قدرت حق
نشریه مستقل هواداران حقوق بشر
ما هواداران مستقل حقوق بشر، خواهان
احترام به حقوق ذاتی (حقوقی که در زمان زایش همراه ماست چون نفس کشیدن، دیدن،
شنیدن، رشد، احساسات و ... ) و شهروندی (وظیفه جامعه برای امکان رشد حقوق ذاتی
چون امنیت زندگی، رفاه، بهداشت، آموزش، پرورش و...) انسان ها هستیم.
برای آگاهی در زیر اهداف 17
گانه سند 2030 یونسکو را اعلام می کنیم
سند ۲۰۳۰ یونسکو (ژانویه 2016)
سند مقدمه ای دارد مبنی بر این که رهبران و مردم جهان بر آن هستند که تا
سال ۲۰۳۰، به فقر،گرسنگی ،خشونت، فساد، قاچاق و … پایان دهند و به سوی کرامت
انسانی، صلح، عدالت، رعایت برابری، رفاه، مدیریت پایدار منابع طبیعی، گسترش
بهداشت، تامین آب آشامیدنی برای همه، توانمندسازی زنان و دختران، محترم شمردن تنوع
فرهنگی، حمایت از اقشار آسیب پذیر، مردمسالاری، بهبود محیط زیست، توسعه مناطق
روستایی، توسعه آموزش های عمومی و فنی و حرفه ای، ترویج تفاهم، اشتغالزایی، و
نظایر این ها حرکت کنند.
سپس بر لزوم تلاش همه دولت ها برای رسیدن به اهداف توسعه ای ۲۰۳۰ تأکید شده است.
۱۷ هدف اصلی سند ۲۰۳۰، بیان شده اند که عبارتند از:
۱۳- اقدام فوری برای مبارزه با تغییرات آب و هوا و اثرات آن
۱۴- حفظ و استفاده پایدار از اقیانوسها، دریاها و منابع دریایی برای توسعه
ئایدار (
۱۵- حفاظت، بازیابی و ترویج استفاده پایدار از اکوسیستم های زمینی، مدیریت
پایدار جنگل ها، مبارزه با بیابان زایی، متوقف و معکوس نمودن فرسایش زمین و توقف
از بین بردن تنوع زیستی
۱۶- ترویج جوامع صلح طلب و فراگیر برای توسعه پایدار، دسترسی به عدالت برای همه
و ایجاد نهادهای موثر، پاسخگو و فراگیر در تمام سطوح
۱۷- تقویت ابزارهای اجرایی و احیای مشارکت جهانی برای توسعه پایدار
نیاز ما به دموکراسی و حقوق بشر
احمد حاجی قادر مرحومی
اعلامیه جهانی حقوق بشر
مواد ۱ تا ۲۱ شامل حقوق مدنی و سیاسی و ازادی
های فردی و امنیت شخصی است.
مواد ۲۲ تا ۲۹ شامل حقوق اقتصادی و اجتماعی و
فرهنگی است که به براوردن نیازهای مادی و غیرمادی انسان می پردازد تا شکوفایی کامل
استعدادهای بشر تضمین یابد.
یکی از این حقوق شامل حق تایین سرنوشت می باشد.
تحقق مجموعه حقوق بشر برای تمام افراد لازمه ی
چند شرط است
۱.کرامت انسانی
و حق تعیین سرنوشت او به رسمیت شناخته شود.
۲.نظام حقوقی که
حقوق بشر در ان جایگاه مناسب داشته باشد ایجاد شود.
۳.ساز و کارهای لازم برای تضمین حقوق بشر.
امروزه حقوق بشر به جایگاه عرف بین المللی
ارتقا یافته است و اعمال هر گونه محدودیت بر حقوق بشر و ازادی های اساسی او فقط در
صورتی قابل توجیه است که برای حمایت از حقوق مساوی و استقلال برابر دیگران اتخاذ
شده باشد.
نقض حقوق بشر منجر به مسولیت بین المللی می شود
که ایران مرتکب مکرر نقض حقوق بشر می باشد.دموکراسی از
باورها بوجود می اید و مبنای دموکراسی ازادی عامه مردم در تایین سرنوشت خودشان می
باشد که پیشنیاز ان تحمل و رعایت حقوق انسانی همدیگر می باشد و مستلزم باور قلبی،فلسفی
و درونی می باشد که در طول زمان و با اموزش بوجود می اید.
اما در ایران شاهد عدم احترام کافی به حقوق
انسانی هستیم همچنین نهادینه کردن دموکراسی نیازمند اجرای نهضت حقوق بشر می باشد
که متاسفانه نهادهای مدنی در ایران وجود ندارد یا خیلی ضعیف است و برنامه ریزی و
اموزش هم به عهده دولت می باشد.
دموکراسی وابسته به مراعات حقوق بشر و مراعات
حقوق بشر وابسته به دموکراسی است در نتیجه متقابلا همدیگر را تقویت می کنند.
پس می توان به وضوح بیان کرد که مبنای حفظ حقوق
بشر به بهترین وجه، دموکراسی است چراکه دموکراسی سامانه سیاسی است که به بهترین
وجه به اعمال ازادانه حقوق فردی اجازه می دهد در نتیجه توسعه واقعی در یک دولت
زمانی است که دموکراسی در تمام سطح ها و حوزه ها پیاده شود.وجدان جمعی در
حقوق بشر جایگاه والایی دارد.حقوق بشر
مجموعه ای از ارزش ها و قواعدی است که وجدان جمعی جامعه،انها را لازمه ی شان انسان
تلقی می کند که در وحله ی اول، دولت ملزم به رعایت ان ها و در نتیجه تمام مردم می
باشند.
وجدان جمعی فقط در جوامع دموکراتیک که در ان
رسانه ها{ مطبوعات،رادیو،تلویزیون و …} ازاد هستند امکان
وجود دارد.
در جوامع غیر دموکراتیک گروه حاکم ایده و نظر
خود را به عنوان وجدان جمعی در قالب قوانین و مقررات به جامعه تحمیل می کنند و
هرگونه انتقاد از سیاست های حاکم را تشویش اذهان عمومی، تهدید علیه امنیت ملی و
نقض قوانین سرکوب می کند.
در نظام های دموکراتیک شهروندان در حوزه ی سیاسی
و حقوقی برابرند.
دموکراسی از نظر اخلاقی بر اصل نسبیت ارزش ها
استوار است.
مهم ترین ویژگی های دموکراسی
۱.مبتنی بر ارا
و افکار عمومی است بنابراین دولت را موظف به مسولیت در مقابل مردم می کند و حکومت
باید دایما منشا دموکراتیک خود را تجدید کند.
۲.اشکار افکار
عمومی به شیوه ی ازاد از طریق روزنامه ها و رسانه ها،وجود انتخابات،تحزب و مراجعه
به ارا عمومی
۳.برای رفع
اختلاف در نزد افکار عمومی باید افکار اکثریت عددی که از طریق رای مشارکت سیاسی را
در نظر گرفت و تمامی اقلیت را مورد توجه قرار داد.
۴.وجود انجمن ها
و نهادهای خودجوش و مستقل برای پشتیبانی از حقوق و ازادی های افراد در مقابل
خودکامگی حاکم
۵.در نظر گرفتن
علایق و منافع و ارزش های گوناگون هر جامعه
۶.هیچ گروهی حق
ندارد،هیچ فلسفه یا ایدویولوژی خاصی را به دیگران تحمیل کند.
۷.رعایت ازادی
های اساسی از جمله ازادی های بیان،انجمن و قلم شرط عمل رضایت نهادهای دموکراتیک
است.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از مشروعیت سیاسی
کاریزمایی و مشروعیت سیاسی سنتی و مشروعیت سیاسی قانونی تشکیل شده است.حاکمیت ملی
به صورت غیر مستقیم اعمال می شود بنابراین موانع زیاد و جدی برای شیوع حاکمیت
دموکراتیک در ایران وجود دارد.قانون اساسی
جمهوری اسلامی ایران به مطالبات تاریخی طبقه ی روحانیت از طریق اختصاص مناسب و امتیازات
عمده به روحانیت در ساختار قدرت پاسخ داده است.که این قدرت برای طبقه روحانیت به
عنوان پاداش ها تایین شده است.ولایت فقیه
قدرت طبقه روحانیت را ساماندهی تئوریک کرده است و قانون اساسی یه ان شکل رسمی و
حقوقی داده است و در نتیجه ان گذر از دولت ایدئولوژیک اوایل انقلاب به دموکراسی
صوری و دوباره بازگشت به دولت ایدئولوژیک است.جمهوری اسلامی
ایران نقض سیسماتیک و مداوم حقوق بشر را با اصل و قید،مغایرت حقوق بشر با شرع توجیح
می کند.
اما بخوانیم از قانون اساسی ایران
در پاراگراف اول مقدمه قانون اساسی و هم چنین
اصل چهارم قانون اساسی تاکید بر ان است که کلیه قوانین و مقررات بر اساس موازین
اسلامی باید باشد.
❊شورای نگهبان مرجع تشخیص عدم مغایرت قوانین و
مقررات با موازین اسلامی است در صورتی که این موازین اسلامی تعریف و مصادیق ان
مشخص نشده است.
❊در فصل سوم قانون اساسی تحت عنوان < حقوق
ملت > که اعمال برخی از حقوق بشری و شهروندی ان هم به صورت تبعیض امیز نام برده
شده است و بیشترین حقوق هم مخالف موازین اسلامی و شرعی دانسته اند. بنابراین
برخورداری شهروندان از حقوق انسانی در گرو تایید چهار تن از شش تن فقیه های انتصابی
از طرف مقام رهبری می باشد.
❊شورای نگهبان هم چنین بر اساس اصل ۹۸ عهده دار
تفسیر قانون است.
تفسیر موسع و غیر حقوقی از وظایف خود در اصل
نود و نهم و اعمال نظارت استصوابی بر انتخابات صلاحیت نامزدهاي اصلاح طلب و داراي
قرائت دموکراتیک تر از قانون اساسی را به بهانه هایی نظیر: "عدم التزام به
اسلام" و "عدم اعتقاد قلبی به ولایت مطلقه ي فقیه" رد می کند.پس محرومیت
از حق انتخاب شدن و نقض حقوق بشر را بدنبال دارد.❊این در حالی
است که علیرغم قانون اساسی {اصل هفتاد و دوم} و اصل تفکیک قوا صلاحیت قانونگذاري نیز
به قوه ي مقننه منحصر نمی باشد و نهادهایی نظیر مجمع تشخیص مصلحت نظام {اعضاي آن
منصوب مقام رهبري می باشند}و شوراي عالی انقلاب فرهنگی {این نهاد در قانون اساسی پیش
بینی نشده است و اعضاي آن توسط مقام رهبري منصوب می شوند} نیز مبادرت به امر
قانونگذاري می کنند و شوراي نگهبان نیز هیچ گونه نظارتی بر این گونه قوانین ندارد.
لذا هیچ مرجعی وجود ندارد تا مطابقت یا عدم مطابقت این قوانین را با قانون اساسی
بررسی نماید. نظام جمهوري اسلامی اساساً الیگارشیک {مبتنی بر فقیه سالاري} و فاقد
ویژگی های دموکراسی می باشد زیرا:
۱.منشا حاکمیت
دموکراسی نیست.
۲.عدم امکان
ابراز افکار عمومی به صورت ازاد و اشکار
۳.عدم امکان
مشارکت های سیاسی برای همه ی گروه ها و اقلیت ها
۴.عدم وجود
انجمن ها و نهادها برای پشتیبانی از حقوق و ازادی های افراد
۵.مطلق بودن
ارزش ها و اخلاقیات و حاکم بودن ایدءولوژي خاص بر جامعه
۶.عدم رعایت
ازاری بیان،انجمن ها و قلم
۷.نادیده گرفتن
بسیاری از ارزش ها و علایق و منافعدر جمهوری اسلامی ایران حقوق بشر دارای جایگاه
مناسب نیست.برخی از موارد نقض حقوق بشر در قانون اساسی عبارت است از :
۱.تبعیض جنسی و
مذهبی
اصل نوزده قانون اساسی حقوق مساوی افراد را فقط
را از نظر رنگ، نژاد و زبان به رسمیت شناخته است اما برابری جنسی و مذهبی را تایید
نکرده است.مطابق قانون
اساسی شرط احراز برخی مشاغل مانند رهبری و ریاست جمهوری، مسلمان شیعه و مرد بودن
است.۲.مشروط کردن
برخورداری افراد از حقوق انسانی،سیاسی و اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به رعایت موازین
اسلام
شورای نگهبان {۴نفر از ۶ فقیه} با برداشت خاص
از اسلام افراد ملت را از حقوق انسانی مثل ازادی بیان محروم می نماید.
