتر سکس داشته باشیم. به نظر جملات خیلی قشنگی میان، ولی باید بگم مایکلجان، متاسفم که نمیتونم به خاطر اینکه داری مردسالاری رو در جعبه‌ی قشنگ و نازی بهمون ارائه میدی ازتتشکر کنم.

زنان باید برابری داشته باشن به خاطر زنان! به خاطر اینکه حقشونه، به خاطر اینکه با داشتنبرابریها زنها انسانهایی قوی‌تر و معتمد به نفس‌تری خواهند بود، به خاطر اینکه زنها میتونن زندگی دلخواهشونرو داشته باشن، شادتر باشن، کمتر بیمار بشن و بیشتر سکس داشته باشن!

 این حق زنهاست حتی اگر در کوتاهمدت باعث نارضایتی کشورها، شرکتها و مردها باشه!

همونطور که واضحه مایکل اصرار داشت از لفظ برابری جنسیتی به جای فمینیسم استفاده کنه. ولی باید ازفمنیسم استفاده کنیم. باید به جای اینکه بگیم من یک برابری‌خواهم بگیم «من یک فمنیستم» چون لازمه اشارهکنیم چه کسانی در این نابرابری مورد ظلم قرار گرفتن، چه کسانی قربانیان جدی مردسالاری بودن. اینها زنان و اقلیتهای جنسی بودن که لطمه دیدن از نا برابری ها و نظام ‌مردسالار، هرچند اندک اجحافی هم بر مردان شده که در برابر لطمات وارده به زنان و اقلیتهای جنسی قابل چشم‌پوشی به نظر میرسه.

قسمت دوم:در مواجهه با فمینیسم و برابری‌خواهی جنسیتی سوالاتی پیش میاد. اینکه مگه زن و مرد ذاتشون با هم فرقنداره؟

چطور زن و مرد که بدن و هورمونهای مختلفی دارن میتونن با هم برابر باشن؟

اگر زن و مرد برابرهستن چرا مردها موفق‌ترن؟

و اینکه ایا منظور برابری‌ست یا عدالت؟

از دیدگاه علمی و مذهبی زن و مرد سرچشمه و خالق یکسانی دارند و ذات و فطرتشون یکی‌ست.

فطرت و ذاتزنانه و مردانه وجود نداره، هر انچه هست فطرت انسانی است.

هر فردی با عقل سلیم به تفاوتهای فیزیولوژیکی زنو مرد اگاهی دارد.

ولی پرسش اینجاست که چرا به خاطر تفاوتهای فیزیولوژیک نباید حقوق برابر داشت؟

مگرتمام مردها با حق رای از نظر جسمی و هورمونی یکسان بودن؟

یقینا بودن زنهایی که قویتر از مردها بودندولی حق رای نداشتن. در دنیای امروز که قدرت بدنی جایی برای عرض اندام نداره یقینا نمیشه با اشاره بهتفاوتهای فیزیکیه عمده‌ی مردان با زنان به عنوان دلیل نداشتن حقوق برابر اشاره بشه.

دلیل موفق‌تر بودن مردان رو باید از دو جهت بررسی کرد. جامعه‌ی مردسالار دختران رو برای موفقیت درعرصه‌های اجتماعی تربیت نمیکند،

بلکه اونها رو به حیا و نجابت تشویق میکنه و تمام اینها ابزارهایی‌ستبرای تحت سلطه قرار دادن زنان. شاید خود این صفات خوب باشن ولی تعریف ارائه شده توسط مردسالاری ازاین صفات منجر به محدودیت دختران میشه. دخترها تربیت میشن تا همسران فرمانبردار و مادران فداکار باشند.نتیجتا دخترها توسط مردسالاری شستشوی مغزی میشن و سقف آرزوهاشون به تشکیل خانواده محدود میشه.هستند در این بین دخترانی که سر باز میزنن از پذیرفتن استاندارد های مردسالاری و خودشون رو برای پذیرفتن نقشهای اجتماعی تربیت میکنن. اینجا نظام مردسالار با محدود کردن موقعیتها و منابع، با تحقیر و تمسخر زناناز پیوستن زنان به چرخه‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جلوگیری میکنه.

خوشبختانه باز هم هستند زنانی کهعزم خودشون رو برای شکستن سقف آرزوهایی که توسط مردسالاری براشون تعریف شده جزم کردند و بهموفقیت دست پیدا میکنند و هر روز تعدادشون بیشتر میشه.

زن و مرد یکسان نیستند اما برابرند! اگر تعریفمون از عدالت این باشه که هر کسی به هر آنچه مستحقشه برسه،متوجه میشیم که وظیفه‌ی ما برقراری عدالت نیست، چرا که انسانها با هم متفاوتن و امکان بررسی تک تک انسانها و سنجش استحقاق شان وجود ندارد. نتیجتا انسانها باید از منابع و حقوق برابر برخوردار باشن و هر کدوم با توجه به تواناییها و پشتکار خودشون به انچه مستحقش هستند برسن و  عدالت رو در حق خودشون اجرا کنن.

معضل تجاوز جنسی در سیستم قضاء ایران

بخش 2 مریم فومنی

او ایراد مهم را در این می‌داند که: «بر اساس ماده‌ی ۲۲۱ قانون مجازات اسلامی وقتی یک آزار جنسی، "تجاوز" محسوب می‌شود که عمل دخول کامل اتفاق بیفتد. حتی اگر فرد متجاوز، دست خود  یا ابزار دیگری را به زور وارد واژن زن کند، عمل او تجاوز محسوب نمی‌شود.»

به گفته‌ی او سختیِ اثبات تجاوز در قانون مجازات اسلامی، گرهِ دیگر کار است: «بر اساس یک اصل فقهی، قانون می‌گوید که در موارد منافی عفت تحقیقات و پیگیری‌ انجام نشود و دلیلش هم حفظ آبروی مؤمن عنوان شده است. البته یک استثنا‌ء وجود دارد و به شرط اینکه شاکی خصوصی وجود داشته باشد، تحقیقات انجام می‌شود اما شاکی خصوصی باید بتواند وقوع تجاوز یعنی اجباری بودن این رابطه‌ی جنسی را اثبات کند که کار سختی است و اگر نتواند اثبات کند ممکن است خودش تحت پیگرد قانونی قرار بگیرد.»بر اساس قوانین ایران، روابط جنسی خارج از ازدواج ممنوع است و با صد ضربه شلاق مجازات می‌شود. یکی از نگرانی‌های زنان مورد تجاوز قرار گرفته نیز این است که نتوانند اجباری بودن رابطه‌ی جنسی را ثابت کنند و به داشتن رابطه‌ی نامشروع متهم شوند.

موسی برزین خلیفه‌لو، حقوق‌دان، می‌گوید که از نظر حقوقی، نفس شکایت فرد آزاردیده از متهم می‌تواند قرینه‌ای برای ناخواسته بودن این رابطه‌ی جنسی باشد و از محکوم شدن شاکی به رابطه‌ی نامشروع جلوگیری کند. لاله احمدی می‌گوید تا به حال ندیده‌ زنی را که نتوانسته باشد تجاوز را ثابت کند، و به زنا محکوم شده باشد، اما ممکن است که در چنین پرونده‌هایی شاکی به قذف (نسبت دادن زنا یا لواط به دیگری) یا افترا محکوم شود. این مسئله، علاوه بر تهدید‌های برخی آزارگران به شکایت از آزاردیدگان، سبب شده است که بسیاری از زنانی که در ماه‌های اخیر و هم‌زمان با جنبش من‌هم در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی، آزارگران‌شان را افشا کرده‌اند، از پیگیری‌های حقوقی منصرف شوند. براساس تجربه‌ی لاله احمدی، این نگرانی در پرونده‌هایی که سابقه‌ی آشنایی قبلی بین آزارگر و آزاردیده وجود داشته، تشدید می‌شود: «بعضی از قضات نظرشان این ا‌ست که صرف اینکه یک زن پذیرفته که با نامحرم وارد خلوت شود یعنی رضایت وجود دارد و تجاوزی در کار نبوده. من پرونده‌ای داشتم که زن و مردی یک هفته قبل از وقوع تجاوز با هم به کافه رفته بودند و عکس دو نفره گرفته‌ بودند. مرد ادعا کرد که این عکس نشان می‌دهد که این زن از رابطه با من رضایت داشته و دادگاه هم بر همین اساس دعوای زن را رد کرد.»در این میان، رسیدگی اخیر به پرونده‌ی مردی که زنانی از دوستان و آشنایانش را به خانه‌اش دعوت می‌کرد، در شراب‌شان داروی خواب‌آور می‌ریخت و بعد به آنها تجاوز می‌کرد، یک استثناء است. در این پرونده، پلیس امنیت سعی کرد که نوعی حاشیه‌ی امن برای زنان ایجاد کند و به آن‌ها قول داد که مشروب نوشیدن و خلوت گزیدن با نامحرم دلیلی برای ترسیدن نیست. بعد از آن بود که شاکیان توانستند پرونده را پیگیری کنند. تا پیش از این، معمولاً این‌گونه شکایت‌ها به جایی نمی‌رسید مگر در موارد خیلی خاصی که قبل از تجاوز، آدم‌ربایی بوده یا بعد از آن قتلی صورت گرفته باشد.در این مورد اخیر ده‌ها زن از متهم شکایت کرده‌اند. چنانکه کیمیا نوع‌پرست، وکیل دادگستری، می‌گوید تعدد شاکیان می‌تواند یکی از موارد مؤثر در پرونده‌های تجاوز و آزار جنسی باشد و امکان پیگیری قضائی را بالا ببرد. او مثال می‌زند: «اگر کسی به کلانتری برود و بگوید مورد آزار جنسی یا تجاوز رئیس یا همکارش قرار گرفته، معمولاً به راحتی از کنارش می‌گذرند و اهمیتی نمی‌دهند اما اگر تعداد شاکیان بیشتر باشد احتمال رسیدگی به شکایت و جدی گرفتن هم بیشتر می‌شود.»

به‌ گفته‌ی او از آنجا که علم قاضی یکی از موارد اثبات تجاوز است، شاید اگر تعداد شاکیان از یک فرد زیاد باشد، ظن قاضی به یقین تبدیل شود و منتظر چهار شاهد مرد از صحنه‌ی تجاوز یا اقرار فرد متجاوز که به ندرت اتفاق می‌افتند، نماند.

لاله احمدی اما به نوع ورود دادگستری به پرونده‌ی اخیر چندان خوش‌بین نیست: «در ابتدا که این پرونده به جریان افتاد، من بیشتر از الان خوش‌بین بودم و فکر می‌کردم همانطور که بازپرس پرونده می‌گوید، این پرونده بابی است که دستگاه قضائی به دعاویِ این‌ چنینی ورود کند و پیگیری‌های لازم را انجام دهد. اما در چند ماه اخیر، زنان دیگری روایت‌های مختلف و معتبری از آزار جنسی افراد مطرح کردند ولی در هیچ‌کدام از این موارد شاهد پیگیری آنها از طرف دستگاه قضائی نبودیم. مثلاً بعد از گزارش خیلی خوب نیویورک‌ تایمز تصور می‌کردم که شاید پرونده‌ای علیه متهم باز شود و حداقل فراخوانده شود و بازجویی ساده شود و به او بگویند که چنین اتهاماتی علیه شما مطرح است. ولی هیچ‌ اتفاقی نیفتاد. به همین دلیل است که ناامیدم و فکر می‌کنم که این پرونده فقط یک ویترین بوده تا فضای ملتهب فضای مجازی بین کاربران ایرانی را آرام کنند.»

 متجاوز را مجازات کنید، نه اعدام

بر اساس قانون مجازات اسلامی، در صورت اثبات زنای به عنف، فرد متجاوز به اعدام محکوم خواهد شد. حتی اگر ورود دستگاه قضائی به این پرونده و دستگیری شاکی را حرکتی تزئینی ندانیم و امیدوار باشیم که در اثر فشار افکار عمومی، به پرونده‌های تجاوز به طور جدی رسیدگی خواهد شد، هنوز تا عدالتی که بتواند مرهمی برای آزاردیدگان از تجاوز باشد، فاصله‌ی زیادی وجود دارد. بر اساس قانون مجازات اسلامی، در صورت اثبات زنای به عنف، فرد متجاوز به اعدام محکوم خواهد شد. مجازاتی که بسیاری از زنان آزاردیده با آن مخالف‌اند و اتفاقاً به دلیل اینکه نمی‌خواهند آزارگرشان به دار آویخته شود از شکایت صرف‌نظر می‌کنند. در مواقعی که فرد متجاوز یکی از افراد خانواده‌ باشد، احتمال اعدام او، می‌تواند مانعی جدی‌تر برای شکایت نکردن از وی باشد. لاله احمدی می‌گوید: «من و بسیاری از موکلانم در پرونده‌های تجاوز، اعدام را مجازاتی غیرانسانی می‌دانیم و به آن ملتزم و معتقد نیستیم. حالا، با توجه به روند بسیار فرسایشی دادگاه‌های ایران و سختی‌های مختلفی که زنان آزاردیده از لحاظ اجتماعی، سنتی، عرفی و خانوادگی با آن مواجه‌اند یا باید بپذیریم که فعلاً پیگیری حقوقی انجام ندهیم و عطای دادخواهی را به لقایش ببخشیم یا اینکه آن‌قدر پیگیری‌های مختلف انجام دهیم و دوندگی‌ کنیم و طبعاً به دیوار بخوریم تا شاید یک روز این دیوار بریزد و منجر به تغییر و تعدیل قوانین شود.»

 تجاوز، ابزاری برای شکنجه‌ در زندان

در ماه‌های اخیر بسیاری از زنانی که مورد تجاوز و آزارجنسی قرار گرفته‌اند علاوه بر روایت این آزارها در رسانه‌ها، اقدام به پیگیری حقوقی کرده‌اند. اما هنوز تا مجازات عادلانه‌ی متجاوزان و فراهم کردن بستری امن برای پیگیری حقوقیِ تجاوز که نیازمند بازبینیِ اساسی و ریشه‌ای قوانین کیفری و دستگاه قضائی است، راهی طولانی در پیش داریم. این راه وقتی دشوارتر می‌شود که تجاوز، به مثابه‌ی مجازات و ابزار تحمیل قدرت، همچنان در زندان‌ها، از سوی مأموران حکومت اعمال می‌شود. روایت رؤیا، زندانی سیاسی که چند سال پیش در زندان مورد تجاوز بازجویانش قرار گرفت، تصویری روشن از دشواریِ این راه است:«در یکی از بازجویی‌هایم که خیلی هم جلسه‌ی طولانی و سنگینی بود، دو نفری که من را بازجویی می‌کردند، از یک جایی شروع کردند به فحاشی‌های خیلی رکیک، فضا خیلی ترسناک بود. حس می‌کردم که قرار است اتفاق بدی بیفتد ولی اصلاً نمی‌دانستم که قرار است چه شود. در حین هتاکی، یکی‌شان آمد سمتم و به بدنم دست زد. من داد زدم و خودم را جمع کردم و او شروع کرد به کتک زدن. آن بازجوی دیگر هم آمد و دوتایی من را می‌زدند. من از روی صندلی پرت شدم گوشه‌ی اتاق و آن‌ها دوتایی من را می‌زدند و مدام بدنم را لمسم می‌کردند. چند دقیقه‌ی بعد یکی دیگر هم به آنها اضافه شد. در نهایت با این جمله که امشب قرار است تو آدم شوی و بفهمی چه غلطی داری می‌کنی یکی‌شان دوتا دست و دیگری دوتا پایم را گرفت و به من تجاوز کردند. همین‌طور که داد می‌زدند و فحش می‌دادند، جایشان را با هم عوض می‌کردند و چندبار به من از پشت تجاوز کردند. وقتی من را ول کردند، زندان‌بان آمد بالای سرم و من را که لباسم پاره شده بود برد توی سلولم.

وقتی آزاد شدم، چند هفته از شبی که به من تجاوز کردند، گذشته بود. حالم خیلی بد بود. یعنی اصلاً شبیه آدم نبودم. شب‌ها کابوس می‌دیدم، همه‌ش از خواب می‌پریدم و احساس می‌کردم که لخت‌ام. ۲۰ بار به خودم دست می‌زدم تا مطمئن می‌شدم که لباس تن‌ام است. مدام گریه می‌کردم و خیلی می‌ترسیدم. قبل از این‌که بیایم بیرون خیلی تهدید شدم که نباید به کسی چیزی بگویم. به من گفتند اگر حرف بزنم کسی حرفم را باور نمی‌کند، پس به نفع خودم است که چیزی نگویم وگرنه دوباره جایم همین‌جاست.بعد از آزادی، پیش سه تا دکتر زنان رفتم. هر سه تأیید ‌کردند که هنوز بخشی از آسیب‌های داخلی‌ای که به بدن من خورده از بین نرفته است. ازشان خواستم که همین را بنویسند. ولی وقتی می‌پرسیدند چطور این اتفاق افتاده و می‌فهمیدند که در زندان به من تجاوز شده، می‌گفتند نمی‌توانند گواهی کنند و هیچ‌کدام حاضر نشدند چیزی بنویسند و تأیید کنند. آن موقع من حال خوبی نداشتم و تا یک‌سال هفته‌ای سه بار پیش یک تیم روان‌درمانگر می‌رفتم. مراجعه به پزشک قانونی و هرگونه پیگیری حقوقی می‌توانست شرایط را برایم رنج‌آورتر کند. آن تهدید بازجوها که "اگر جایی حرف بزنی جایت دوباره همین‌جا است"، من را بسیار ترسانده بود. جدا از پیگیری حقوقی و تبعاتی که می‌توانست برایم داشته باشد، بیان کردن این موضوع و حرف زدن از آن برایم خیلی سخت بود. الان که سال‌ها از آن گذشته هنوز نمی‌توانم با آرامش راجع به آن حرف بزنم. آن اوایل اصلاً وا‌ژه‌ی تجاوز را نمی‌توانستم‌ بیان کنم. یک ‌بار مستندی دیدم در مورد زن‌هایی که این اتفاق در دهه‌ی شصت برای‌شان افتاده، من جوری حالم بد شد که بیمارستان رفتم و بستری شدم. ما دیده و شنیده بودیم که این اتفاق‌ها می‌افتد ولی همه‌اش فکر می‌کردم که این‌ها در دهه‌ی شصت بوده و دیگر تکرار نمی‌شود.