بیان مطالب در نشریات {اصل بیست و چهارم}،تاسیس
و شرکت در احزاب و انجمن ها {اصل بیست و شش}،تشکیل اجتماعات و راهپیمایی {اصل بیست
و هفت}، در صورتی ازاد است که مخل به مبانی اسلامی نباشد.
اما این تنها مشکلات جمهوری اسلامی ایران با
حقوق بشر نیست.جدا از عدم ازادی جنسیت و مذهب و عدم برابری حقوقی و سیاسی افراد
بخش دیگری از نقض حقوق بشر در ایران ناشی از :۱.تفسیر خاص
شورای نگهبان از قانون اساسی و شرع برای مثال تایید شکنجه که مخالف اصل سی و هشتم
قانون اساسی مبنی بر ممنوعیت هرگونه شکنجه است.
۲.قوانین عادی
مانند قانون انتخابات و قانون مطبوعات
۳.عدم اجرای برخی
از اصول قانون اساسی
اصل ۳۷ مبنی بر اصل بر برائت بودن یا اصل ۳۹
مبنی بر ممنوع و موجب مجازات بودن هتک و حرمت و حیثیت افراد به دلیل عدم استقلال
واقعی قوه قضاییه.
قانون اساسی و قوانین عادی و نهادهای ناشی از
قانون اساسی ظرفیت رعایت و تضمین حقوق بشر را ندارند.موارد نقض
حقوق بشر بسیارند که در این نوشته کوتاه نمی گنجد.جمهوری اسلامی ایران پر است از
نقض حقوق بشرها در پشت میله های زندان و چه در ازادی های که محبوس جمهوری اسلامی
هستند.
ماده ۲۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر به برقراری نظم
اجتماعی پرداخته است و باید حقوق و ازادی
های بشری همه ی افراد،قومیت ها و گروه ها تامین شود پس همه با هم باید حقوق بشر را
فریاد بزنیم. این روزها اوضاع امنیتی،
اقتصادي، سیاسی و اجتماعی کشور کاملاً نگران گننده است. برخی از رئوس این نگرانی
ها عبارت است از: افزایش اعمال تحریم هاي شدید اقتصادي و سیاسی. بحران هاي متعدد
در روابط ایران با کشورها و سازمان هاي بین المللی {کشورهاي مهم عضو اتحادیه ي اروپا،
آژانس بین المللی انرژي اتمی، شوراي امنیت سازمان ملل و …} تداوم نقض حقوق بشر و آزادي بیان در ایران و محکومیت آن از سوي
نهادها و سازمان هاي بین المللی دولتی و غیردولتی و اثرات مخرب آن بر روابط سایر
کشورها با ایران؛ کاهش سرمایه ي اجتماعی کشور {عدم اعتماد به نفس مردم، بی اعتمادي
مردم به همدیگر، و بی اعتمادي مردم بویژه اقلیت هاي قومی و مذهبی به حکومت به دلیل
نقض حقوق بشري آنان}؛ گسترش نارضایتی عمومی بویژه در میان
تهیدستان و طبقات متوسط به پایین جامعه به دلیل وضعیت اسفبار معیشتی علیرغم وعده
ها و شعارهای فقیر نوازانه ي رئیس جمهور؛ خروج سرمایه هاي انسانی و مالی از کشور و
عدم جذب سرمایه هاي خارجی؛ نرخ بالاي تورم و بیکاري؛ رکود اقتصادي و افزایش بی
سابقه ي واردات بویژه کالاهاي مصرفی و ورشکستگی تشدید وابستگی اقتصادکشور به نفت
{بر خلاف الزامات برنامه ي چهارم توسعه} و پیش بینی آغاز روند نزولی قیمت نفت از یک
سو و کاهش صادرات نفت ایران } افزایش مصرف داخلی از سوي دیگر؛ افزایش سرسام آور
بهاي املاك و مستغلات و کالاهاي اساسی،حضور افراد نظامی و امنیتی در عرصه هاي سیاسی،
اقتصادي و فرهنگی و افزایش سختگیري و تهدید علیه فعالان سیاسی، نهادهاي مدنی،
روزنامه نگاران، دانشجویان؛ قطع اطلاع رسانی آزاد از طریق تهدید و توقیف روزنامه
هاي آزاد و مستقل، فیلترینگ اینترنت، جمع آوري آنتن هاي ماهواره؛ تداوم و گسترش
ناهنجاري هاي اجتماعی نظیر: فحشاء، تکدي گري، خودکشی، فساد اداري و اعتیاد و یکی
از بحران های مهم دیگر بی ابی. این بحران ها تنها بخشی از واقعیات نگران کننده ي
کشور است. شدت این بحران ها به اندازه اي است که امنیت و حقوق اساسی مردم و روند
رشد و توسعه ي کشور را دچار اختلالات شدید کرده و در صورت عدم چاره اندیشی فوري و
رفع اساسی، اثرات زیانبار این بحران ها بر کشور به نحو فزاینده اي افزایش خواهد یافت.
جامعه ي نیمه ي سنتی و نیمه مدرن ایران به دلیل
حل نشدن بحران هاي هویت، مشروعیت، نفوذ،مشارکت، ادغام و توزیع داراي شمار پیچیده
اي از شکاف هاي اجتماعی بوده و شکاف هاي قومی، فرهنگی و طبقاتی در آن همچنان فعال
می باشد. از طرفی همه دولت هاي ایدئولوژیک از جمله ایران ذاتاً متضمن درجاتی از
بحران مشروعیت، مشارکت و کارایی هستند. این بحران ها وقتی که با بحران سلطه و استیلا
{که ممکن است دولت ایران در اثر تحریم هاي شدید و حملات نظامی خارجی به آن مبتلا
شود}ترکیب شوند، امنیت و آزادي هاي اساسی جامعه را با خطرات جدي مواجه خواهد کرد. دولتی که از تأمین حداقل نیازهاي
شهروندان بویژه جوانان {اشتغال مناسب، مسکن مناسب، تغذیه و بهداشت جسمی و روانی
مناسب و…}عاجز بوده و باعث سرخوردگی شهروندان اش شده در
شرایطی که سرمایه هاي کشور {سرمایه هاي انسانی، مالی و…}بویژه ي سرمایه ي اجتماعی دچار آسیب هاي جدي
شده است چگونه قادر خواهد بود با بحران هاي متعدد و پیچیده ي داخلی و تهدیدات بین
المللی{تحریم اقتصادي و تهاجم نظامی خارجی} بطور همزمان به نحوي مقابله نماید که
دست کم بتواند حداقل نیازهاي مردم {امنیت، معیشت و…} را تأمین نماید؟
دولتی که سرمست از درآمدهاي بادآورده ي نفتی
و سوار بر امواج احساسات مردم بی چیز به تمامی برنامه هاي بلند مدت سند چشم انداز
20ساله( و میان مدت )برنامه ي چهارم توسعه( بی اعتنا بوده و همچنان به قیمت فقیر
تر شدن مردم به فقیرنوازي و افزایش انتظارات خیل عظیم تهی دستان مشغول است هیچ
نشانی از یک دولت مدرن به تمامی
برنامه هاي بلندگرا ندارد. جامعه اي که نخبگانش تصادفی هستند و تجربه ي انباشته
شده براي برنامه ریزي و انجام کارهاي اقتصادي،سیاسی، فرهنگی و اصولاً کشورداري
ندارند و صرفاً به صورت آزمون و خطا کسب تجربه می کنند حقیقتاً بیمار است. کم تدبیري،خودشیفتگی
و عدم تعادل،کتمان کردن مسائل اساسی، پر حرفی و کم فکر کردن،عدم پذیرش نقد،سرزنش دیگرانی
که جور دیگر فکر می کنند بخشی از خصلت هاي عمومی افرادي است که صدها سال در این
جامعه ي استبداد زده زیست کرده اند. وقت آن رسیده که شجاعانه به وجود بحران در
شخصیت، روحیات و خلقیات مان اعتراف کنیم. باید به اصلاح ساختارهاي استبدادي اي که
از ما چنین انسان هایی ساخته کمر همت ببندیم.
در تحلیل نهایی، دلیل عمده ي بروز زمینه ها و
بحران هاي متعدد هم در دولت و ساختار دولتی و هم در جامعه و نظام اجتماعی، فقدان
دموکراسی و عدم رعایت و تضمین حقوق بشر در کشور است.یکی از دلایل توجیه دموکراسی و
حقوق بشر، تأمین صلح و رفاه در سطوح ملی و بین المللی است. وجود بحران هاي متعدد و
دائمی از مشخصه
هاي نظام هاي غیردموکراتیک می باشد. این بحران
ها تنها یک راه حل قطعی دارند: تن دادن به دموکراسی و حقوق بشر و پایبندي به همه ي
ملزومات و پیامد هاي ذاتی آن.
همه ي تغییراتی که در تعادل نیروهاي درون حکومت
رخ می دهد در چارچوب حفظ امتیازات ویژه ي روحانیون می باشد. لذا، هرگونه تلاش هاي
اصلاح طلبانه درون حاکمیتی صرفاً منجر به استتار قدرت الیگارشی طبقه روحانیون شده
و در بهترین حالت نیز به استقرار فرایندها و نهادهاي اساسی نظام دموکراسی کامل
منتهی نخواهد شد. حل مشکلات جامعه ي ایران و جلوگیري از نابودي و تجزیه ي کشور جز
با دگرگونی بنیادین مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر در ساختارهاي چندگانه قدرت سیاسی،
اقتصادي و اجتماعی ناممکن است.
تنها راه نجات کشور و مردم ایران را پیوستن همه
ي افراد، اقوام و گروه هاي مذهبی و سیاسی و نهادهاي مدنی به نهضت حقوق بشري می
داند. نهضتی که غیر خشونت آمیز و مبتنی بر مفاد اعلامیه ي جهانی حقوق بشر بوده و
آرمان آن صلح، آزادي، برابري و عدالت براي همه است.
دراویش گنابادی
مصطفی حاجی قادر مرحومی
درگیری شدید میان پلیس ایران و دراویش گنابادی،
معضل جمهوری اسلامی با دراویش را به کانون توجه افکار عمومی کشانده است. بخشی از
حکومت دراویش را "فرقه" مینامد. آنها که هستند، چه میگویند و مشکل حکومت
با آنها چیست؟
نورعلی تابنده، قطب دراویش گنابادی
درگیری شدید میان پلیس ایران و دراویش گنابادی
در روز دوشنبه (۳۰ بهمن/ ۱۹ فوریه) و کشته شدن مجموعا پنج تن از مأموران
نیروی انتظامی و بسیج در جریان این درگیریها، موضوع دراویش و معضل حکومت جمهوری
اسلامی با آنان را به کانون توجه افکار عمومی کشانده است.
دراویش گنابادی که هستند، چه میگویند و مشکل
حکومت جمهوری اسلامی و نهادهای مذهبی رسمی ایران با آنها چیست؟
تاریخ دراویش سلسله موسوم به نعمتاللهی سلطانعلیشاهی
گنابادی به قرن هشتم هجری برمیگردد. شاه نعمتالله ولی بنیانگذار این طریقت است.
دراویش نحلهها و سلسلههای گوناگونی داشته و دارند که دراویش گنابادی یکی از مهمترین
آنها هستند.