با همه‌ی این‌ها، وقتی که موقع دادگاهِ پرونده‌ام شد، بعد از مشورت و بحث‌های بسیار با وکیلم، تصمیم گرفتم که این موضوع را در دادگاه مطرح کنم. وقتی در دادگاه، گفتم که در سلول بازجویی با من چه کرده‌اند، قاضی دادگاه واقعاً اگر می‌توانست سقف دادگاه را روی سرم خراب کند، حتماً این ‌کار را می‌کرد. قاضی حتی حاضر به شنیدن حرف‌های من، آن‌هم در یک دادگاه غیرعلنی، نبود و فقط فریاد می‌زد: "تو داری به نظام تهمت می‌زنی، تو داری دروغ می‌گویی، همین حرف‌ها یک اتهام جدید است که داری برای خودت می‌خری." در نهایت نتیجه‌ی آن دادگاه، شش سال حبس تعزیری بود و در واقع قاضی اشد مجازات را برایم تعیین کرد.»

این نواقص قانونی و سنگ‌اندازی‌های مجریان قانون اما دلیلی برای دست‌کشیدن از پیگیری‌های حقوقی نیست. بسیاری از فعالان حقوق ‌زنان همچنان شکایت قانونی را یکی از راه‌های مؤثر در مبارزه با آزارهای جنسی می‌دانند. توصیه‌ی وکلای دادگستری به آزاردیدگان این است که در اولین فرصت همه‌ی شواهد ناشی از آزار و تجاوز را ثبت و جمع‌آوری کنند و با مراجعه به پزشک قانونی یا حتی پزشک خودشان، این شواهد را مستند کنند. حتی اگر فرد آزاردیده بلافاصله پس از وقوع آزار آماده‌ی شکایت حقوقی نباشد، ثبت و جمع‌آوری مستندات آزار این فرصت را به او می‌دهد که بعدها بتواند ادعای خود را ثابت کند. لاله احمدی که با وجود همه‌ی انتقاداتش از قانون و روند قضایی همچنان به همراه موکلانش در پی اثبات آزارهای جنسی و مجازات آزارگران است، می‌گوید: «من به شخصه فکر می‌کنم، با همه‌ی سختی‌هایی که پیش رو داریم نباید دست روی دست بگذاریم و سکوت کنیم و دادخواهی نکنیم.» از دیدگاه او جنبش من‌هم در ایران و عمومی کردن آزارهای جنسی نشان داد که جامعه آمادگی لازم برای مطالبه‌ی تغییر قوانین در این حوزه را دارد و زمان آن است که آزاردیدگان و وکلای‌شان، فعالان جامعه‌ی مدنی و پژوهشگران دانشگاهی در کنار هم به مطالبه‌ا‌ی جمعی برای تغییر قوانین اقدام کنند.

 

حجاب، مردم و حکومت

اکبر قبادی چقاکبودی

تنها ٢٤ روز از پيروزي انقلاب مردم ايران عليه حكومت پهلوي ميگذشت كه آيت الله خميني، در سخنراني اي دستور منع ورود زنان بدون حجاب به اداره هاي دولتي را صادر كرد. فرداي آنروز كه برابر ٨ مارس روز جهاني زن بود، هزاران زن در اعتراضي تحصن ٣ روزه كردند كه در نهايت كاري از پيش نبردند و رفته رفته كاملا اجباري شد.  

حالا و پس از گذشت 40 سال از آن فرمان و آن تظاهرات سازمان عدالت براي ايران گزارش مفصلي در اين مورد كه به نقض گسترده حقوق زنان در ايران ميپردازد و تلاش دارد تا موضوع حجاب اجباري و تأثير آن بر نقض حقوق زنان را به شكلي جدي تر نمايان كند. بر اساس بررسي آمارهاي رسمي، اظهارات مقامات حكومتي و گفت و گو با ٢١ زن تهيه شده است كه به دليل قوانين مربوط تحت تعقيب قرار گرفته اند.يكي از اين زنان جوان به نام نسا، زن جوان لزبيني است كه در پاييز سال ١٣٨٩ به جرم بدحجابي در شهر اصفهان بازداشت شده است.

او در شرح ماجراي خود گفته كه پس از بازداشت در خيابان به بازداشتگاه منتقل شد و مردي كه او را بازجويي ميكرد، علاوه بر فحش دادن و توهين و بدرفتاري او را مورد آزار جنسي قرار داده است و پس از بازجوييهاي مكرر با سندي كه دوست مادرش به عنوان وثيقه ميسپارد، موقت آزاد ميگردد و پيش از اعلام نتيجه به همراه دوست دخترش از ايران فرار ميكند

٣٠ هزار زن قرباني خشونت به دليل بدحجابي نخستين گزارش حقوق بشر در ايران گزارش ميدهد كه در مجموع ١٠ سال (١٣٨٢ الي ١٣٩٢ ) بيش از ٣٠ هزار نفر در شهرهاي مختلف ايران به دليل نحوه پوشيدن لباس بازداشت شده اند. آمارهاي رسمي همچنين خبر از توبيخ دست كم ٤٦٠ هزار و ٤٣٢ زن ميدهد و بر همين اساس ٧٠٠٠ هزار زن مجبور به دادن تعهد براي رعايت حجاب و پرونده دست كم ٤ هزار و ٣٤٥ زن به دادسراهاي قضايي ارجاع شده است. شادي صدر در اين زمينه ميگويد: نقض حقوق زنان به دليل حجاب،  فقط توهين به آنها و تحقيرشان سر چهارراه ها يا بازداشت هاي كوتاه مدت و تعهد گرفتن نيست، بلكه تعدادي از زنان به دليل مقاومت در برابر قوانين مربوط به حجاب، شغل خود را از دست داده اند، از تحصيل محروم شده اند، يا خدمات فرهنگي و تفريحي درماني از آنها دريغ شده است. بر اين اساس به نظر ميرسد كه جمهوري اسلامي در سطحي وسيع، اصل عدم تبعيض و اصل منع شكنجه و آزار و اذيت را در اجبار زنان به داشتن حجاب ناديده گرفته و تعهدات خود در مورد دختر بچه ها را كه در حقوق بين الملل كودك آمده را زير پا گذاشته اندتعداد زيادي زنان در چهارشنبه هاي سفيد دستگير و به نقاط نامعلومي انتقال يافتند و در خلاصه اين كه گفتمان يك لچك سر كردن كسي را نكشته. در تمام سالهاي گذشته، گفتمان غالب جنبش زنان بوده و اين جنبش تا جايي عقب نشسته كه حتي وقتي در سال ١٣٨٥ گشتهاي ارشاد بعد از بيشتر از يك دهه دوباره در ميدان و خيابان ها سبز شدند، با وجود قدرت نسبي جنبش زنان در آن زمان هيچ حركت جمعي اي در اعتراض به اين گشت ها شكل نگرفت.

و اینک دختران خیابان انقلاب و دخترانی با روسری سفید که فیلم گرفته و شجاعانه خواهان حق ازادی حجاب فریاد میزنند.

 به اميد روزها و شرايط خوب براي دختران سرزمينم

 

حق تحصیل اقوام و ادیان در ایران

احمد حاجی قادر مرحومی

سازمان حقوق بشر و دانشجوی نگرانی عمیقی از وضعیت نگران کننده ازادی عمل در جمهوری اسلامی ایران ایراز میکنند به ویژه در زمینه نقض ازادی بیان- ازادی تشکل ها در محوطه های دانشگاهی و همچنین رویه هایی که برای مقامات دولتی این امکان را ایجاد کرده که به صورت خودسرانه دانشجویان را اخراج و یا از تحصیل محروم و مدرسین و اساتید اموزش عالی را به خاطر عقاید و یا فعالیتهای سیاسیشان از کار برکنار کنند. از سال 2009 بیش از ششصد د انشجو و چندین استاد دانشگاه بازداشت شده و قطعا بسیاری از انها به زندان افتاده اند. علاوه بر این صدها تن بخاطر فعالیتهای سیاسی خود از تحصیل محروم شده اند. حق تحصیل برای تمامی انسانها و بدون هرگونه تبعیضی تضمین شده است از جمله در اعلامیه جهانی حقوق بشر میثاق بین المللی حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی و کنوانسیون یونیسکو علیه تبعیض تحصیلی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم انرا تضمین کرده است. میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون بین المللی حذف تبعیض نژادی نیز به نوبه خود حقوق افراد در ازادی عقیده و بیان را مورد حمایت قرار داده و اعمال تبعیض علیه افراد بخاطر جنسیت- مذهب-اعتقاد-قومیت یا عقاید سیاسی را منع میکنند. این میثاق همچنین از حقوق اقلیتها در اشتراک با دیگران حمایت میکند تا بتوانند از فرهنگ خود بهره مند شوند و به مذهب خود عمل کنند. در میثاق بین المللی نظریه 13 ان که در سال1999 مواردی را در خصوص ازادی علمی بیان کرده که (اختیار افراد در بیان ازادانه نظرات خود پیرامون موسسه یا دانشگاهی که در ان مشغول به کار هستند- انجام وظایف خود بدون تبعیض و یا داشتن هراس از سرکوب شدن توسط دولت- مشارکت در نهادهای علمی حرفه ای و بهره مند شدن از تمامی حقوق بشر در سطح بین المللی به رسمیت شناخته شده است.) از طرفی (محرومیت دانشجویان و مدرسان از ازادی علمی )نقض ماده 13 این میثاق است.