دو خوانش از یک مذهب
دراویش گنابادی شیعه دوازدهامامیاند و تمام
شعائر شیعیان همچون نماز و روزه را به جا میآورند. خوانش آنها از اسلام شیعی اما
با قرائت فقهی، و در حال حاضر حکومتی، از اسلام متفاوت است. در حالی که شیعیان
سنتی به تقلید از یک "مرجع" معتقدند و شیعیان حکومتی سخن "ولی
فقیه" را حجت میدانند، قداست برای دراویش گنابادی در "دوران غیبت"
در وجود "قطب" آنها متجلی میشود؛ مقامی که در حال حاضر از آن نورعلی
تابنده است
.دراویش
گنابادی تفاوتی میان خود و شیعیان نمیبینند، اما معتقدند که اسلام یا درویشی آنها
نه بر مدار "فقه"، بلکه بر مدار "عشق" میگردد. مفهوم عشق نیز
برای آنها نشانگر رویکردشان به انسان و جهان بر مبنای محبت، مدارا و صلح است. باور
درویشی به حوزه سیاست نزدیک نمیشود، اما این بدان معنا نیست که درویش نمیتواند
سیاسی باشد.نورعلی تابنده
ملقب به "مجذوبعلیشاه" خود پیش از قطبیت به جبهه ملی و نهضت آزادی ایران
نزدیک بود و پس از انقلاب نیز مدتی معاون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، رئیس سازمان
حج و زیارت و معاون وزیر دادگستری بود. آقای تابنده پس از این مدتی هم به زندان افتاد. او همچنین در مقام حقوقدان وکالت برخی چهرههای
مغضوب جمهوری اسلامی همچون عباس امیرانتظام را پذیرفته بود.آقای تابنده
گرچه پس از آنکه در سال ۱۳۷۵ قطب دراویش
گنابادی شد، از فعالیتهای چشمگیر سیاسی پیشین خود کناره گرفت، اما گاه مواضع
آشکار سیاسی نیز اتخاذ کرد؛ همچون حمایت از مهدی کروبی در انتخابات ریاست جمهوری
سال ۸۸، به دلیل به
گفتهی خودش "شرایط استثنایی". او در این حمایت از کروبی به عنوان
"فریادرس" درویشان نام برد. یکی از
موضوعات بحثبرانگیز و مورد مناقشهای که باعث حملاتی هم به درویشان شده، مراسم
"پابوسی" قطب توسط پیروان سلسله نعمتاللهی گنابادی است. درویشان اما
این مراسم "در خفا" را نه نشانه "تعبد" و "آدمپرستی"،
بلکه نماد اوج محبت و صمیمیت و رابطه "عاشق و معشوقی" مرید و قطب میدانند؛
حرکتی که به باور آنها محصول جذبهای است که به جوشش ایمانی سالک میانجامد.
درویشان میگویند، خضوع آنها در مقابل قطبشان، به عنوان قدیسی در دوران غیبت،
چیزی از جنس به خاک افتادن یک شیعه در برابر امام خود است.گذشته از تاریخ
ایران پس از اسلام که انباشته از جدال عارف و زاهد است، در دوران معاصر نیز فقها
همواره صوفیها را خطری برای گستره قدرت خود انگاشتهاند. اما پس از انقلاب بهمن ۵۷، جدال اسلام شیعی حکومتی نیز بر جدال اسلام
سنتی شیعی با دراویش افزوده شد.
منابع فکری مخالفت با دراویش
اندکزمانی پس از پیروزی انقلاب ۵۷ حمله به حسینیهها و خانقاههای دراویش شدت
گرفت. کرمان نخستین شهر بود؛ سپس حمله به مراکز دراویش به بسیاری از دیگر شهرهای
ایران از جمله قم، کرج، تهران و بروجرد نیز کشیده شد و در این میان مقبرههای
بزرگان سلسله نعمتاللهی گنابادی در ناحیه شاهعبدالعظیم ویران گردید.
نیروی انتظامی و دراویش گنابادی روز ۳۰ بهمن با هم درگیر شدند
عاملان این حملات عمدتا از باورهای سنتی و بعضا
حکومتی مراجعی همچون صافی گلپایگانی، وحید خراسانی، نوری همدانی، فاضل لنکرانی و
مکارم شیرازی تغذیه میشدند. انگیزه این حملات هم عمدتا "منحرف کردن جوانان و
حزباللهیها" توسط دراویش عنوان میشد.
یکی از هدفهای اصلی برخی نهادهای حکومتی همچون
"مؤسسه فرق و ادیان" و "دانشگاه باقرالعلوم" در جمهوری اسلامی
نیز از جمله مقابله با نفوذ رو به افزایش شمار پیروان دراویش گنابادی بوده است.
سعید امامی، از عاملان اصلی قتلهای سیاسی
موسوم به قتلهای زنجیرهای و از معاونان علی فلاحیان، وزیر سابق اطلاعات ایران،
در یکی از سخنرانیهای خود در سال ۱۳۷۵، سوءظن حکومت
به دراویش و قصد نهادهای اطلاعاتی برای برخورد با آنان را نشان داده بود. او از
دراویش به عنوان یکی از "گروهکهای" چهارگانهی خطرناک برای نظام نام
برده بود که "تفکرات وحشتناک" دارند، "دارند رشد میکنند" و
وزارت اطلاعات عدهای از آنان را به همین دلیل دستگیر کرده است.
حجتالاسلام محمد مدنی گنابادی، رئیس حوزه
علمیه گناباد نیز در سال ۱۳۸۹ دراویش
گنابادی را "موش خانگی" نامیده بود که باید با سم نابود شوند، زیرا به
گفته او "جوانها را فریب میدهند". محمد مدنی در زمان حیات روحالله
خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، از معتمدان او بود. او به دلیل مبارزهاش با
دراویش، از سوی محمود هاشمی شاهرودی، رئیس کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام، ملقب به
"ناشرالاسلام گنابادی" شده است.
علل احتمالی هراس حکومت از دراویش گنابادی
دراویش گنابادی طی سالهای پس از انقلاب و بهویژه
در دهه اخیر بارها به زندان هم افکنده شده و با اتهامهایی نظیر "تبلیغ علیه
نظام"، اقدام علیه امنیت ملی" و یا "عضویت در گروه انحرافی مجذوبان
نور" روبهرو بودهاند. آنان همچنین بارها در جریان حبس، با درخواست رفع فشار
از قطب و همراهان خود، دست به اعتصاب غذا زدهاند.بیشتر بخوانید: "کشته شدن سه
نیروی انتظامی و دو بسیجی" در درگیری با دراویش گنابادی در تهران جمهوری اسلامی
همواره ادعا میکند که کسی را به دلیل باورهایش به زندان نمیاندازد. طبق اصل ۲۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی هم «تفتیش عقاید
ممنوع است و هیچکس را نمیتوان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار
داد». اما کارکرد مؤسسات مختلف جمهوری اسلامی برای مقابله با آنچه آن را
"فرقههای انحرافی" میخوانند و یا رفتار حکومت با درویشان، بهائیان و
یا وابستگان به جریانهایی مانند "عرفان حلقه" و حتی اعمال تبعیض علیه
سنیمذهبان در ایران، چیز دیگری را نشان میدهد.جمهوری اسلامی
و به تبع آن روحانیت نزدیک به حکومت نشان داده است که از دو مسئله در ارتباط با هر
جریان فکری یا عقیدتی هراس دارد. نخست، از قدرت تبدیل شدن چنین جریاناتی به
تشکیلاتی متمرکز و دیگر، از ورود جریانی به حوزههای معنوی مردم؛ همان حوزههایی
که روحانیت شیعه به شکل سنتی آن را منحصر به خود میداند. مراجع سنتی شیعه در این
هراس دوم با حکومت دینی ایران شریکاند. دراویش گنابادی نیز در این میان از هر دوی
این مشخصهها برخوردار هستند.
دستاوردهای اجرای سند 2030 برای زنان
حلیمه حسن سوری
تدوینگران " دستور کار ٢٠٣٠ برایتوسعه
پایدار"یا همان "سند 2030" معروف به خوبی دریافته اند که هیچ توسعه
ایی بدون در نظر گرفتن زنان و برنامه ریزی برای توانمندسازی آنان پایدار نخواهد
بود از اینرو درجای جای سند اهداف خرد و کلانی به این منظور گنجانده شده است.این
نوشتار با اشاره به این اهداف و ذکر مشکلاتی که بانوان ایرانی با آنها دست به گریبانند, یادآوری می کند که
اجرای سند 2030 میتواند در برطرف کردن این موانع و مشکلات یاریگر زنان کشورمان
باشد.هدف اصلی 5 به صورت خاص و ویژه توسعه پایدار جامعه را با اجرای اهدافی برای
توانمند سازی زنان دنبال میکندو اما در سایر اهداف فرعی در بخش های دیگر نیز اهداف
خردی برای زنان منظور شده است؛به عنوان نمونه: "هدف
اصلی 3 : تضمین زندگی توام به سلامت و ترویج رفاه برای همه و در تمامی سنین
7-3- تضمین
دسترسی جهانی به خدمات بهداشتی ودرمانی در حوزه مسایل جنسی و باروری از حمله در
زمینه تنظیم خانواده , آموزش و اطلاع رسانی و ادغام بهداشت باروری در برنامه ها و
راهبردهای ملی "
در حال حاضر
تنها گروهی که در ایران درزمینه بهداشت جنسیآموزش میبینند دانشجویان دانشگاهها
هستند؛ بهعبارتی تنها یک گروه خاص از مردم در معرض آموزش بهداشت جنسی قرار
میگیرند. هرچند بر محتوای این آموزش و حتی زمان ارایه آن (بعد از سن 18-19 سالگی و
در دانشگاه) نیز ایرادات زیادی وارد است. از طرف دیگر آموزش فراگیری برای جلوگیری
از بارداری وجود ندارد, سقط جنین نیز ممنوع بوده و سیستمپزشکی در این زمینه
هیچکمکی نمیتواند به زنان ارایه دهید.به همین دلیل امروزه شاهد اخبار نگران کننده
ایی در خصوص آمار نوزادان معتاد هستیم بطوریکه مدیر کل دفتر مبارزه با مواد مخدر
خبر داده است سالانه حدود7500 نوزاد معتاد درایران به دنیا می آیند.اخبار تولد
نوزدان معتاد و پدیده های جدید کودک فروشی و نوزاد فروشی که هر روز در حال ازدیاد
هستند همگی دال بر نیاز جامعه به آموزش بهداشت جنسی و باروری است."هدف
اصلی 4 - تضمیــن آمــوزش بــا کیفیــت، برابــر و
فراگیــر و ترویــج فرصت یادگیری مادام العمربرای همه
1-4- تضمیــن
اینکــه همــۀ دختــران و پســران تــا ســال 2030 دوره های آموزش ابتدایی و
متوسطه را بصورت کیفی,منصفانه و بدون پرداخت هیچ گونه شهریهبه طور کامل و با
دستیابی به نتایجموثر در حوزه یادگیری به پایان برسانند."