ازدی علمی هم در یونسکو اینگونه تعریف شده است ( ازادی تدریس و مباحثه-ازادی انجام تحقیقات و پخش و انتشار انها- ازادی از سانسور نهادینه ازادی بیان عقاید و نظرات بدون اعمال هرگونه محدودیت و بدون هرگونه تبعیض و هراس از سرکوب توسط حکومت.) در ادامه تاکید میکند که اساتید نباید به تدریس مطالبی که برخلاف دانش و عقاید انهاست واداشته شوند نباید مجبور به استفاده از روشهایی شوند در برنامه درسی که برخلاف استانداردهای بین المللی حقوق بشر است و نباید در معرض اخراج قرار بگیرند مگراینکه دلایل کافی در ارتباط با عملکرد حرفه ای انها وجود داشته باشد و این دلایل در حضور افراد بی طرفی رسیدگی شوند.با توجه به این استانداردها موسسات اموزش عالی باید از رفتار منصفانه و عادلانه با دانشجویان براساس حقوق بشر پشتیبانی کنند و سیاستهایی را اتخاذ کنند که برخورد یکسان و برابر با زنان و اقلیتها را بدون خشونت و ازار و اذیت تضمین کند.

با این حال دانشجویان واساتید در ایران بخاطر عقاید جنسیت-مذهب-و قومیت خود کماکان با نقض حقوق خود مواجه هستند. شبکه اموزش و حقوق علمی(سازمان غیر دولتی و مستقلی که بر وضعیت ازادی علمی نظارت دارد) در سال 2011 حداقل 92مورد نقض حقوق علمی در ایران را ثبت کرده. حتی دفتر تحکیم وحدت بزرگترین سازمان مستقل دانشجویی در ایران اعلام کرده که در فاصله سال2009-2012 حداقل 396 دانشجو بخاطر ابراز مخالفت های سیاسی مسالمت امیز توسط وزارت علوم تحقیقات و فناوری از ادامه تحصیل محروم شده اند و 634 دانشجو توسط نهادهای امنیتی بازداشت شدند. سازمانهای امضاکننده میگویند اطلاعاتی جمع اوری شده مبنی بر اینکه مقامات ایرانی مرتب فعالان دانشجویی در ایران را بخاطر انتقادات مسالمت امیزشان از سیاست و حکومت مورد تهدید- تعلیق از تحصیل بازداشت- تعقیب و پیگرد قانونی قرار میدهند و محکوم میکنند و همچنین صدها گردهمایی و نشریه های دانشجویی را غیر فعال کردند . در حال حاضر هم بیش از 30 دانشجو تنها بخاطر حق استفاده از ازادی بیان و عقیده و ایجاد گردهمایی و شرکت در تظاهرات و یا عضویت در سازمانهای دانشجویی در زندان محکومیتهای طولانی حبس خود را میگذرانند. افرادی مثل بهاره هدایت-مجید توکلی- علی اکبر محمد زاده- حسن اسدی زیدابادی- حامد امیدی- حامد روحی نژاد و چند تن از اساتید در بند مسعود سپهر- قربانعلی بهزادیان نژاد- داوود سلیمانی- محسن میردامادی- و زهرا رهنورد که در حبس خانگی است البته در این بین محمود بادوام- ریاض سبحانی- فرهاد صدقی- کامران مرتضایی از مدرسین موسسه اموزش عالی بهاییان هستند که در حبس بسر میبرند. از طرفی دولت ایران از دانشجویان متقاضی ورود به دوره های بالاتر از کارشناسی و نیز داوطلبین تدریس در دوره های اموزش عالی را براساس عقاید ایدئولوژیک انها گزینش میکنند همچنین از طرف شورای عالی انقلاب اسلامی برای دانشجویان داوطلب به ادامه تحصیل در مقطع اموزش عالی دروس عقیدتی سیاسی وضع شده است. این مقررات توسط وزارت اطلاعات وزارت علوم تحقیقات و فناوری و کیمته های انضباطی دانشگاهها مورد استفاده قرار میگیرد تا به صورت خودسرانه بر دانشجویان اعمال فشار کنند و انها را بخاطر عقاید و نظراتشان مجازات کنند و در صورت لزوم از ثبت نام محروم کنند.این مقررات برخلاف ماده 3 قانون اساسی مبنی بر حق تحصیل برای تمامی شهروندان میباشد.

سازمانهای امضا کننده اعلام کرده اند که بسیج فعالیت چشمگیری در مراکز دانشگاهی دارد و در برخورد خشونت امیز با دانشجویان مشارکت میکند از جمله حملات مکرر به اعتراضات مسالمت امیز دانشجویان و خوابگاهها که جراحات جدی یا مرگ چندین تن از دانشجویان شد. علاوه بر این اقلیتهای ایران در دوره های تحصیلی اموزش عالی با محرومیت و تبعیض سیستماتیک مواجه هستند. مقامات ایران مشخصا پیروان ایین بهایی را مورد هدف قرار داده اند و انها را تنها بخاطر عقاید مذهبی شان از ادامه تحصیل در مقطع اموزش عالی محروم میکنند. در سال 2011 مقامات ایرانی به موسسه اموزش عالی بهاییان که به عنوان یک دانشگاه مکاتبه ای انلاین در سال 1987 تاسیس شده بود یورش بردند و 30 مدرس ان را بازداشت و زندانی کردند. حداقل نه تن ازاین مدرسین با اتهاماتی مبنی بر استفاده مسالمت امیز از ازادی بیان  محکوم شده اند و هم اکنون در زندان بسر میبرند.

فعالین دانشجویی که برای دفاع از حقوق اقلیتهای قومی فعالیت میکنند بخاطر نارضایتی از تبعیض علیه خود معمولا با خشن ترین مجازاتها توسط مقامات ایرانی مواجه میشوند از جمله با بازداشتهای خودسرانه و خشونت امیز حکم های سنگین زندان و گاهی اعدام  که در سال 2011 چهار تن از اعضای اتحادیه دموکراتیک کرد بازداشت و چندین نفر دیگه از اعضا به نهادهای امنیتی احضار شدند.

همچنین تبعیض علیه زنان در سیستم اموزش عالی ایرا افزایش یافته است. جداسازی جنسیتی که اخیرا در برخی دانشگاهها به اجرا گذاشته شده است این سوال را پیش اورده که به شرط وجود ظرفیت و با توجه به قوانین بین المللی زنان و مردان از اموزش عالی با کیفیت یکسان بهره خواهند برد یا خیر! گزارشات حاکی از ان است که سهمیه هیی از طرف وزارت علوم تحقیقات اعمال شده که پذیرش زنان در برخی رشته های تحصیلی محدود شده است این یعنی زنان برای استفاده از حق خود مبنی بر دسترسی بدون تبعیض به اموزش عالی با محدودیت فزاینده ای روبه رو هستند. علت تصویب این سهمیه ها برای پذیرش درصد بالاتری از مردان به نسبت به زنان است.وضعیت اساتید و مدرسین اموزش عالی هم بهتر نیست از انتخابات 2009 تاکنون مقامات ایرانی بیش از یکصد تن از اساتید دانشگاه را بخاطر عقاید سیاسی شان و یا مخالفت با دولت اخراج کرده اند. این عمل در تناقض با ماده 13 میثاق بین المللی حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی است که دولتها را ملزم میکند تا ازادی علمی و استقلال دانشگاهها را تضمین کنند. سرانجام وزارت علوم تحقیقات و فناوری برنامه ای را در دستور قرارداده که هدف ان ((تطبیق دادن )) برخی از رشته های تحصیلی با ایدئولوژی اسلامی به تعریف حکومت است مثل رشته های حقوق- فلسفه- روانشناسی- علوم سیاسی- هنر و مدیریت فرهنگی. سازمانهای امضا کننده به شدت از مقامات ایرانی میخواهند تا ایران به تعهدات بین المللی خود برای پاسداشت حق تحصیلی و ازادی عمل از راههای زیر عمل کند 1. فورا و بدون هیچ قید و شرط تمام دانشجویان و مدرسان اموزش عالی در ایران که بخاطر استفاده ی مسالمت امیز از حق ازدی بیان تشکل و گردهمایی زندانی شدند ازاد کنند از جمله مدرسان موسسه اموزش عالی بهاییان- و نیز کسانی را که نظرات سیاسی خود را بیان کرده اند. 2.به شناسایی و برخورد منظم با دانشجویان بخاطر عقاید و یا فعالیتهای سیاسی مدنی و یا مذهبیشان پایان دهند و مقررات پذیرش دانشجو را مورد تغییر و بازبینی قرار دهند3. تمامی واحدهای اطلاعاتی و نیروهای بسیج را از مراکز دانشگاهی بیرون ببرند.

4. به سازمانهای دانشجویی مستقل و مسالمت امیز ایرانی اجازه دهند تا ازادانه و بدون دخالت و مزاحمت از جانب نهادها به فعالیت بپردازند.