به طور کلی دسترسی به آموزش ابتدایی رایگان
برای کل کودکان در ایران وجود ندارد؛ در همه شهرها حتی شهرهای کوچک و فقیر مرزی
نیز-بدلیل کمبود فضای آموزشی- مدارس غیر انتفاعیی وجود دارد که دانش آموزان با صرف
هزینه در اینمدارس مشغول تحصیل هستند از اینرو در شهرهای مرزی و عمدتا کم درامد
ایران روز به روز به آمار دخترانی که ترک تحصیل میکنند افزوده میشود.فقر فراگیر در
این مناطق اجازه نمیدهد که خانواده ها هزینه های تحصیل فرزندانشان را تقبل کنند و
متاسفانه بستر فرهنگی نامناسب نیز دختران را اولین قربانی این فقر میکند.بر طبق
اظهارات معاونت آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش تنها نیمی از دختران دانش آموز
در مناطق و شهرهای مرزی ایران به مقطع متوسطه وارد میشوند.پر واضح است که نیم دیگر
نه تنها از تحصیل باز میمانند که بایستی در تامین درآمد برای خانواده همکاری کنند
و یا اینکه تن به ازدواجهای زودهنگام بدهند که خود سرآغاز مشکلات بسیار دیگری
میشود."هدف اصلی 11- تبدیل شهرها وسکونتگاههای انسانی به مکانهای همه شمول و
امن و مقاوم و پایدار
7-11- فراهم کردم امکان دسترسی همگانی به فضای
های عمومی و سبز,همه شمول, در دسترس و ایمن؛ بویژه برای زنان و کودکان, سالمندان و
معلولان تا سال 2030"
همه شمولی اماکن عمومی مبحثی است که به هیچ وجه
در شهرهای ایران مورد توجه قرار نگرفته است و منجر به خانه نشینی و حذف گروه
پرشماری از حضور در جامعه شده است و معلولان و سالمندان و زنان اصلی ترین قربانیان
آن هستند.یک نمونه ملموس و آشکار آن حذف زنان از سالنهای ورزشی و ورزشگاهها به
بهانه نبود زیرساختهای فرهنگی و فنی لازم در ورزشگاههاست.با فرض اینکه این ادعا
درست باشد مطالبه سند 2030 ایجاد همین زیرساختهاست, خواسته ایی که زنان ایرانی هم
با جدیت آنرامطالبه میکنند.به عنوان نمونه ایی دیگر میتوان به مناسب نبودن فضاهای
شهری منجمله پارکها و پلهای عابر پیاده برای تردد زنان در اوقات مختلف شبانه
روزاشاره کرد؛موضوعی که خانم خداکرمیعضو شورای شهر تهران هم به آن شاره کرده و
اذعان کرد که زنان تهرانی امن سازی فضای های عمومی شهر را مطالبه کرده اند."هدف
اصلی 5: دستیابی به تساوی جنسیتی و توانمندسازی همۀ زنان و دختران.۱- ۵- پایان
دادن به همۀ اشکال تبعیض علیه زنان و دختران در همه جا"
در راستای دستیابی به این هدف میتوان بسیاری از
قوانین نابرابر را نشانه گرفت قوانین ازدواج و طلاق و حضانت فرزند و تعیین محل
سکونت و روابط و وظایف و حدود و اختیارات
اعضای خانواده,قوانین مالکیت و تقسیم ارث و ....ناگفته پیداست که اصلاح این قوانین
نابرابر که در متن قانون اساسی و قوانین مدنی و جزایی ایران وجود دارد چه بار
عظیمی از بی عدالتی و حق کشی بر علیه زنان جامعه را بر طرف خواهد کرد.
"2-5- ریشهکنی همۀ انواع خشونت علیه زنان
و دختران در حوزههای عمومی و خصوصی، ازجمله: در زمینۀ قاچاق انسان و سوءاستفادههای
جنسی و غیره..."
در این زمینه لازم به یاد آوری است که از حدود
18 سال قبل که ارایه "لایحه منع خشونت علیه زنان" مطرح شد تا کنون حتی
یک صفحه از متن این لایحه و یا مراحل نگارش آن رسانه ایی نشده استوتنها خبری که در
این زمینه داریم واکنش برخی از مقامات
خودی نظام و البته درجهت نکوهش و تقبیح این لایحه و محتوای منتشر نشده آن بوده
است.در ماههای اخیر خانم جلودار زاده نماینده تهران در مجلس در اظهار نظری جالب
علت این همه تعلل در ارایه لوایح "حمایت از کودکان" و "منع خشونت
علیه زنان " را بی سوادی کارشناسان دولت و مجلس و قوه قضاییه برای تدوین این
لوایح عنوان کردند!به این ترتیب برای کاهش خشونت علیه زنان و کودکان لااقل در 18
سال اخیر هیچاقدامی انجام نشده است و برنامه ایی هم برای آینده وجود ندارد.مگر
اینکه باسوادانی معجزه آسا در کنار هم جمع شوند و اقتدار و اختیار تدوین و تصویب
این لوایح را داشته باشند وکار را به سرانجام برسانند و گرنه با روند فعلی - بدلیل
عدم وجود طرح و برنامه هدف دار و زمانبندی شده- هیچگاه در سطح قانون گذاری قدمی
برای زنان و کودکان برداشته نخواهد شد."3-5- ریشهکنی همۀ اقدامات زیا نبار
مانند ازدواج کودکان، ازدواج در سنین بسیار پایین وختنۀ زنان"بر طبق آمار
بهزیستی کل کشور بیش از 15 هزار دختر بیوه یا مطلقه زیر 15 سال در کشور وجود
دارد.بر طیق آماری دیگر از سازمان ثبت احوال کشور" از سال 83 تا 93 بالای 420
هزار دختر زیر 15 سال ازدواج کرده اند".در حال حاضر با استناد به ماده 1041
قانون مدنی که میگوید :" عقد نکاحدختر قبل از
رسیدن به سن ۱۳ سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن به ۱۵ سال تمام شمسی منوط است به
اذن ولیّ، به شرط رعایت مصلحت و با تشخیص دادگاه صالح"شاهد ازدواج کودکان در
سطح گسترده هستیم.جدای از اینکه سن قانونی تعیین شده هنوز بسیار پایین است,کماکان
و با اذن ولی و با تشخیص شخص رییس دادگاه(که قاعدتا یک فرد متخصص در زمینه حقوق
است و نه متخصص روانشناسی ویا جامعه شناسی)عقد ازدواج انجام میشود. بعلاوه در
شهرهای مرزی و روستاهای دورافتاده هم ازدواجهایی صرفا بر پایه عقد شرعی و نه عقد
قانونیو ثبت شده - بدون هیچ منع قانونی- انجام میگیرد. و اما چه اقدامی در راستای
کاهش آمار ازدواج کودکان انجام شده است؟ هیچ.سال گذشته طرح "کاهش سن
ازدواج"را در مجلس داشتیم که به جایی نرسید و طرح و برنامه دیگری در این
زمینه در دست اقدام یا بررسی نیست .
"4-5- بهرسمیت شناختن و ارج نهادن به
مراقبتهای داخل منزل و خانهداری (کار در منزل)و کار بدون دستمزد از طریق: تأمین
خدمات عمومی، ایجاد زیربناها و تنظیم سیاستهای حفاظتاجتماعی و ترویج مسئولیت مشترک
در منزل و در محیط خانواده، تا حدی که مقررات ملّیاجازه دهند."
جا دارد در اینجا به"طرح بیمه زنان خانه
دار" که آن هم سابقه حدود 18 سال خاک
خوردن و بلا تکلیفی دارد اشاره شود.از آنجا که رفع مشکلات این زنان (که در واقع
همان رفع نیازهای اولیه زندگی آنان و کودکانشان است)هیچگاه الویت مسولان نیست قاعدتا هیچوقت بودجه ایی هم
برای آن در نظر گرفته نخواهد شد. رسیدگی به بانوان خانه دار و بخصوص بانوان سرپرست
خانوار در واقع همین تامین خدمات عمومی است که در این بند سند به آن اشاره شده
است.
"5-5- تضمین مشارکت کامل و مؤثر زنان و در
اختیار قرار دادن فرصتهای برابربا مردان(برای انتصاب به مسئولیتهای بسیار بالا در
همۀ سطوح تصمیمگیری در حوزههای سیاسی،اقتصادی وهمچنین در زندگی."
بر اساس گزارشهای "مجمع اقتصاد
جهانی" ایران همواره در بین بدترین کشورهای دنیا از نظر میزان برابری دو جنس
قرار دارد, بخصوص در زیر شاخص های "مشارکت سیاسی" و "مشارکت
اقتصادی". به عنوان مثال گزارش سال 2017 این مجمع نشان میدهد که ایران از نظر زیر شاخص "برابری مشارکت
نیروی کار" در رتبه بسیار پایین143( در بین 144 کشور دنیا) قرار گرفته است.
همچنین ایران در زیر شاخص "دریافت حقوق برابر به ازای کار برابر" نیز در
جایگاه ضعیف 99 جهانی قرار گرفته است زیرا زنان ایرانی به ازای کار برابر با مردان تنها 58 درصد حقوق
آنان را دریافت میکنند.از طرف دیگر ایران در شاخص "قدرت سیاسی" به دلیل
داشتن تعداد معدود زنان در مجلس و نداشتن هیچ وزیر و استاندار زن در رده پایین 136
ام دنیا قرارداشته و از نظر امتیازی هم
فاصله زیادی با سایر کشورهای دنیا دارد.برای کاهش نابرابری در بین دو جنس در
شاخصهای اقتصادی و سیاسی نه تنها برنامه و طرحی وجود ندارد بلکه در زمینه اقتصادی
روز به روز عرصه بر زنان تنگ تر و سخت تر میشود.
درنهایت به نظر میرسد سندی بهمانند سند 2030 و
اجرای آن با توجه به اینکه اسنادی شفاف و با اهدافی کاملا مشخص و زمانبندی شده
هستند تاثیر زیادی بر زنان کشورمان داشته باشند چرا که لوایح پراکنده وبه سامان
نرسیده وطرحهای ضربتی و کوتاه مدت که هر از چند گاهی با توجه به تب وتاب جامعه و
یا حال و هوای روز جامعه بهمیانمیایند هیچگاه نه به سرانجام میرسند و نه نهادی
برای پیگیری و نهایی شدن آن مسول و متولی است و نه نتایج آنها مورد پایش و ارزیابی
قرار میگیرند. اینها همان فاکتورهای هستند که در به ثمر رسیدن یک طرح یا نقشه موثر
و مثمرند و در سند 2030 به خوبی گنجانده شده اند و چه بسا ترس جمهوری اسلامی از
تصویب و اجرای چنین اسنادی هم ناشی از همین برنامه های مدون و تعیین و گزارش مراحل
پیشرفت کارهاست که منجر به رسوایی در عرصه داخلی و خارجی میشود چرا که در قالب
چنین برنامه هایی میزان بی عملی حکومت
مشخص خواهد شد.
نگاهی به
کرامت انسانی بخش 2
سحر حاجی قادر
مرحومی
مژده اقترافی و هوشمند طالبی، زن و شوهر بهایی
ساکن ویلاشهر از توابع بخش مرکزی شهرستان نجف آباد در استان اصفهان روز یکشنبه ۲
شهریورماه 1399 طی یک تماس تلفنی برای تحویل گرفتن وسایلشان که در سال ۹۷ توسط
نیروهای اداره اطلاعات ضبط شده بود، به یکی از نهادهای امنیتی این شهر فراخوانده
شدند. آنها هم سوار بر خودروی سواری خود شده و به آنجا رفتند. پس از حضور آنها در
ساختمان این نهاد امنیتی ماموران خانم اقترافی را بازداشت و خودروی سواری ایشان را نیز توقیف
کردند. پس از آن ۵ تن از ماموران همراه با آقای طالبی به منزل آنها رفته و آنجا را
مورد تفتیش قرار دادند و برخی لوازم شخصی آنها ازجمله کلیه کتابها، لپتاپ، فلش،
موبایل، وسایل و ادوات موسیقی فرزندانشان ازجمله پیانو بزرگ آکوستیک دخترشان را
بار وانت کرده و با خود بردند. ماموران سپس به آقای هوشمند گفتند پشت کامیونت
ایسوزو خود بنشیند و پشت سر آنها راه بیفتد. آقای هوشمند هم پس از حضور در این
نهاد امنیتی بازداشت و کامیونت وی نیز توقیف شد. ضبط و توقیف دستگاه پیانو ودو
خودروسواری و کامیونت این خانواده چه دلیلی میتواند داشته باشد. تا به امروز از دلایل بازداشت، اتهامات مطروحه
و محل نگهداری این زن و شوهر بهایی اطلاع دقیقی در دست نیست. .در بخش دیگر صحبتم میخواهم در مورد هتک حرمت و نقض کرامت
و شرافت انسانی زنان ایران، این قشر سرکوب شده در نظام آخوندی که به آنها متاسفانه
و با کمال تاسف تنها به چشم یک شی بی ارزش و نه انسان دارای حق و آزادی نگاه
میکنند بپردازم. همانطور که در رسانه ها و اخبار به گوش همگان می رسد، زنان در زندان های ایران مورد آزار و اذیت های مختلفی از
جمله آزار جنسی قرار می گیرند شکنجه زنان تنها به توهین و تحقیر زبانی بسنده نشده
و بسیاری از آنها را تهدید به تجاوز میکنند. شکنجه گران جمهوری اسلامی ایران در
اتاق های بازجویی و اعتراف گیری شان از تجاوز به مرد و زن هیچ ابایی ندارند و در
مقابل نه تنها برخوردی با آنها صورت نمیگیرد، بلکه همواره مورد تایید وحمایت این
نظام آخوندی نیز بوده اند. در زندان قزل حصار که یکی از بزرگترین زندان های ایران
به شمار می آید زنان را وادار می کردند که روی به دیوار بایستند و با ضربه به وسط
پای انها می زدند طوریکه بسیاری از زندانیان دچار خونریزی شدید می شدند. بسیاری از
این زنان یا باردار بوده و یا به همراه فرزندان خردسال راهی زندان می شدند. شکنجه دادن وکتک زدن مادران در حضورکودکانشان
باعث شکنجه های روانی و روحی، هم در مادر هم در فرزندان می شد.یکی از هزاران جنایات و اعمالی که هتک کرامت و ارزش انسانی را به اوج خود میرساند و در قوانین کیفری فعلی
ایران و با تایید دستگاه های قضایی در حال حاضر نیز اتفاق میفتد "صیغه دختر
باکره قبل از اجرای حکم اعدام" میباشد. صرف نظر از اینکه اساسا اعدام در ذات
خود جنایتی غیر قابل چشم پوشی است، تجاوز و تحدی وحشیانه عوامل حکومتی به دختری که
چند ساعت بعد از آن نفس کشیدن را دریغ اش میکنند با هیچ آیینی و در هیچ کجای دنیا
قابل توجیه نمیباشد. توجیه دینی ، ظالمانه و شرم آور آنها بر این قرار است که چون از
نظر اسلام دختری که رابطه جنسی نداشته و باکره است بی گناه و معصوم به شمار می
آید، اگر اعدام شود به بهشت می رود، پس طبق فتوای شرعی، برای جلوگیری کردن از بهشت
رفتن دختران سیاسی محکوم به اعدام در شب پیش از اجرای حکم، آنها را مجبور به صیغه
با یکی از پاسداران یا کارگزاران زندان می کنند
تا با تجاوز، از آنها رفع بکارت شود و بعد اعدام شوند.و آنوقت خیال این آخوندها راحت می شود که دیگر این دختر به بهشت نمی
رود.اسدالله لاجوردی رئیس زندان اوین خطاب به دختران ایران گفت فکر می کنید باکره اعدامتون می کنیم که
برید بهشت؟! نه، باکره اعدام نمی شید!