5. به سیاستهای تبعیض امیز علیه زنان پایان دهند از جمله سیستم سهمیه بندی رشته ها- توقف جداسازی جنسیتی- محدودیت در محوطه دانشگاهی و همچنین برداشتن اجبار در پوشش6. به تمامی سیاستها و اقداماتی که علیه اقلیتهای مذهبی و قومی در ایران به ویژه جامعه بهایی تبعیض اعمال میکنند پایان دهند

7. روشی که براساس عقاید شخصی و سیاسی جهت استخدام ارتقا و یا اخراج مدرسین موسسات اموزش عالی هست خاتمه دهند.

8. اطمینان حاصل کنند که مدیریت دانشگاه- برنامه های درسی وفرایند پذیرش در دانشگاهها به دور از کنترل دولت و براساس استانداردهای علمی تعیین شده یونسکو باشد.

 

کتاب در تهران امروز

حمیدرضا گودرزی

اتوبوس از مبداء میدان بهارستان حرکت می‌کند و در امتداد خیابان جمهوری پیش می‌رود. به ردیف مغازه‌های دو طرف خیابان نگاه می‌کنم. فروشگاه‌های کارت دعوت. کارت‌های عروسی در انواع و اقسام و اندازه‌ها و طرح‌های مختلف. کارت نامزدی، کارت بله‌برون، حتی کارت دعوت به مراسم ترحیم. زوج‌های جوانی پشت ویترین‌های شیک ایستاده‌اند و با هم مشورت می‌کنند. روزگاری نه‌چندان دور جای این مغازه‌های پر زرق‌وبرق کارت دعوت، معتبرترین کتاب‌ فروشی‌های تهران صف کشیده بودند. از انتشارات علمی در ساختمان معروف علمی با آن دکل فلزی به‌یادماندنی گرفته تا کتاب‌فروشی حافظ کنار سینما حافظ- که گاهی کتاب‌های قدیمی نایاب را با قیمت پشت جلد عرضه می‌کرد. دختر و پسر جوانی دست‌دردست هم از دری بیرون می‌آیند که تا چند سال پیش ورودی کتاب‌فروشی انتشارات اندیشه بود. کتابی دستشان نیست. خوشحال و خندان‌اند. حتماً نمی‌دانند صاحب قبلی چوب حراج به همه کتاب‌هایش زد تا زودتر ملک را تخلیه کند. خیابان شاه‌آباد قدیم که سال‌ها پاتوق کتاب‌بازهای شهر بود، حالا به خیابان جمهوری تبدیل شده و دیگر هیچ نشانی از آن روزهای طلایی ندارد.

در ایستگاه خیابان فخر رازی از اتوبوس پیاده می‌شوم. از اینجا تا کتاب‌فروشی‌های مقابل دانشگاه تهران چند دقیقه بیشتر راه نیست. اگرچه یکی از آسان‌ترین شیوه‌ها برای خرید کتاب، سفارش به سایت‌هایی است که کتاب دلخواه‌تان را جلوی در خانه تحویل می‌دهند، اما شیدایانی مثل من وقتی به کتاب خاصی احتیاج پیدا می‌کنند موقعیت را غنیمت شمرده و خودشان را به نقاطی از شهر می‌رسانند که مرکز فروش کتاب هستند. بعد از برچیده شدن بساط کتاب فروشی‌های خیابان جمهوری، روزبه‌روز به تعداد کتاب‌فروشی‌های خیابان انقلاب افزوده شد. از میدان انقلاب تا چهارراه ولی‌عصر پر شد از کتاب‌فروشی‌های کوچک و بزرگ. آنهایی هم که قدیمی‌تر بودند، با یک بنّایی و بازسازی مختصر تغییر دکوراسیون دادند و به‌قول خودشان مدرن شدند. با اینکه امروزه تعداد پاتوق‌های کتاب‌بازها بیشتر شده، ولی برای عشاق کتاب خیابان انقلاب هنوز هم بهترین میعادگاه با محبوب است. همین‌طور که در امتداد خیابان فخر رازی پیش می‌روم، سردر معروف دانشگاه تهران، بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود. این‌طرف و آن‌طرف خیابان هم کم‌کم فروشگاه‌های کتاب‌های درسی و کنکور دیده می‌شوند. این کتاب‌ها را فقط می‌توان در انقلاب پیدا کرد. مراکز دیگر بیشتر طرفدار شعار «خواندن برای لذت بردن» هستند. از کتاب‌فروشی‌های خیابان کریم‌خان گرفته که در همین چند سال اخیر رشد کرده‌اند و اتفاقاً بسیار مورد توجه جوانان کتاب‌خوان قرار گرفته‌اند- تا فروشگاه‌های «شهر کتاب»، پر هستند از کتاب‌های رمان و داستان، ادبیات میان این رود خروشان راهم را باز می‌کنم و پیش می‌روم. بالاخره به یک کتاب‌فروشی قدیمی و خوش‌نام می‌رسم که حدس می‌زنم کتاب مورد نظرم را داشته باشد. وارد می‌شوم. سری برای فروشنده تکان می‌دهم و پیش از گشتن دنبال کتابم سراغ پرفروش‌های ماه می‌روم. فروشنده‌ی خوش‌صحبت وسط مکالمه‌اش با یک مشتریِ میانسال متلکی به من می‌اندازد با این مضمون که دیگر به ما سر نمی‌زنی و حتماً گزینه‌ی بهتری پیدا کردی و نو که آمد به بازار و ... من هم در جوابش از نسبت دریافتی ماهیانه‌ام با قیمت کتاب‌های این روزها می‌گویم و سبد فرهنگی‌ای که روزبه‌روز خالی‌تر می‌شود. جوابی ندارد. سری تکان می‌دهد و می‌خواهد ادامه صحبتش با مشتری را پی بگیرد، اما برای مرد میانسال بحث درباره‌ی قیمت‌ها جالب‌تر است. می‌پرسد: «چرا کتاب‌ها یک‌مرتبه این‌قدر گران شده‌اند؟» فروشنده هم همان‌طور که انتظار دارم از قیمت کاغذ می‌گوید و ربط آن به تحریم آمریکا و نرخ دلار که سر به فلک کشیده. همه‌چیز به هم ربط دارد. مشتری مثل راننده‌های تاکسی بحث را سیاسی می‌کند. می‌گوید: «این هم آخر و عاقبت مذاکره نکردن. لازم نیست که حتماً جنگ بشود.

همین‌که مردم دیگر کتاب نخوانند از صد تا جنگ بدتر است. همه بی‌سواد و بی‌فرهنگ می‌شویم و می‌افتیم به جان هم.»  یکی از کتاب‌های پرفروش را برمی‌دارم و شناسنامه‌اش را می‌خوانم. کتابی چهارصد صفحه‌ای با تیراژ هفتصد جلد و قیمت چهل‌وپنج‌هزار تومان. کتاب را سر جایش برمی‌گردانم. می‌گویم: «همین است دیگر، با این قیمت‌ها تیراژ یک کتاب پرفروش می‌شود هفتصد جلد.» فروشنده توضیح می‌دهد: «البته دلیل تیراژ پایین، فقط قیمت نیست. بیشتر کسانی که کتاب‌های ما را می‌خرند و می‌خوانند اگر در زندان نباشند، در این چند سال مهاجرت کرده‌اند و از ایران رفته‌اند. آنهایی هم که مانده‌اند یا دانشجو هستند و وسع‌شان نمی‌رسد، یا دریافتی ماهانه‌شان همراه با نرخ دلار بالا نمی‌رود.» سراغ کتاب مورد نظرم را می‌گیرم. می‌گوید موجودی ندارد و باید از ناشر بخرم. خداحافظی می‌کنم و راه می‌افتم. تا انتشارات دو-سه چهارراه بیشتر فاصله نیست. خودم را به سیل جمعیت می‌سپارم. در راه توجه‌ام به دست‌فروش‌هایی جلب می‌شود که در حاشیه‌ی پیاده‌رو بساط کرده‌اند و کتاب‌های ظاهراً کمیاب می‌فروشند. انگار تعدادشان از آخرین باری که به اینجا آمده‌ام بیشتر شده است. پای بساط یکی‌شان می‌ایستم و تماشا می‌کنم. کتاب‌هایش ملغمه‌ای است از پرفروش‌های همیشگی مثل کتاب‌های روانشناسی موفقیت و نسخه‌های دست‌دوم کتاب‌های قدیمی. لابه‌لایش هم کتاب‌های ممنوعه‌ای دارد که یا جلوی چاپ مجددشان گرفته شده و یا هرگز چاپ نشده‌اند و به صورت افست فروخته می‌شوند. کتاب دست‌دومی را برمی‌دارم. بالای صفحه اول، قیمت را با مداد نوشته. می‌گویم: «خیلی گران است. چاپ جدیدش را کتاب‌فروشی‌ها با همین قیمت می‌فروشند.» می‌گوید: «خب نخر.» راست می‌گوید. کتاب را سر جایش می‌گذارم و حرکت می‌کنم. به مقصدم می‌رسم. جوانی همزمان با من وارد می‌شود و بلند می‌پرسد: «کتاب درسی دارید؟ پیام نور؟» فروشنده کفری است. زیرلب ندارمی می‌گوید و غر می‌زند که: «خسته شدم از بس هر روز صد نفر همین را می‌پرسند.» بعد رو می‌کند به من و ادامه می‌دهد که مشکلش جواب دادن نیست و ناراحتی‌اش از دست این فروشگاه‌های کتاب درسی و دانشگاهی است که هر روز بیشتر می‌شوند. می‌گوید اصالت این محدوده‌ی فرهنگی را از بین برده‌اند. حوصله‌ی ادامه بحث ندارم و مؤدبانه سراغ کتاب را می‌گیرم. می‌گوید چاپش تمام شده است. بلاتکلیف به اطرافم نگاه می‌کنم. می‌پرسم کی تجدید چاپ می‌شود؟

مرد شانه بالا می‌اندازد: «با این قیمت کاغذ؟

پشت جلدش چقدر قیمت بزنم که لااقل ضرر نکنم؟

حداقل دو تا سه برابر چاپ قبلی. چه کسی می‌ماند که بخرد؟ هیچ‌ کس.» سکوت می‌کنم. نمی‌دانم چه بگویم. خودش ادامه می‌دهد: «از طرف دیگر نامردهایی هم هستند که منتظرند منِ ناشر تجدید چاپ نکنم، آن‌وقت بلافاصله یک نسخه افست وارد بازار می‌کنند، شما هم می‌روی همان را می‌خری.» می‌پرسم چرا شکایت نمی‌کند. «قدیم که توان و حوصله‌ام بیشتر بود، شکایت می‌کردم. امروز دیگر توانش نیست. حالا گاهی به این فکر می‌کنم که خودم هم همین کار را انجام بدهم. به جای پرداخت آن همه هزینه‌ی تجدید چاپ، یک افستِ باکیفیت از کتاب را بفروشم. بعضی از همکاران ما که همین کار را می‌کنند.» پیش از آنکه از در خارج شوم سفارش می‌کند به کتاب‌فروشی‌های بیرون از مرکز شهر سر بزنم. شاید آنها که مراجع کمتری دارند، هنوز نسخه‌ای از کتاب را داشته باشند. تا چند سال پیش تقریباً در همه محله‌ها یک کتاب‌فروشی کوچک پیدا می‌شد. تعدادی کتاب مخصوص نوجوانان مثل آثار ژول ورن، تعدادی رمان داغ عاشقانه، تعدادی کتاب حل‌المسائل که اگر در مدرسه می‌دیدندش اخراج می‌شدی- و محدوده‌ای کم‌تنوع از اقسام دفتر مشق و لوازم‌التحریر کل موجودی آن کتاب‌فروشی‌ها را تشکیل می‌داد. اما تعدادشان روزبه‌روز کمتر و کمتر شد. حتماً اتصال زندگی ما به اینترنت و کم شدن آمار مطالعه یکی از مهمترین دلایل جمع شدن این فروشگاه‌های محلی است.

فروشگاه‌هایی که بیشترشان تغییر کاربری داده‌اند و لوازم آرایش یا اسباب‌بازی یا پارچه و یا هزار قلم جنس مصرفی دیگر می‌فروشند. بعضی‌هایشان هم جای کتاب‌ها دستگاه تکثیر گذاشته‌اند و تبدیل شده‌اند به دفتر فنی.

اما هنوز هم در بعضی از محله‌های شهر بیشتر در شمال تهران- تک‌مغازه‌هایی در همسایگی رستوران و گل‌فروشی پیدا می‌شوند که کتاب عرضه کنند. با گوشی همراهم شماره‌ی یکی‌شان را از صفحه اینستاگرامش پیدا می‌کنم و تماس می‌گیرم. از کتاب مورد نظرم می‌پرسم. ندارند.

نه که تمام شده باشد، از اولش هم کتاب را نیاورده‌اند. دلیلش را می‌پرسم. جواب می‌دهد چون می‌خواهند کتاب‌فروشی‌شان را بعد از بیست‌وپنج سال تعطیل کنند. می‌گوید دیگر توان رقابت ندارند. دیروز رقابت‌شان با کتاب‌فروشی‌های مرکز شهر بود، اما امروز دیگر رقابت ناجوانمردانه شده است. می‌پرسم آیا منظورش فروشگاه‌های «شهر کتاب» است؟ پاسخ می‌دهد که با «شهر کتاب»‌ها تابه‌حال کنار آمده‌اند. آنچه که نمی‌شود با آن کنار آمد باغ کتاب است. از وقتی افتتاح شده، فروش‌شان به‌طور محسوسی کم شده و ادامه کار برایشان صرف نمی‌کند. باغ کتاب تهران محدوده‌ای است به وسعت صد و ده هزار متر مربع که سال گذشته در منطقه‌ی عباس‌آباد و در همسایگی کتابخانه‌ی ملی احداث شده و گفته می‌شود هزینه‌ی ساخت آن برای شهرداری تهران بیش از دویست میلیارد تومان خرج برداشته. بنای نمایشگاه باغ کتاب -با مساحتی به وسعت شصت‌وپنج هزار متر مربع- غول بی‌شاخ‌ودمی است که مخاطبان را با ترفندهای سینما و کافه و رستوران و حتی جنگ شادی به خود جلب می‌کند. در میان این ساختمان عظیم نمایشگاهی دائمی برپا است و تعداد زیادی از ناشرانِ شهر کتاب‌هایشان را در آن عرضه می‌کنند. اتفاقی ظاهراً خوش‌آیند برای ناشرها و تیر خلاصی برای کتاب‌فروش‌های جزء و حاشیه‌ای، که در مقابل شهرداری بزرگ تهران با آن جلال و جبروت چاره‌ای جز تسلیم ندارند. گوشی را که قطع می‌کنم به یاد فیلم «نامه داری» از نورا افرون می‌افتم. داستان عاشقانه‌ای میان مدیر یک شرکت بزرگ فروش زنجیره‌ای کتاب (با بازی تام هنکس) و صاحب یک کتاب‌فروشی کوچک (با بازی مگ رایان) که در زندگی واقعی از هم متنفرند و در دنیای مجازی دل‌باخته یکدیگر. فیلم پایان خوشی دارد اما من امیدی به عاقبت این ماجرای بی‌سروسامان ندارم.

خسته‌ام ولی حوصله‌ی اتوبوس و ماشین را هم ندارم. دستانم را در جیب‌هایم فرو می‌کنم و راه می‌افتم. پیاده به سمت شرق و همان میدان بهارستان می‌روم. سر راه از یک فروشنده‌ی بی‌نام‌ونشان سراغ کتابم را می‌گیرم و بالاخره نسخه‌ی افستش را می‌خرم. حوصله ندارم بپرسم چرا این‌قدر گران است و چرا این‌قدر بی‌کیفیت. پول را می‌دهم و راه می‌افتم. در راه به همه‌ی آنچه که امروز دیده و شنیده‌ام فکر می‌کنم. به تیراژهای کم، به قیمت‌های زیاد، به ناشران ناراضی، به فروشنده‌های ورشکسته. به آینده می‌اندیشم و سرنوشت فرهنگ و کتاب. از تصویری که برای خودم ترسیم کرده‌ام می‌ترسم. باز به خیابان جمهوری رسیده‌ام. احساس گرسنگی می‌کنم. وارد یک اغذیه‌فروشی می‌شوم و ساندویچی سفارش می‌دهم. در حین انتظار به اطرافم می‌نگرم. اینجا برایم آشناست.

به نظرم می‌آید که روزگاری نه‌چندان دور جای این میز و صندلی‌ها ردیف کتابخانه‌هایی بوده. آنجا جای یخچال، دوره آثار هدایت و گلشیری و ساعدی را دیده‌ام. آن‌طرف‌تر نمایشنامه‌های فوگارد و پینتر و فرسی. دلم می‌گیرد. بغضم را فرو می‌دهم. ساندویچ مغزم آماده است. از رؤیابافی دست می‌کشم و گاز می‌زنم.

 

آزار جنسی زنان چقدر تغییر کرده است؟

سحر حاجی قادر مرحومی

در اکتبر سال 2017 الیسا میلانو از زنان سراسرجهان خواست که تجربیات خود را از آزار جنسی با به اشتراک گذاری هشتگ #METOO بیان کنند و با این شیوه فضایی را برای محکوم کردن هر گونه آزار جنسی زنان در محیطهای مختلف ایجاد کننند. هشتگ یاد شده تبدیل به جنبشی اعتراضی در سراسر جهان شده و بارها و بارها در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته شده و موج پدید‌‌آمده از آن نیز در عالم واقعی, پرونده‌های آزار جنسی افراد زیادی از جمله افراد سرشناس از سیاستمدار گرفته تا هنرمند و تهیه کننده و کارگردان سینما را برملا کرد.