شایسته وطن دوست زندانی زندان بندرانزلی
نیز شهادت می دهد که حسین موید عابدی، رییس زندان بندرانزلی نیز در جمع زندانیان
سیاسی زن اعلام کرده است که : شما درست شنیده اید که ما دختران باکره را اعدام نمی
کنیم، کسی که بخواهد اعدام شود باید به عقد یکی از برادرها در بیاید. سیمین بهروزی
نیز در شهادت خود می گوید روحانیونی که برای موعظه زندانیان عادل آباد شیراز می
آمدند در سخنرانی هایشان اشاره می کردند که اگر کسی گناهکار باشد نباید برود بهشت.
اما کسانی که باکره هستند می روند به بهشت. شما گناهکارید، باکره هم هستید، اما
نباید بروید بهشت. بنابراین به طور غیرمستقیم به ما می فهماندند که ما شما را از
این حالت باکرگی در می آوریم که یک راست سرازیر جهنم شوید. اله (الهه) دکنما و سارا برومند در موقع دستگیری به
ترتیب ۱۸ و ۱۷ سال بیشتر سن نداشتند. الهه و سارا را به اتهام بودن در جلسه ای که
۴۰ دختر دیگر هم در آن شرکت داشتند در خرداد سال ۶۰ دستگیر کردند و یکماه بعد هم
هر دو در زندان عادل آباد شیراز اعدام شدند. ۲ روز بعد از اعدام این دختران صبح
زودپاسداری به در خانه پدر لاله می رود و با خبر اعدام دخترش بسته ای حاوی پیراهن و روسری لاله و مقداری
قند و کمی پول به پدر می دهد و میگوید
میتواند برود جسد دخترش را تحویل بگیرد. پیراهن از ناحیه پایین تنه خونی بوده و
پشت پیراهن رو لاله با خون نوشته بوده که به او تجاوز شده است. مونا محمودنژاد از پیروان
آیین بهاییت در حالی که تنها ۱۷ سال داشت
در خرداد ۱۳۶۲ به همراه ۹ زن بهائی دیگر در پادگان عبدالله
مسگر (میدان چوگان شیراز) پس از تجاوز به او برای رفع پاکی
و معصومیتش اعدام شد، وی در هنگام اعدام، دانشآموز دبیرستان و معلم کلاس اخلاق و تعلیمات
دینی کودکان بهائی بود. این اتفاقات دردناک برگهایی از دفتر جنایات
دولتمردان و مسیولین دولت جمهوری اسلامی ایران و نقض مفاد 2،
3، 9و 20 دستورالعمل حفظ کرامت و ارزشهای انسانی
در قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران ، نقض
مفاد 1، 2، 3، 6و 22 اعلامیه جهانی حقوق بشر و اصول 3، 20، 22، 38 قانون اساسی
جمهوری اسلامی ایران را نشان می دهد. همواره تا کنون شاهد نمونه های
بیشماری از نقض حقوق و کرامت انسانی مردم
ایران بوده ایم اما شاید اگر بخواهیم سمبل و گواهی همیشه صادق از این نقض کرامت
انسانی را درتاریخ ایران مثال بزنیم ،
مثالی کامل تر از بهاییان از هرجهت پیدا
نمی کنیم. بهاییان در ایران به عنوان به حاشیه رانده شده ترین افراد به شمار می روند . اگرچه در
قوانين جمهوری اسلامی، بهاييت نیز همانند برخی اقلیت های دیگربه رسميت شناخته نمی
شود اما در ظاهر امر جرم هم محسوب نمیشود.
در نتیجه دادگاههای جمهوری اسلامی ایران برای محکوم و سرکوب کردن پيروان اين
آيين از روشهای ديگری استفاده میکنند. از
آنجا که طبق اصل ۱۶۷ قانون اساسی، قاضی میتواند در فقدان مستندات قانونی برای
چسباندن یک دلیل اتهام به فردی بیگناه ،به فتاوی فقها مراجعه کند لذا در هر شرایطی
و به هر دليلی اگر قاضی بخواهد با يک بهايی برخورد کند، سراغ اين اصل و فتاوی
فقها میرود و در فتاوی مراجع تقلید و علمای ایران احکام و لیبل های زیادی چون ، فرقه ضاله بهاییت، نجس، کافر،
ملهد، مرتد و ... برعلیه بهاییان وجود
دارد که بهايیان را مهدورالدم به حساب می آورد. مهدورالدم به معنای :خونش هدر است،
بها ندارد. يعنی اگر خونش را هم بريزند، حرجی نيست به خصوص اگر قاتل مسلمان باشد
که ثواب بهشت را هم نصیب خود میکند. بهاییان در ایران
نه تنها از حق تحصیل در دانشگاهها
و مراکز آموزش عالی و یا حق استخدام در ادارات دولتی محروم اند، بلکه
همواره زندگیشان را با انواع توهینها و تحقیرها گذران میکنند و بعضاً حتی پس از
فوت نیز از گزند تبعیضها و ظلم و آزارها در امان نمیمانند؛ قبرستان هایشان تخریب
و سنگ قبر مردگانشان شکسته میشود. .
اوایل آبان ماه 97، پیکر یک
شهروند ایرانی بهائی به نام خانم شمسی اقدسی اعظیمیان از آرامگاهش در قبرستانی
اطراف دماوند بیرون کشیده شد و در بیابانهای اطراف رها شد.
این اقدام پس از اخطار
مسؤولان محلی به جامعه بهایی منطقه نسبت به عدم دفن امواتشان در گورستان مخصوصشان
صورت گرفت.
.این باورمندان
همچنین از حقوق اقتصادی محروم اند و اجازه داشتن محل کسب خود تنها در رده های شغلی
محدود در حدی که بتوانند درآمد بسیار کمی را داشته باشند آنهم اگر پیوسته به هر
دلیل و بهانه ای پلمب نشوند را دارند.
ضبط اموال و املاک ایشان در
ایران نیز امری مسبوق به سابقه است. از خردادماه سال 95 تا کنون بیش از 50 واحد صنفی متعلق به بهاییان در سراسر ایران،
بدون هیچ توضیحی پلمپ شدند.
طبق ماده ۱ اعالمیه جهانی حقوق بشر :تمام افراد
بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند . همه دارای عقل و
وجدان می باشند و باید نسبت به یکدیگر با .روح برابری
رفتار کنند.
با امید روزی که با اتحاد و همبستگی مردم
بتونیم پرچم این رژیم آخوندی و مستکبر رو
برای همیشه پایین بیاریم و ،شاهد محقق شدن حداقل 5 هدف اول سند ۲۰۳۰ :
پایان دادن به
فقر در تمامی اشکال آن در همه جا، پایان دادن به
گرسنگی، دستیابی به امنیت غذایی و بهبود تغذیه و ترویج کشاورزی پایدار،تضمین زندگی
سالم و ترویج رفاه برای همه در تمام سنین، تضمین کیفیت
آموزش فراگیر و عادلانه و ایجاد فرصت های یادگیری مادام العمر برای همه ، دستیابی به
تساوی جنسیتی و توانمند سازی تمام زنان و دختران مبنی بر حفظ و
احترام به کرامت انسانی در تمام دنیا بالاخص کشور عزیزمان ایران باشیم.
زن ایرانی آیا خودکشی
راه رهائی است؟
سحر حاجی قادر مرحومی
دختر ملا حسنی نماینده ولی فقیه هم خود سوزی کرد
نماینده جانشین خدا در زمین نتوانست برای دختر خودش
در این دنیا و آن دنیا ( به دلیل خودکشی بر اساس گفته های ملای معظم !!! ) خوشی و سعادت
ارمغان دهد .
حال این ملا خرفت گه نمایندگی جانشین خدا را در زمین
یدک می کشد چگونه برای سایر مردم می تواند سعادت دنیوی و اوخروی دهد آگاهیم که اینها
فقط برای امرار معاش است و لاغیر زیرا که همین خودکشی نشانه ساده از نحوست این نظام
و ملایان می باشد ....
دختر ملا حسنی نماینده
ولی فقیه هم خود سوزی کرد
اينكه زني خودش راكشته باشد. اينكه مادري با داشتن
چند فرزند توي يك روز پاييزي خود سوزي كرده باشد . خبر عجيببي نيست.
مي توانيم يك روز كه توي اداره نشسته ايم وروزنامه
راورق مي زنيم توي صفحه حوادث خبرراببينيم.يا وقتي ظرفهاي شام را شستيم, بخوانيمش و
بگوييم بيچاره زن!
و آن قدر از اين خبرها شنيده باشيم كه بدانيم شوهر
زن شكاك بوده است , زن هم كه بدون اجازه شوهرش حق ندارد از خانه بيرون برود,از نظر
قانوني هم حق با مرد است پناهي نيست .
طلاق هم حق مرد است , پس منتفي است . و زن زنداني شده
است . يك سال دو سال ..... ده سال .....چه فرقي مي كند.گاهي آدم به زندانش خو مي گيرد.
اما يك روز!
نمي دانيم چرا ؟
يك روز كه شايد روز پاييزي قشنگي هم هست بعد ازيك مهماني
توي باغ يا يك دشت ديگر نمي خواهد به زندان برگردد.همان جا ميان درختها كه برگهايشان
زرد و نارنجي ميشود خودش را مي سوزاند.اين ها را مي دانيم , بعد روزنامه را مي بنديم
درختها توي تاريكي فرو رفته اند
به زن فكر مي كنيم .اما فردا فراموشش كرده ايم. ازاين
خبرها زياد است .ما چيزهاي زيادي ديده ايم . منتظر مي مانيم تا خبرهاي تازه اي بشنويم.از
مردها وزنهاي ديگر.
مامردهايي را ديده ايم كه ايستاده اند در يك جايگاه
محكم . قانون با آنها ست و آنها قدرتمند ! با قامتي برافراشته!