هفته گذشته مجله اشپیگل به مناسبت یک‌ساله شدن هشتگ#METOO , نتایج یک نظرسنجی در خصوص میزان فراگیری و تاثیر این هشتگ و جنبش برخواسته از آن را منتشر کرد. نظرسنجی یاد شده توسط موسسه تحقیقاتی Kanter Public و برای مجله اشپیگل در فاصله زمانی 27 سپتامبر تا 10 اکتبر 2018 و به صورت تلفنی انجام شده است و 1048 زن و مرد در این نظرسنجی شرکت کرده و به سوالات پاسخ داده اند. نتیجه این نظر سنجی در مقاله ایی تحت عنوان" اکثریت مردم آلمان چالش #METOO را مفید می‌دانند" منتشر شد. نتایج این نظرسنجی میگوید که به طور کلی 66 درصد از شرکت‌کنندگان, چالش ایجاد شده و بحث‌های نشات گرفته از آن‌را- بخاطر روشن تر کردن ابعاد مسایلی که در زمینه آزار جنسی زنان وجود دارد- مثبت و موثر تشخیص داده‌اند و تنها 26درصد مردان و 28درصد زنان اعلام کرده‌اند که اثرات این چالش را منفی ارزیابی می‌کنند و یا علاقه‌ایی به این بحث ندارند؛ و اشپیگل می نویسد که این مایه تعجب است زیرا همیشه ادعا می‌شد که این بحث صرفا مختص به گروه ممتازی از مردم شهرهای بزرگ بوده و عموم مردم التفات خاصی به آن ندارند. البته در این نظرسنجی سوالات دیگری هم در خصوص میزان اعتقاد شخصی شرکت‌کنندگان به برابری زن و مرد و نیز تصور آنها از بهتر شدن دنیایی که در آن زنان هم به اندازه مردان قدرت داشته باشند مطرح شده است و نتیجه نهایی میزان برابری خواهی بالایی را در بین آلمانیا و همچنین تمایل آنان به قدرت گرفتن بیشتر زنان در دنیا را نشان می‌دهد. بررسی آماریی از میزان تاثیر این جنبش در ایران صورت نگرفته است  ولی سوالی که جا دارد مطرح شود این است که صرفنظر از همراهی کردن و یا نکردن مردم ایران با چالش METOO, در یک‌سال گذشته چقدر موضع مردم ما نسبت به بحث آزار جنسی زنان تغییر کرده و یا آنان را به تفکر و یا بالاتر از آن به اقدام عملی واداشته است. جواب سوال یقینا چیزی شبیه آنچه که ‌‌‌‌در آلمان و برخی کشورهای اروپایی دیگر رخ داده نخواهد بود و انتظاری هم در این جهت نیست؛ ولی با توجه به رسانه‌ایی شدن مواردی از آزار جنسی زنان و دختران (و بخصوص کودکان که متاسفانه در برخی موارد منجر به قتل کودک هم شده است) در یکسال گذشته, شاید دیگر دور از انتظار نباشد که توقع داشته باشیم لااقل در بین قشری از جامعه که در فضای مجازی فعال هستند و به صورت مرتب شبکه‌های اجتماعی را دنبال می‌کنند شاهد واکنشی در دنیای واقعی و نه مجازی باشیم.  شایعه‌ای که در هفته گذشته مبنی بر احتمال تجاوز به کودکی به نام دنیا ویسی دختر بچه‌ایی که ابتدا خبر فوت وی در زیر آوار دیوار مدرسه‌ایی در یکی از روستاهای استان کردستان منتشر شد و بعد به نقل از برخی خبرنگاران محلی شایعاتی در خصوص تجاوز و قتل وی نیز بالا گرفت -  پخش شد و واکنشی که نسبت به این شایعه در فضای مجازی قوی‌تر و پررنگ‌تر از همه شکل گرفت, از عدم بهبود چشم‌گیر موضع مردم ما نسبت به آزار جنسی زنان در جامعه خبر می‌دهد. وقتی هنوز صحبت از آن است که " لطفا تا اثبات نشدن تجاوز در پزشکی قانونی از انتشار خبر آن خود‌داری کنید و به آبروی خانواده متوفی فکر کنید", یعنی هنوز هم جامعه ما گرفتار این کج‌فهمی است که فردی که مورد تجاوز قرار گرفته بی‌‌آبرو شده و از اینرو جهت حفظ آبرو و اعتبار و حرمت خود فرد و خانواده و اقوام وی بهتر است که خبری در مورد تجاوز منتشر نشود و لااقل تا تایید پزشکی قانونی, رحم کرده و  نشر این بی‌آبرویی را به تاخیر بیاندازید! کوشش برای عدم نشر اخبار کذب و یا شبهه‌‌دار قابل درک, پذیرفتنی و کاملا درست و اخلاقی است ولی  آنچه که در این مورد آزار‌دهنده است, اصرار بر ارتباط دادن آبرو و حیثیت خانواده فرد قربانی به ظلمی که غیر‌انسانی و غیر‌اخلاقی بر او وارد شده است, می‌باشد. وقتی در همین فضای مجازی- که تصور می‌شود چندان سنخیتی هم با فضای واقعی کشورمان ندارد و به بیانی فرهیخته‌تر می‌نماید - در جواب این سوال که "آیا در یک‌سال گذشته مواردی از آزار جنسی را زبان زنان خانواده خود شنیده‌اید؟" پاسخ‌ها قاطعانه "نه" هستند و یا بدتر از آن "نه خوشبختانه در خانواده ما موردی از آزار برای زنان یا دختران رخ نداده است",  پی می‌بریم که چه میزان در زمینه اگاهی‌بخشی به جامعه در مورد ابعاد آزارهای جنسی و نیز فرهنگ‌سازی برای جامعه - که جای مجرم و قربانی را عوض نکند - کمبود داریم و بایستی برای آن به صورت مستمر تلاش کنیم.

آزار جنسی مختص به هیچ گروه, طبقه, سن, قوم, جغرافیا, فرهنگ و رده اجتماعی نیست و از طرفی محدود به تجاوز جنسی هم نبوده و همه ما تجربه آن‌را در محیطهای مختلف داشته‌ایم. این خشونت عریان علیه ما کاسته نمی‌شود مگر اینکه خود ما به عنوان قربانیان آن اعلام کنیم که "من هم" تجربه ناخوشایند و آزار‌دهنده لمس ناخواسته در اماکن عمومی, شنیدن شوخی‌های جنسی, دریافت پیشنهادات بی‌شرمانه از مردهای اطراف -از همکار و همکلاسی گرفته تا فروشندگان مغازه‌ها-  آزار خیابانی و متلک و نگاه‌های سنگین اطرافیان را بارها و بارها داشته‌ام. بار تغییر نگاه غلط جامعه به مقوله تجاوز و آزار جنسی زنان اول از همه بر دوش ما یعنی زنان جامعه است که قربانی هر‌روزه آنیم.

این ما هستیم که نباید اجازه بدهیم با نگاه سراسر غلط  " قربانی خود مقصر اصلی است"

یکبار دیگر قربانی شویم.

 

آزادی بیان و عقیده در ایران

مصطفی حاجی قادر مرحومی

انتقاد کردن به معنای مسخره کردن و یا مخالفت کردن نبوده و نیست و این واژه میتواند در زمین های مختلفی به کار گرفته شود . اگر کسی که مورد نقد قرار میگیرد همیشه خود را ارجع تر از همه و بدون عیب و کاستی بداند این به معنای دیکتاتوری به خود میگیرد . اما در مورد نقد و یا مورد انتقاد قرار دادن یک حکومت این میتواند به معنای یک حق برای هر شهروند باشد که بتواند از نحوه اداره کشور خود انتقاد کند و مسئولان حکومتی به هیچ وجه نباید فرد منتقد را مورد اذیت و آزار قرار بدهند . حتی در اسناد بین المللی هم انتقاد کردن را مورد تائید قرار داده است .البته جای این نکته محفوظ است که فرد مخالف به چه شکل و چگونه انتقاد میکند . در ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر بر اصل آزادی بیان تاکید شده است . و به صراحت در این ماده از اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید :

هر کس حق آزادی عقیده وبیان دارد و حق مزبورشامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن ، به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحضات مرزی، آزاد باشد. اما در ایران حکومت حال حاضر که بر مسند قدرت است چگونه و به چه شکل منتقدان خود را مورد برخورد قرار می دهد ؟ آیا اساسا انتقاد در ساختار حکومت جمهوری اسلامی دارای وجه ای می باشد یا خیر ؟ حکومت حال حاضر در ایران که با نام جمهوری اسلامی ایران شناخته می شود یک حکومت ایدولوژیک مذهبی می باشد . بارها و به دفعات و افراد بسیاری در ایران به دلیل نقد یک فرد خاص و یا حتی سیستم حکومتی در کشور مورد بازداشت و اقدامات سرکوب گرایانه ای از قبیل بازداشت و یا حبس قرار گرفته اند . نقد قانون اساسی و یا اینکه چرا شخص اول حکومتی در کشور دارای فلان نوع از رفتار است و از نظر فرد انتقاد کننده این رفتار شخص اول مملکتی متناسب با ساختار حکومتی کشور نیست .

به صرف همین انتقاد ساده که بعنوان اصل ازادی بیان و عقیده می باشد فرد مذکور بعنوان یک شهروند مورد بازداشت و شکنجه قرار گرفته است که در این بین من می توانم به افرادی از قبیل بهفرلاله زاری و یا گلرخ ایرائی اشاره ای داشته باشم که فرد اول یعنی آقای بهفر لاله زاری به صرف نقد قانون اساسی در صفحه فیس بوک به 7 سال حبس محکوم گردید آن هم با اتهاماتی واحی و فقط به صرف انتقاد از قانون  اساسی . ازجمله اتهامات مطروحه برای آقای لاله زاری میتوان به  توهین به رهبری و توهین به مقدسات را نام برد . حال هر انسان آزاد و اندیش در نظر بگیرد که در کشوری که حاکمیت آن خود را خدای روی زمین , همانند فرعون که هیچ کسی حق انتقاد به ایشان را نداشت میداند و به تحت هیچ عنوانی هیچ فردی نباید ساختار حکومتی و فرد اول مملکتی را مورد نقد قرار بدهد . آیت الله خامنه ای رهبری مرموز وزیرکی می باشند که  قبل از بدو تاسیس جمهوری اسلامی از سال 1342 در به ثمر رسیدن جمهوری اسلامی قبل و  بعد از خمینی ازجایگاه  ویژه ای برخوردار است و در طی این 4 دهه پر نفوذترین مقام سیاسی و روحانی در حد خدای ساختگی بر جمهوری اسلامی حکم فرمایی کرده است  از مقام ریاست جمهوری گرفته تا در جایگاه رهبریت  نشسته است که در طول تاریخ  ایران هرگز چنین شخص با نفوذ زیرک  جاه طلب در عین حال« بسیار ترسو» برای هر گونه تغییرو تحولی در ایران به دلیل ترس از« سقوط خویش»  فرمانروایی نکرده استدر این کشور با وجود این نوع از ساختار حکومتی چگونه می توان انتظار تغییر داشت در حالی که اگر هر شهروندی از فرد اول حکومتی که در آن کشور است انتقاد کند معدوم و محبوس و سرکوب می شود . در حقیقت میتوان گفت با توجه به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر اصل آزادی بیان برای هر انسانی در هر جامعه و کشوری باید محفوظ بماند . اما در کشورهائی که حکومت آن کشور سکولار نیست و دارای بار مذهبی می باشد علی الخصوص ایدولوژی اسلامی , این جمله مصداق پیدا میکند که انتقاد از حکومت یعنی انتقاد از خدای آن ایدولوژی و در نتیجه چون فرد اول آن حکومت یک فرد مذهبی است از نظر ایدولوژی حاکم بر آن کشور بعنوان مثال ایران پس فرد منتقد باید برحسب آمیزهای آن ایدولوژی سرکوب و محبوس بشود اگر ما بخواهیم آنچه که از آن بعنوان تاریخ 40 ساله ایران از امروز تا سال 1357 را مورد بررسی قرار بدهیم به موارد بسیار زیادی از سرکوب انسانها به دلیل نقد حاکمیت جمهوری اسلامی و یا فرد یا افراد سطح اول مملکتی که به صرف انتقاد گرفته شدن فرد منتقد را آنچنان سرکوب کرده اند که واژه ای جز جنایت را نمیتوان در خور برای این نوع از سرکوب پیدا کرد و اگر حکومت حال حاضر در ایران مدعی آن است که حکومتی مردمی میباشد باید به خواست شهروندان که برگزاری رفراندوم می باشد تن در دهد . نباید دانشجویان ایران را به صرف اینکه آنها معترض به سیستم حاکمیتی کشور هستند از تحصیل و حقوق شهروندی شان محروم کند نباید افرادی که منتقد حکومتی هستند در قالب فعلان جامعه مدنی و یا وبلاگ نویسان و فعالان عرصه رسانه را مورد حتک حرمت و بازداشت و شکنجه قرار دهد .

اگر حکومت جمهوری اسلامی مدعی مساوات و عدالت و برابری می باشد پس چرا ستار بهشتی که یک وبلاگ نویس منتقد حکومتی بود به صرف نقد حکومت جمهوری اسلامی و رهبر ایران بازداشت و شکنجه و در آخر در اثر ضرب و شتم در زیر شکنجه جان خود را از دست میداد . حکومت جمهوری اسلامی و در صدر آن ولایت فقیه از جمله اساتید برتر در عرصه سفسطه و تفسیر به رای به نفع خود هستند . در ایران دو طیف سیاسی در منظر حکومت جمهوری اسلامی دارای مشروعیت هستند. اصلاح طلب و دیگری اصولگرا . اگر به ریشه این دو حزب سیاسی در ایران توجه داشته باشیم به طور واضح خواهیم دید که هر دوی آنها یکی هستند . فقط طیف اصلاح طلب یا همان اساتید دیکتاتوری از نوع انگلیسی با نگاهی نرم تر برای بقای حکومت جمهوری اسلامی تلاش میکنند و در حقیقت همان مثال دست مخملی و مشت چدنی برای شهروندان ایران هستند و از آنجائی که بسیاری افراد زرق و برق ظاهر افراد و گروهها برایشان مهم می باشد هیچ گونه نگاهی به ریشه اصلاح طلبان در کشور نمی اندازند و از آنجائی که اصلاح طلبان خیلی خوب نقطه ضعف شهروندان ایران را میدانند دقیقا با تاکید بر همان نقاط ضعف خود را مقبول و با رنگهای سبز و بنفش و با حیله گری بسان روباه باعث بقای حکومت جمهوری اسلامی شده اند . اما در مورد طیف اصولگرا دیدگاه این طیف بسیار بسیار خشک و بیان این که خط آنها خط آیت الله خمینی است هیچ گونه تلرنس و نرمش و یا جهتی بجز خط ولایت فقیه در ایران ندارند و هر که با آنها مخالفت کند راهی به جز مرگ و یا حبس و شکنجه پیش پایش نیست . 

بصورت کلی میتوان گفت که انتقاد کردن با وجود حکومت جمهوری اسلامی که یک حکومت مذهبی است هیچگونه جایگاهی ندارد .

آزادی بیان در ایران را نمی توان با وجود یک حکومت ایدولوژیک مذهبی که خود را بی عیب و پایه گذار آن را نماینده خدا برروی زمین میداند خواستار شد . اگر آنچه که امروز کشور ما ایران به آن دچار شده که نتیجه مستقیم همان مرگ بر این و مرگ بر آن گفتن هاست تغییر نکند اوضاع کشور ما از امروز بدتر هم خواهد شد .

امروز جمهوری اسلامی در شرایطی است که اتحاد جماهیر شوروی در سال های آخر حیات اش بود مروج ایدئولوژی است که هیچ کس خریدار آن نیست. تحت هیچ عنوان موافق دخالت کشورهای دیگر برای تغییر در سیستم حکومتی ایران نیستم . اما این نکته را لازم به توضیح میدانم که شهروندان ایران باید از فرصت پیش آمده که به جهت تحریم های رو به گسترش باعث انزوای شدید حکومت جمهوری اسلامی شده استفاده کرده و با فزونی اعتراضات خود حکومت را در جهت هزینه کردن برای بقا وا دار کند آن موقع است که حکومت جمهوری اسلامی با پرداخت هزینه سعی در ابقای خود میکند و با گذشت زمان که زیاد هم نیست تمام اندوخته های خود را خرج و دیگر هیچ در بساط ندارد و آن موقع میتوان ضربه نهائی را برای تغییر در کشور به حکومت وارد کرد . وقتی مشتی نابخرد برای هفتاد میلیون انسان که آنها را نمی خواهند به زور میخواهند تصمیم گیری کنند خروجی این تصمیم چیزی انزوای کشور و نابودی جامعه و گسترش فساد لجام گسیخته نخواهد شد . برای رسیدن به تغییر باید کمی تاوان داد و نمیتوان بدون هزینه انتظار تغییر داشت . برای رسیدن به دموکراسی واقعی در ایران باید در مقابل حکومت جمهوری اسلامی تمام قد و نه فقط برای منافع شخصی و با ظاهر سازی بلکه به معنای واقعی کلمه باید ایستادگی کرد . چرا که حسب یک مثال معروف که می گوید :

کنجد تا زور نبیند روغن پس نمیدهد . گسترش آگاهی شهروندان در کشور و مقاومت در مقابل خواسته های ناحق حکومت جمهوری اسلامی و تلاش روز افزون در جهت برگزاری تجمعات اعتراضی و همچنین گسترش نافرمانی مدنی در کشور و خواست یکسان شهروندان در جهت برگزاری یک رفراندوم برای ایرانی آزاد خواسته اول و آخرهر شهروندی باید باشد . چون اگر در امروز ایران اتحاد وجود نداشته باشد نمی توان انتظار تغییر داشت .

 

موسسین و هیئت تحریریه: 

احمد حاجی قادر مرحومی

سحر حاجی قادر مرحومی

حلیمه حسن سوری

مصطفی حاجی قادر مرحومی

مدیر مسئول:

                احمد حاجی قادر مرحومی

سردبیر:

سحر حاجی قادر مرحومی

ویرایش، چاپ و انتشار

حلیمه حسن سوری

مصطفی حاجی قادر مرحومی

ارتباط و تماس با ما:

 

مدیر مسئول و سردبیر

Email:

Sanahajighaderi@gmail.com

ahmadhajighadermarhomi@gmail.com

  

Tel.:

0۰۴۹17624430633

0049152185557551

آدرس پستی:

Alte Rathausstraße 40a

Twist 49767

Deutschland

ارزش هر شماره یک یورو

 

یادآوری:

- نشر هرگونه اثر، سخنرانی و اطلاعیه به معنی تائید نبوده و فقط بدلیل اعتقاد و ایمان راسخ به آزادی بیان و انتقال اندیشه می باشد.

- این نشریه با اعتقاد کامل به انتقال و گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه را بدون هیچ محدودیتی  آزاد می داند. 

قدرت حق

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بمب گذاری در مسیر جابجایی خامنه‌ای مزدور

  ۱ ۰ بمب گذاری در مسیر جابجایی خامنه ای ‫۰ کلیک    بالابلاگ اخبار رسیده از درون سپاه ولی امر که نیروی ویژه محافظ خامنه ای است حاکی از آن اس...