ما همسراني را ديده ايم كه روزي پدرشده اند و جايگاه
هاي محكمي كه فرو ريخته اند و اين بارديگرشاهد يك قامت بر افراشته نبوده ا يم مردهايي
را ديده ا يم شكسته ,فرو افتاده در كنار خاك سرود گور دختري كه خسته بود.
اما من هميشه فكر مي كردم اين "ما "كه مي
گويم توي كوچه پس كوچه هاي شهر گم شده است واين چيزها قصه هاي آدمهاي معمولي است.
همه آنها كه قو انين رامي نويسند .
همه آنها كه با هر تغييري در امور زنان مخالفند هيچوقت
خبر خود سوزي زني را نخوانده اند. و برايش گريه نكرده اند. شايد به همين خاطر اينبار
خبر برايم عجيب بود .
ماجراي خود سوزي حميده حسني دختر امام جمعه اروميه
!
و بعد كسي كه ماجرا را نقل مي كرد همان قصه هميشگي
را گفت.
برايم فرقي نمي كرد راست مي گفت يا قصه مي ساخت .من
زني را مي ديدم از جنس خودم , از خون , گوشت, پوست و احساس .پدري را مي ديدم شكسته
و داغ ديده.
بعد با خودم گفتم كسي چه مي داند شايد فردا نوبت من
باشد يا نوبت او كه با هر تغييري مخالف است.
با خودم گفتم شا يد اينبار مسئولي براي عرض تسليت يكبار
هم كه شده خبر خودسوزي زني را بخواند وفكر كند شايد بشود چيزهايي راعوض كرد.با خودم
گفتم شايد هم نشودوبه به مادري فكر كردم كه دريك روز پاييزي خودش را سوزانده است .
با خودم گفتم:
بيچاره زن!
کودک و خیابان بخش 2
اکبر قبادی چقاکبودی
کار میان اسید و سوزن صنعتیرعنا، دختر 19
سالهای است که از نخستین سالهای نوجوانی خود کار کرده است. نه دستفروشی، نه گلفروشی
و نه پاک کردن شیشههای ماشینها سر چهارراه، او روزهای 11 تا 15 سالگیاش را در کارگاه
قطعهسازی خودرو گذرانده است. حالا سیمای او نه دختر جوان 19 ساله، که زنی استخوان
ترکانده با نگاهی رنج دیده است. او در این شهرک زندگی کرده، روستایی که تا چند وقت
پیش حاشیه بوده و حالا بدون هیچ زیرساخت و تأسیساتی، به شهر تبدیل شده است. رعنا
با حواسپرتی از روی زمان و سالها میگذرد و کارش را چنین روایت میکند:«در یک
کارخانه خیلی بزرگ کار میکردم. سوله 700 متری بود. طاقچه و باکس ماشین میزدیم.
برای همه جور ماشینهایی هم بود، پرشیا، 206 و… خیلی سخت بود و خطر داشت. یکبار داشتم طاقچهها
را منگنه میزدم، دو تا انگشتم سوزن خورد و چسبید بههم. دو ساعت فقط گریه میکردم. نمیدانستم باید چه کار کنم. دست یکی از
همکارهایمان هم قطع شد. از آنجا بیرونم کردند، پولم را درست ندادند.» او بعد از آن
سرِ کاری رفته که اسمش را «آبکاری» میگذارد:«این چیزهای فلزی را که از آن لیوان و
ظرف آویزان میکنند، آبکاری میکردیم.در اسید میگذاشتیم
که زنگ زدگیاش برود. خیلی وقتها اسید میپاشید و صورتم را میسوزاند. خیلی سخت
بود. شبها هم که خانه میرفتم، نمیتوانستم بخوابم.آدم است دیگر، میترسد.» ترس
او نه از زندگی فقیرانه در محله موادفروشها، بلکه از پدرش بوده است. پدری معتاد
که به دخترهایش دست درازی و تعرض میکرد.
تن فروشی در 10 سالگی، برای 5 هزار تومان رعنا حالا در
خانه علم جمعیت امام علی زندگی میکند و کارهای ساختمان را انجام میدهد، او میگوید:«الان
خواهرم مشکلی دارد که نمیتوانم بگذارم خانه بماند، بزرگترین خواستهام این است
که او را پیش خودم بیاورم.» دو تا از خواهرهایش در بهزیستی زندگی میکنند اما
خواهر 13 ساله دیگرش را از بهزیستی بیرون کردهاند. او ابا دارد از مشکل خواهرش
بگوید، اما روایت مددکاران از فاطمه که در8 سالگی تجربه تجاوز صاحبِ کارگاهی چوببری
را از سر گذرانده، روشن است.
مسعود، یکی از مددکاران این خانواده چنین روایت
میکند:«پدر خانواده حتی قرص تقویتی میخورد که شبها به بچههایش تعرض کند. بچهها
از او میترسیدند و به آدمهای دیگر راحت اعتماد کردند. فاطمه در 8 سالگی برای
مدتی هر روز به بهانه بستنی و… به کارگاه چوب
بری کشیده میشد و آنجا مورد تجاوز قرار میگرفت. کار به جایی رسید که او به این
وضعیت عادت کرد. 10 سالش بیشتر نبود اما حتی بلال فروش و کلهپز محل نیز به او دست
درازی کرده بودند و با دریافتهای 2 هزار تومانی و 5 هزار تومانی، این کار هر روزش
شده بود.» مسعود درباره وضعیتی که به آن اعتیاد جنسی میگویند، ادامه میدهد:«کار
به جایی رسید که خودش آمد پیش ما و گفت از این وضعیت خسته شدم، از خودم بدم میآید.او را بهزیستی
بردیم، اما آنجا هم به خاطر مشکلات روان شناختی زیادی که برایش پیش آمده بود، اذیت
میکرد و بعد از دو ماه خودشان او را به خانه برگرداندند. یکی از وقتهایی که
پدرشان میخواست بچهها را اذیت کند، دخترها با آجر به سر او زدند. ما با پلیس
تماس گرفتیم، گفتند ساعت 12 شب حکم ورود به منزل نداریم و مجبور شدیم با کمپهای
ترک اعتیاد تماس بگیریم.» بعد از آن، دو ماه طول میکشد تا مددکارها بتوانند به
کمک وکیل، با جرم پرداخت نکردن نفقه و کودک آزاری که خود پدر به آن اعتراف کرده
بود، حدود دو سال مرد معتاد را به زندان بیندازند. مددکار این خانواده میگوید:
«حالا نیز دوران حبسش تمام و آزاد شده است. اما در این مدت، مادر خانواده هم دیگر
از همه چیز عبور کرد و آنقدر وضعیت شان با فقر همراه بود که خانه را به پاتوقی
برای کارهای خودش تبدیل کرد.»
چهره فاطمه با وجود قامت کوتاهش، شباهتی به
دخترکان نوجوان ندارد، کم حرف است و در نگاهش تشویش زنان رنج کشیده و میانسال میگذرد.
زندگی در محله ای فقیرنشین، تنها کودکی و نوجوانی را از او دریغ نکرده است؛ درد
روایت هر روز بچههایی است که روزها و شب هایشان را با فاصله نیم ساعتی از پایتخت
در محلههای فراموش شده میگذرانند و در هیاهوهای رسانهای نیز جایی ندارند. زندگی
در اوضاع بد اقتصادی کار را به جایی رسانده است که معضلات اجتماعی به روندعادی
زندگی بچهها تبدیل شده است. پسربچهای ۷ ساله میگوید:«اینجا پسر بزرگها با ما کاری
میکنند که ما همان کارها را با دخترهای کوچکتر میکنیم.»روایتی تکاندهنده
از کودکان زبالهگرد افغاانی در کرج خبرگزاری
هرانا -چند دقیقهای که در محل بازیافت زباله میایستی، سینهات به خس خس میافتد.
آنقدر زنبور و پشه و مگس توی هوا هست که اگرچند لحظهای غافل شوی، وارد دهانت میشود.
ساعت ۸ صبح، کمی
بالاتر از میدان والفجر کرج درست در مرکز شهر، در یکی از مراکز بازیافت زباله
هستیم. نرگس صحرانورد، فعال حقوق کودکان همراهیمان میکند. مهمترین دغدغه این
روزهای او، رسیدگی به وضعیت بهداشتی و سلامت این کودکان است.به گزارش
خبرگزاری هرانا به نقل از ایران، ۷۰ مرد که ۳۰ نفرشان زیر ۱۸ سال سن دارند، همین جا زبالههایی را که جمع
کردهاند به پیمانکار تحویل میدهند و مزد میگیرند. گفتهاند ساعت ۸ صبح اینجا باشیم تا بچهها را که با گاری دستیهایشان
از کاسبی اول صبح برمیگردند، ببینیم. اینجا فقط محل کارشان نیست که محل زندگیشان
هم هست. در میان زبالهها برای خودشان آلونکهایی ساختهاند و زندگی میکنند.
صبغتالله ۱۲ و عبدالله ۱۷ ساله را مقابل سولهشان میبینم. چند دقیقهای
است از کاسبی برگشتهاند و میخواهند چایی بنوشند و دوباره راهی شوند. هر دو مثل
اغلب ساکنان اینجا اهل هرات افغانستانند. صبغتالله
ساعت ۵ صبح از خواب
بلند شده و رفته کاسبی: «قاچاقی آمدیم ایران. روزی ۳۰-۲۰ هزار تومان مزد میگیرم اما مزدمان را به
خودمان نمیدهند، میفرستند برای خانواده.» سولهشان را
نشانم میدهد؛ یک اتاق خیلی کوچک با ابتداییترین وسایل زندگی بدون در و پیکر.
– صبغتالله
زمستانها اینجا چطور زندگی میکنید؟
– زندگی میکنیم
دیگه. آتیش روشن میکنیم. چیکار کنیم دیگه؟
– دستشویی کجا
میروید؟
– همین جا لای
خاکها.
– سرویس بهداشتی
ندارید؟
– نه.
– پدر و مادرتان
میدانند زبالهگردی میکنید؟
– آره میدونند
آشغال جمع میکنیم.
یک سوله سیمانی را که کمی با ما فاصله دارد،
نشانم میدهد: «اونجا برای خودمون حموم درست کردیم.» هیچ آب لولهکشی در مرکز وجود
ندارد. بچهها و بزرگترها از آن طرف میدان والفجر و از تانکر گوسفندفروشی با دبه
برای خورد و خوراک و مختصری شستوشو آب میآورند.عبدالله میگوید:
«شهرداری پول میدهد ما اینجا زندگی کنیم. لباس هم داده. ببین!» راست میگوید. همه
بچهها یک لباس فرم نارنجی و سیاه بر تن دارند. پشت لباس نوشته شده مجری طرح تفکیک
از مبدأ.
نرگس صحرانورد همینطور که ما را همراهی میکند،
از بچهها درباره وضعیت سلامتیشان هم میپرسد. سؤالاتی مثل اینکه «دکتر رفتی؟»،
«دندونت چطوره؟»، «وقت دکترت رو از دست ندی؟»، «وقت گرفتن دوباره سخته؟»، «واکسنت
رو زدی؟»
نرگس میگوید: «بچهها همهشان مریضند،
بیشترشان سوء تغذیه دارند. دائم گلودرد، دنداندرد، دلدرد و سوء تغذیه. ۷ ماه است میآیم و میبرمشان دکتر. تو بگو کسی
اینجا با بوی زباله و کنار این همه آشغال زندگی کند، سالم هم باقی میماند؟»
عبدالله میپرد توی حرفهایمان و خطاب به نرگس
میگوید: «تازه موشها هم هستند. یادته زیر اون سوله مرده بودند؟ هفت هشت تا
بودند، خیلی بوی بدی میدادند. آوردیمشون بیرون. شبها حمله میکنند.
»موشها یکی از
تهدیدهای اصلی زندگی بچهها هستند. آن طورکه نرگس هم برایم تعریف میکند زیر یکی
از آلونکها مرده بودند و بوی تعفنشان همه جا را برداشته بود و بچهها همه با هم
دلدرد گرفته بودند. چند روزی هست موشها را از زیر سولهها درآوردهاند.ربان ۱۰ ساله با آن جثه و قامت کوتاهش از راه میرسد.
ساعت ۸ و نیم صبح است. بچهها نشانش میدهند و میگویند
لبش را موش گاز گرفته. یک بار هم سگ بازویش را. وقتی گاریاش را هل میدهد، میبینی
چطور زیر سنگینی بار خم شده؛ با آن صورت بچگانه معصومش. بالای لبش جای یک زخم کوچک
هست.
– ربان، موش
گازت گرفت؟ کی؟ شب بود یا روز؟
– شب خوابیده
بودم دیدم یک چیزی گازم گرفت. واکسن زدم.
– کجا واکسن
زدی؟
– حصارک.
– سگ چی؟
– شانهام رو
گاز گرفت.
با کمک نرگس، واکسن هاری هم زده است. ربان و
برادرش فرهاد را پدرش آورد به ایران و بعد برگشت افغانستان. فرهاد ۱۶ ساله حالا همه پشت و پناه ربان است. ربان ۵ برادر دیگر هم دارد که در افغانستان زندگی میکنند.نرگس صحرانورد
میگوید: «این بچهها واقعا بیپناهند. این بچهها را همه جور خطری تهدید میکند؛
هر چیزی که فکرش را بکنی از بیماری و تجاوز گرفته تا خطر مرگ. مگر میشود مسئولان
شهر کرج ندانند که در این سولهها و مراکز چه میگذرد؟
گزارش تکاندهنده از تجاوز به کودکان کار
مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران
اعلام کرد که در سه ماهی که طرح حمایت از کودکان بدسرپرست اجرایی شد،۴۴٠٠ نفر کودک و بزرگسال از ٢٢ منطقه تهران جذب
شدهاند. او گفت: “از این تعداد۴٠٠ نفر کودک
هستند. متاسفانه از ۴٠٠ تایی که
مددکاران بهزیستی با آنها صحبت کردهاند، به نزدیک به ٩٠ درصدشان تعرض شده است.”رضا قدیمی در
گفت و گوی کوتاهی با «شهروند» در پاسخ به این سئوال که اخیرا آماری از تجاوز به
کودکان کار اعلام کردهاید که پیش از این گفته نشده بود. اینکه ٩٠درصد از کودکان
کار مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند، آیا این عدد را براساس مطالعه و تحقیق ویژهای
اعلام کردید؟ جامعه آماریتان چه بوده؟ گفت:
بله تحقیق شده. در طول اقداماتی که انجام شد،
با این مسأله مواجه شدیم که تعداد بچههای زیر ١۵سال سر چهارراهها روزبهروز رو به افزایش
است. وضع بسیار اسفباری است، برای این کودکان که در گرمای تابستان و سرمای زمستان
سختی میکشند. متاسفانه از ۴٠٠تایی که
مددکاران بهزیستی با آنها صحبت کردهاند، به نزدیک ٩٠درصدشان تعرض شده است.
تجاوز به دختران معلول در پرورشگاه پرورشگاه قرار
بوده پناهگاهی باشد برای کودکانی که خانواده آنها را نپذیرفته یا خود به پای خود
از آزار نزدیکان گریختهاند تا در فضایی امن بزرگ شوند اما بزرگ شدن پایان تلخی
زندگی همه آنها نیست. به گزارش مهر، ث. دختر ۳۰ سالهای است که همچون آتنا و بنیتا در دم یا
طی چند ساعت تشنگی و گرسنگی به آغوش مرگ نرفته است. او چند سالی است که در یکی از
مراکز نگهداری از معلولان عقب مانده ذهنی وابسته به سازمان بهزیستی زندگی میکند.
او در یک خانواده بدسرپرست و آسیبدیده به دنیا آمده و بزرگ شدهاست اما زندگی در
این مرکز که چند سال متوالی به عنوان بهترین مرکز بهزیستی معرفی شده هم نتوانسته
آرامش و دوری از آزار و اذیت را برای او فراهم کند.یکی از
مددکاران این مرکز که نخواسته نامش فاش شود از آزار و اذیت جنسی یکی از نیروهای
تاسیساتی این مرکز به این دختر آن هم به دفعات متعدد پرده برداشته است اما به گفته
این مددکار، پس از احراز این موضوع برای مدیر مرکز، هیچ اقدامی برای دفاع از این
دختر انجام نشده و حتی قرار است برای حل و فصل ماجرا او به مرکز دیگری منتقل شود.
این مددکار در ادامه صحبتهایش تاکید میکند که
ث. به تنهایی قربانی اهداف شوم این تاسیساتی نبوده و پیش از این، دو دختر دیگر نیز
طعمه هوسرانی این فرد شده بودند و پس از اطلاع مدیر مرکز از ماجرا به مراکز دیگری
منتقل شدهاند.این کارمند
تاسیساتی با قرداد حجمی یا شرکتی برای این مرکز کار میکرده و پس از روشن شدن
ماجرای تعرض او به یکی از مددجویان، با ورود بهموقع و برخورد جدی بازرسی سازمان
بهزیستی از کار بیکار میشود اما با این ادعای مدیر مرکز که نیروی تاسیساتی دیگری
در اختیار ندارد بار دیگر به کار فراخوانده شده است.نکته تلخ
داستان اما اینجاست که فرد متعرض خود نیز پدر یک کودک عقبمانده ذهنی است. براساس
قانون این دختر باید برای انجام مراحل قضایی و مجازات این مرد به پزشکی قانونی
معرفی شود، کاری که مدیر این مرکز از آن خودداری میکند.مددکار این
مرکز ادامه میدهد: مدیر این مرکز که به تازگی ارتقا یافته و برای جلوگیری از
بدنامی مرکزش میخواهد موضوع را در خفا حل و فصل کند دختر را برای معاینه به جای
پزشکی قانونی به مطب یکی از متخصصان بیماریهای زنان فرستاد، با این حال این متخصص
نیز اعلام کرده که برای اثبات تعرض، این دختر باید به پزشکی قانونی برود، موضوعی
که مدیر این مرکز همچنان علاقهای به اجرای آن ندارد. ادامه دارد
گروگانگیری در سیاست خارجی ایران
سمانه بیرجندی
شبکه خبری دولچه وله آلمان در گزارشی با عنوان
“سنت گروگانگیری در سیاست خارجی جمهوری اسلامی” اعلام کرد: گروگانگیری در جمهوری
اسلامی سال ۱۳۵۸ با حمله به سفارت آمریکا مرسوم شد و با زندانی کردن و پروندهسازی
برای گردشگران، محققان و دو تابعیتیها و سپس معامله بر سر آنها ادامه یافت. شماری
از پروندهها در این گزارش:
گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی
در روز ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ تعدادی “دانشجو” که
بعدا بیشتر آنها دارای پست و مقام کلیدی در جمهوری اسلامی شدند، به سفارت آمریکا
حمله کردند و دیپلماتهای این کشور را گروگان گرفتند. ۶۶ دیپلمات آمریکایی ۴۴۴ روز
یعنی تا روز ۱۱ ژوئیه ۱۹۸۰ گروگان بودند. این اقدام “دانشجویان خط امام” مسیر سیاست
ایران در عرصه داخلی و خارجی را کاملا تغییر داد. جیسون رضاییان ،
خبرنگار ایرانی-آمریکایی و مدیر دفتر تهران روزنامهٔ واشنگتن پست بود. او به همراه همسرش یگانه
صالحی در ۳۱ مرداد ۱۳۹۳ به اتهام جاسوسی دستگیر شدند. صالحی در ۱۴ مهر آزاد شد، ولی
رضاییان در ۵ خرداد ۱۳۹۴ در دادگاهی به جاسوسی و فعالیت تبلیغی علیه نظام محکوم
شد. رضاییان در ۲۶ دی ۱۳۹۴ به همراه سه آمریکایی دیگر در چارچوب مبادله زندانیان
آزاد شد.
سیامک نمازی و باقر نمازی سیامک نمازی، شهروند ایرانی- امریکایی، مدیر دفتر برنامهریزی استراتژیک
شرکت نفتی “کرسنت” در امارات بود. او در تیرماه ۱۳۹۴ برای دیدار خانوادهاش به ایران
سفر کرد و بازداشت شد. باقر نمازی ۸۳ ساله برای پیگیری وضعیت فرزند بازداشت شدهاش،
در بهمن ۱۳۹۴ به ایران رفت اما او هم در تاریخ سوم اسفند همان سال بازداشت شد. این
دو به اتهام “همکاری با دولت متخاصم آمریکا” به ۱۰ سال حبس محکوم شدهاند.
ژیو وانگ دارای ملیت چینی، ساکن آمریکا و دانشجوی دانشگاه پرینستون، به اتهام “جاسوسی”
به ۱۰ سال زندان محکوم شد. وانگ دانشجوی دوره دکترای رشته تاریخ دانشگاه پرینستون
و مسلط به زبان فارسی بود که پس از سفر به ایران برای کارهای تحقیقاتی پایاننامه
دوره دکترایش، در تابستان ۱۳۹۵ بازداشت شد. وانگ بعدا با مسعود سلیمانی، پژوهشگر
سلولهای بنیادی که در آمریکا بازداشت شده بود، مبادله شد.
کایلی مور گیلبرت کایلی مور گیلبرت، استاد دانشگاه استرالیایی در پاییز ۱۳۹۷ از سوی ماموران
حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت و به اتهام جاسوسی حکم ۱۰ سال زندان دریافت
کرد. او ۵ آذر ۱۳۹۹ در جریان مبادله با ۳ ایرانی که به اتهام بمبگذاری ناموفق علیه
دیپلماتهای اسرائیلی در تایلند زندانی بودند، آزاد شد. جولی گینگ، گردشگر و مارک
فیرکین وبلاگنویس استرالیایی نیز به دلایل نامشخصی در ایران بازداشت و آزاد شدند.
مایکل وایت مایکل وایت، عضو سابق نیروی دریایی امریکا، در تابستان ۱۳۹۷ به ایران سفر
کرد و در اوایل مرداد همان سال در مشهد بازداشت شد. دادگاه عمومی مشهد در اسفند
۱۳۹۷ او را برای دو اتهام “توهین به رهبری” و “پست عکسی در شبکههای اجتماعی” به
۱۰ سال حبس محکوم کرد. به گزارش سی ان ان مایکل وایت پس از تحمل دو سال زندان با
مجید طاهری پزشک ایرانی که به نقض قوانین تحریم متهم و زندانی بود مبادله شد.
کامران قادری کامران قادری، شهروند ایرانی اتریشی، در سفر به ایران، در ۱۲ دی ۱۳۹۴
بازداشت شد. قادری دارای دکترای برق و الکترونیک از دانشگاه وین، فعال در حوزه آیتی
و مدیر شرکت آوانک در وین بود. او پیش از بازداشت، بارها برای شرکت در سمینارهای
علمی و تحقیقی و معاملههای تجاری به تهران رفتوآمد داشت. قادری در دادگاه انقلاب
باتهام همکاری با دول متخاصم به ۱۰سال حبس محکوم شد. ارس امیری: ارس امیری
کارمند”بریتیش کانسیل” (شورای فرهنگی بریتانیا) و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه کینگستون
چند روز پس از بازگشت به ایران به قصد دیدن مادر بزرگ بیمارش، در ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ از
سوی ماموران وزارت اطلاعات به اتهام “تبانی و اجتماع علیه امنیت ملی” بازداشت اما با
قرار وثیقه آزاد شد. او در شهریور ۱۳۹۷ به اتهام “اداره شبکه براندازی علیه امنیت
داخلی کشور” بازداشت و به ۱۰ سال حبس محکوم شد.
کامیل احمدی: کامیل احمدی، شهروند دوتابعیتی ایرانی بریتانیایی، پژوهشگر اجتماعی و مردمشناس،
از ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ بازداشت شد. او در دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست ابوالقاسم
صلواتی به ۹ سال و ۳ ماه حبس و پرداخت ۶۰۰ هزار یورو جریمه محکوم شد. جرم او تلاش
برای “اعمال نفوذ در طرح افزایش سن ازدواج، ترویج و پشتیبانی از همجنسگرایی، سعی
در تجزیه ایران بوسیله پژوهش و ارسال گزارش خلاف به سازمال ملل” عنوان شد.
نازنین زاغری رتکلیف: نازنین زاغری رتکلیف، شهروند دوتابعیتی ایرانی بریتانیایی و مدیر پروژههای
“بنیاد خیریه تامسون رویترز” فروردین ۱۳۹۵ در فرودگاه “امام خمینی”، در حالی که
قصد خروج از ایران را به همراه دختر نوزادش داشت، از سوی ماموران حفاظت اطلاعات
سپاه پاسداران بازداشت شد. دادگاه انقلاب او را بعد به اتهام «جاسوسی»، به پنج سال
حبس محکوم کرد. او در پایان این مدت محکومیت دوباره برای یک “پرونده جدید” به
محاکمه کشیده شد.
ناهید تقوی: ناهید تقوی، ۶۶ ساله، زندانی دوتابعیتی ایرانی آلمانی است که روز ۲۵ مهر
۱۳۹۹ بازداشت شد. او معمار بازنشسته است که سالها با دو گذرنامه و بدون هیچ مشکلی
میان آلمان و ایران در رفت و آمد بود. مریم کلارن، دختر او میگوید: «در ابتدا
اتهامات او امنیتی اعلام شده بود؛ اما به دلیل دسترسی نداشتن به پرونده، اطلاع دقیقی
از اتهامات وارد شده در دست نیست.»
احمد رضا جلالی: احمدرضا جلالی، پزشک، استاد و پٰژوهشگر مدیریت حوادث مترقبه است و با خانوادهش مقیم سوئد بوده است. او در
سفری به ایران بازداشت و به اتهام «فساد فیالارض از طریق جاسوسی برای دولت متخاصم
اسراییل» محکوم به اعدام شده است. او بارها تمام اتهامات را رد و اعلام کرده تحت
شکنجه جسمی و روانی، وادار به اعتراف علیه خودش شده است.
فریبا عادلخواه و رولاند گابریل مارشال : فریبا عادلخواه، پژوهشگر دوتابعیتی ایرانی فرانسوی در ایران، خرداد ۱۳۹۸
از سوی حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران به اتهام جاسوسی بازداشت و به ۵ سال حبس محکوم
شد. رولاند گابریل مارشال شریک زندگی او نیز که برای دیدنش به ایران رفت بازداشت
شد. در مارس ۲۰۲۰ با جلال روحالله نژاد مبادله و آزاد شد.
مسعود مصاحب:، زندانی دوتابعیتی ایرانی اتریشی ۷۳ ساله، تاجر و دبیر کل انجمن دوستی اتریش
و ایران، در بهمن ۱۳۹۷ بازداشت شد. مصاحب از سال ۱۳۴۴ در اتریش زندگی میکند. تلویزیون
دولتی ایران بریدههایی از مصاحبه با مصاحب را پخش و او را به انتقال اخبار و
اطلاعات مربوط به “فناوری پهپادی، موشکی و اتمی ایران” به سازمان اطلاعات آلمان () متهم نمود. او
به ۱۰ سال حبس محکوم شده است.
انوشه آشوری: انوشه آشوری مهندس ۶۵ ساله و نماینده شرکت تکنو خلاق در بریتانیا به اتهام
“اتصال به موساد” به تحمل ۱۰ سال حبس، ۲ سال حبس بابت تحصیل نامشروع و استراد ۳۳
هزار یورو پولی که از او کشف شده به نفع جمهوری اسلامی محکوم شد. شهرزاد ایزدی
همسر او گفته که انوشه آشوری هرگز فعالیت سیاسی یا مقام دولتی در زندگی نداشته و
در ارتباط با اسراسر محرمانه دولتی نیز نبوده است.
خونخوارترین و بی رحم ترین زن تاریخ !
حلیمه حسن سوری
تاریخ نشان داده که مشهور بودن همیشه دلیل بر محبوب بودن
نیست و در طول تاریخ زنان و مردان بسیاری بوده اند که به دلیل اعمال غیرانسانی و
بی رحمانه شان شهرت پیدا کرده اند. متاسفانه برخی از این افراد بی رحم در مسند
قدرت هم قرار داشته اند و از قدرت و اعتبارشان برای کشتن افراد بیشتری سواستفاده
کرده اند. با این حال، هیچ کس به بی رحمی و خونخواری ملکه ماداگاسکار نبوده است!
این زن میلیون ها نفر را به کام مرگ فرستاد و به عنوان بی رحم ترین زن تاریخ
شناخته می شود !
ملکه راناوالونا اول (Queen
Ranavalona I)، ملکه ماداگاسکار از سال ۱۸۲۸ تا ۱۸۶۱ بر ماداگاسکار حکومت کرد و
در طول سه دهه فرمانروایی میلیون ها انسان را کشت و سایه سیاه ترس و وحشت را در
کشورش به وجود آورد. ملکه راناوالونا اول در سال ۱۷۷۸ با نام راماوو و در یک
خانواده نسبتا معمولی به دنیا آمد. پدر راماوو از توطئه قتل شاه باخبر شد و شاه را
از این نقشه آگاه کرد. سرعت عمل پدر راماوو باعث شکست خورن نقشه قتل شاه و این
توطئه شد. شاه نیز در عوض برای جبران کردن این محبت، دختر او یعنی راماوو را به عقد
پسرش، راداما در آورد. در سال ۱۸۱۰ راداما به سلطنت رسید، اما متاسفانه این ازدواج
ثمره ای نداشت و هیچ فرزند و جانشینی از این ازدواج به جا نماند.
پادشاه طبق رسم و رسوم در چنین شرایطی شروع به از بین
بردن مخالفان و دشمنان کرد. متاسفانه چند نفر از این رقبا و مخالفان از اعضای
خانواده راماوو بودند. این موضوع باعث متزلزل شدن بیشتر ازدواج آن ها شد و انگیزه
قابل توجهی برای اعمال بی رحمانه راماوو به وجود آورد. شاه در سال ۱۸۲۹ بدون هیچ
وارث و جانشینی مرد. طبق قوانین، پس از شاه بستگان درجه یک مثل خواهر و برادر به
سلطنت می رسیدند. اما راماوو می خواست خودش بر مسند قدرت بنشیند. به همین دلیل با
کمک چندین حامی بانفوذ و ثروتمند کودتایی در کشور به راه انداخت و قدرت را در دست
گرفت. به این ترتیب، راماوو نام راناوالونای اول را بر خود گذاشت و ملکه
ماداگاسکار شد.
راناوالونا اول :آغاز خونین حکومت ملکه
ماداگاسکار.ملکه جدید از همان ابتدا بی رحم و قدرتمند بود. هنگام تاجگذاری ملکه
چنین سخنرانی تاثیرگذاری را انجام داد:
هیچ وقت نگویید که او یک زن نادان و ضعیف است و چطور می
تواند مثل یک امپراتور واقعی سلطنت کند؟ من بر این کشور فرمانروایی می کنم و نام
خودم را جاودانه خواهم کرد. اقیانوس مرز قلمرو من خواهد بود و اجازه نخواهم داد یک
وجب از خاک سرزمینم تصرف شود!» یکی از اولین اقدامات ملکه شناسایی و کشتن مخالفان
و تهدیدات احتمالی بود. هرکس که احتمال می رفت ادعای سلطنت داشته باشد به سرعت دستگیر
و کشته می شد. این افراد شامل اعضای خانواده همسرش هم بود. در حقیقت ملکه
راناوالونا در نظر داشت انتقام کشته شدن اعضای خانواده اش را از خانواده شاه
بگیرد. ملکه که از نفوذ خارجی ها بر کشور نگران بود ورود خارجی ها از جمله کشیشان
و مبلغان مذهبی را به کشورش ممنوع کرد. به تدریج بدگمانی و شک ملکه گسترش پیدا کرد
و ورود تمام خارجی ها از جمله فرانسوی ها و انگلیسی ها را به ماداگاسکار قدغن
اعلام کرد. به این ترتیب ماداگاسکار وارد دوره انزوایی خفقان بار و هولناک شد.در
دوران حکومت ملکه، بیش از نصف جمعیت ماداگاسکار کشته شدند!
ملکه با قدرت و بی رحمی حکومت می کرد و تحمل کوچکترین
مخالفت و تهدیدی را نداشت. به همین دلیل هرکسی که مشکوک به توطئه یا مخالفت بود را
سریعا و به طرز بی رحمانه ای به قتل می رساند. ملکه راناوالونا شیوه های بی رحمانه
ای هم برای کشتن مخالفانش داشت که در ادامه به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
آویزان کردن: مجرم را از صخره ای مرتفع آویزان می کردند
و اعضای خانواده اش را مجبور می کردند تا آن جا بمانند و شاهد پوسیده شدن تدریجی
طناب و در نهایت سقوط فرد به قعر دره باشند! شکنجه با آب جوش، سوزاندن و زنده به
گور کردن: هزاران نفر در ماداگاسکار به وسیله این روش های قرون وسطایی به طرز
فجیهی کشته شدند. ملکه به همین حد اکتفا نمی کرد و بستگان و خانواده فرد را مجبور
می کرد این صحنه را تماشا کنند تا هشداری از طرف راناوالونای بزرگ به همه مردم
باشد.
سر بریدن: سر بریدن هم یکی دیگر از روش های شکنجه و قتل
مخالفان و دشمنان بود. در یک نمونه تاریخی که کاملا در اسناد و مدارک به ثبت رسیده
است ملکه راناوالونا دستور دارد اسرای فرانسوی را گردن بزنند و سر آن ها را روی
نیزه بزنند و در امتداد ساحل قرار بدهند تا فرانسوی ها دیگر فکر حمله به ماداگاسکار
را هم به ذهنشان راه ندهند.مسموم کردن: یکی از عادات عجیب و بیمارگونه ملکه
راناوالونا امتحان کردن اطرافیانش بود. ملکه به طور تصادفی در برخی غذاها و
نوشیدنی ها سم می ریخت و از افراد می خواست با خوردن غذاها وفاداری شان به او را
ثابت کنند. جای تعجب نیست که تعداد کمی از این آزمون زنده بیرون می آمدند!
کار اجباری وحشیانه: ملکه ماداگاسکار از دوره ای به بعد
رسما دیوانه شده بود و ظاهرا از شکنجه و آزار دیگران لذت می برد. این ملکه قاتل
ناگهان از روی هوی و هوس دستور می داد پروژه ساختمانی غیرممکنی را در مدت زمانی بسیار
کوتاه بسازند. هزاران نفر از بومیان به طرز بی رحمانه ای به کار گرفته می شدند و
بسیاری از آنها بر اثر سختی کار جان می دادند.کارشناسان و مورخان تخمین زده اند که
در طول ۳۳ سال سلطنت و فرمانروایی ملکه راناوالونا حدود ۵۰ الی ۷۵% از مردم
ماداگاسکار به دلیل جنگ، بیماری یا رفتارهای بیمارگونه ملکه جان خود را از دست
داده اند. امروزه این ملکه را مسبب و مسئول مرگ حداقل ۲٫۵
میلیون نفر می دانند و به این ترتیب عنوان «خونخوارترین و بی رحم ترین زن تاریخ»
را به او داده اند.
منبع: historicmysteries.com
موسسین و هیئت تحریریه:
احمد
حاجی قادر مرحومی
سحر
حاجی قادر مرحومی
حلیمه
حسن سوری
مصطفی
حاجی قادر مرحومی
مدیر مسئول:
احمد حاجی قادر
مرحومی
سردبیر:
سحر
حاجی قادر مرحومی
ویرایش، چاپ و
انتشار
حلیمه
حسن سوری
مصطفی
حاجی قادر مرحومی
ارتباط و تماس
با ما:
مدیر مسئول و سردبیر
Email:
Sanahajighaderi@gmail.com
ahmadhajighadermarhomi@gmail.com
Tel.:
0۰۴۹17624430633
0049152185557551
آدرس
پستی:
Alte Rathausstraße 40a
Twist 49767
Deutschland
ارزش هر شماره یک یورو
یادآوری:
- نشر هرگونه
اثر، سخنرانی و اطلاعیه به معنی تائید نبوده و فقط بدلیل اعتقاد و ایمان راسخ به
آزادی بیان و انتقال اندیشه می باشد.
- این نشریه با
اعتقاد کامل به انتقال و گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه
را بدون هیچ محدودیتی آزاد می داند.
قدرت حق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر